پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : نخست: فرم فیلم و داستان
پیش از هرچیز به کارگردان نگاهی میکنیم. رضا درمیشیان در سی سالگی «بغض» را ساخت و تحسین شد و به همه نوید اتفاقی جدید را در سینما داد. سال 92 «من عصبانی نیستم» را ساخت که با حاشیههایی همراه بود. همین کافی است تا تماشای فیلم سوم او یعنی «لانتوری» به خیال عدهای یک کنش سیاسی قلمداد شود. به عبارتی حاشیهها و فروش لانتوری پیش از ساخته شدن، آغاز شد.نخستین نکتهای که درباره لانتوری به چشم میآید فرم خاص فیلم، یعنی کاتهای پیدرپی، مونولوگهایی از افراد مختلف و خرده روایتهایی است که ما را به دنبال قصه فیلم میکشاند. رویهای که حالت مستند به فیلم داده است و تا حدودی کنجکاوی مخاطب را به دنبال دارد. حال ما به عنوان بیننده فیلم باید از دل این مونولوگها و خرده روایات شخصیتهای مختلف، روایت مخصوص پاشا و مریم را کشف کنیم. اما تا اینجای کار چیز زیادی از این شخصیتها دستگیرمان نمیشود. به عبارتی، اتفاقاتی که میافتد به شخصیتپردازی کمک زیادی نمیکند و در انتها با تیپها مواجه میشویم، نه شخصیتها. مشکل شخصیتپردازی به همینجا ختم نمیشود. از باقی افراد موجود هم چیز زیادی دستگیرمان نمیشود. یعنی شاعر و دانشجو و فعال زنان و پلیس و کاسب و قاضی و... همه همان طوری نشان داده شدهاند که چیزی بیشتراز تصورات ثابت ذهنی مخاطب نیستند. این نکته را نمیتوان ضعف کمی قلمداد کرد. اما اگر در نظر بگیریم که کارگردان در این کار عمد و اصرار داشته است، آن گاه فیلم را، به گونهای واضح، به یک بیانیه یا چند شعار نزدیک میبینیم. از شخصیتپردازی که عبور کنیم و کمی به جریان روایی فیلم دقت کنیم، میشود گفت که قصه فیلم تا حدود زیادی به وسیله خرده روایتها پیش میرود و نه به وسیله مونولوگهای قاضی و کاسب و دانشجو و.... مونولوگهایی که در این فیلم با آن روبهرو هستیم صرفاً دیدگاههایی است که از پایگاههای مختلف اجتماعی و گاه برای رفع خستگی از مخاطب به زبان طنز بیان میشوند.
مونولوگهایی که در جریان روایی فیلم تأثیر چندانی ندارند و از زبان کسانی خارج میشوند که جز شخصیتی که لباسشان به آنها داده است چیزی از آنها نمیدانیم، انگار آمدهاند تا همان حالت شعاری را در فیلم زنده نگه دارند.درباره قصهای که لانتوری از آن حرف میزند چند نکته وجود دارد. ابتداییترین نکته این است که مخاطب در ابتدا بین قصههای مختلف سر در گم میشود که کدام قصه را باید انتخاب کند. لانتوری با داستان گروهی که «رابینهود وار» خلاف میکنند «تا دیگران خلاف نکنند» شروع میشود و در ادامه یکی از اعضای گروه عاشق مریم میشود؛ که از قضا یک فعال اجتماعی است و پس از آن ماجرای اسیدپاشی پاشا به مریم را میبینیم. جالب آن است که در تمام مدت مونولوگهایی وجود دارد که از ورود مخاطب به هر کدام از این داستانها جلوگیری میکند و شعارگونه به گذر ثانیههای فیلم میانجامد.
درباره تشکیل گروه احتمالاً باید به همان مونولوگهای کلیشهای بسنده کنیم و چیز بیشتری از آن ندانیم. چرا که وقتی شخصیتها دیده نمیشوند با همان تیپ خلافکار برخورد داریم نه چیزی بیشتر.در رابطه با عشق مریم و پاشا کلیشه تکراری عاشقانههای دهه چهل و پنجاه که عاشق از طبقه پایین جامعه میآید و دست معشوق که از طبقه بالای جامعه است را میگیرد و وصال و فراق پیش میآید. و راجع به اسید پاشی هم حرف زیادی نمیشود گفت چرا که بار احساسی این بخش آنقدر زیاد است که بر تمام فیلم حاکم میشود و تنها چیزی که مخاطب به یاد دارد همین بعد عاشقانگی است. اما شاید نکتهای که در رابطه با موضوع اسیدپاشی به نظر مثبت قلمداد شود بیان این موضوع ولولابه لای عصبانیتهای کارگردان است.
لانتوری شتابزده است. عجله دارد. انگار مجبور است در باب هر موضوعی که دم دستش است حرفی بزند و عبور کند. از آقازادهها میگوید، از اسیدپاشی میگوید، ازعشق میگوید، از قصاص میگوید، مواجهه انسان با خودش را مطرح میکند. اما هیچ کدام از این حرفها آنقدر چشم مخاطب را نمیگیرد که مخاطب با خیال راحت به آنها فکر کند. انگار به هرکدام سرکی میکشد و عبور میکند.
دوم: موضوع و درونمایه
موضوعی که لانتوری مایل است به آن بپردازد کنکاش پیرامون «اسیدپاشی» است. یک کنش ناهنجار که گرچه ممکن است رخدادهای پرشماری نداشته باشد، اما به دلیل خراش سهمگینی که به وجدان عمومی و نیز عواطف اجتماعی میزند، اتفاق دردناک و پر سروصدایی است. این عمل یکی از جرمهای بشدت ضداجتماعی است و در جوامع مختلف رخ میهد. در کشور ما این اتفاق سابقهای نزدیک به 60 سال دارد که در بیشتر موارد قربانیان زنان و دختران بودهاند. در 10 سال گذشته، 13 مورد (گزارش رسمی) اسیدپاشی وجود دارد که معمولاً به روشنی از انگیزههای آنها سخن گفته نمیشود. اما برابر شنیدهها انگیزههایی از قبیل جواب رد شنیدن برای ازدواج، انتقام پدر شوهر از عروس به دلیل طلاق، تصمیم به جدایی از همسر، ظلمهای خانوادگی، ازدواج همسر، بدگمانیها درباره مزاحمت تلفنی برای همسر، حسادت زنانه و گاه انگیزههای غیرشخصی نقش نمایانی در پدیده اسیدپاشی بازی میکنند.
کارگردان این فیلم که در دو اثر قبلی خود هم نشان داده است جرأت ورود به عرصههای نا رفته را دارد، در این فیلم نیز تلاش دارد از این رفتار ضد اجتماعی سخن بگوید. اما هم او و هم ما میدانیم عمق فاجعه در اسیدپاشی بیشتر از آن است که یک فیلم آن هم با کیفیت لانتوری بتواند معجزه کند. در این زمینه بیش از هر چیزی باید از بازدارنده نبودن قوانین در این زمینه سخن گفت. قوانینی که از سال 37 تاکنون ثابت ماندهاند و به نظر میرسد خصلت بازدارندگی خود را از دست دادهاند. این ضعف با پررنگ کردن ابعاد انسانی بخشش مجرم، که درمیشیان آن را در بخشش پاشا توسط مریم به تصویر میکشد و تبلیغ میکند، بیشتر هم میشود.
مشکل دیگر در این زمینه آن است که وقتی اسید میتواند تا این اندازه ابزاری برای بزه و جرم باشد، چرا باید به آسانی قابل دسترس باشد؟ چرا هیچ قانونی که حمل بیرویه و خرید و فروش بیسبب آن را منع کند، وجود ندارد؟ درحالی که در برخی کشورها مواد منفجره یا مضر مانند اسید برچسب و کد رهگیری دارند که مشخص میکند این ماده را چه کسی خریده و در کجا میخواهد استفاده کند، در کشور ما این ماده به سادگی برای همه قابل دسترس است.
از سوی دیگر، پدیده اسیدپاشی به دلیل بُرد تبلیغاتیای که دارد، بویژه اگر به صورت سریالی و گسترده صورت گیرد، نظیر آنچه در اصفهان رخ داد، میتواند زمینهساز «هراس اخلاقی» در جامعه باشد. «هراس اخلاقی» اصطلاحی است که «استنلی کوهن» برای نخستین بار در سال 1972 آن را در کتاب «شیاطین قوم و هراس اخلاقی» مطرح کرد. این اصطلاح به وضعیتی در جامعه اشاره دارد که بر اثر نمایش خشونتهای اجتماعی به صورت اغراقآمیز پدید میآید. ازاین سبب، اسیدپاشی به دلیل نتایج دلخراش و ترسآورش میتواند به وضعیت «هراس اخلاقی» دامن بزند و مردم را در وضعیت ترس عمیق قرار دهد. این اتفاق وقتی بیشتر به چشم میآید که بدخواهان جامعه بخواهند از آب گلآلود ماهی گرفته و اهداف ناخوب خود را دنبال کنند؛ چیزی که نمونه آن را در اسیدپاشیهای دو سال پیش اصفهان دیدیم. هراس اخلاقی نتایج تهدیدکنندهای برای جامعه دارد که ممکن است به ناپایداری مدنی بینجامد. نتایجی مانند دشمنی و خصومت، نگرانی مفرط، باورپذیری شایعه، اغراق در آمار، انحراف افکار عمومی و تغییر پاسخ.
برخی از تماشاکنندگان فیلم لانتوری بعد از تماشای فیلم از درگیری عمیق عواطف خود با داستان فیلم سخن میگفتند. ازاینکه؛ تحمل این همه تلخی و سیاهی که این فیلم به نمایش گذاشته، برای آنها سخت بوده است. من حق را به آنها میدهم. این همان «هراس اخلاقی» است که از آن سخن گفتیم. با این حال، چارهای نیست. اینکه کسی ناپاکیهای اجتماعی را آشکار کند، حتی اگر برای برطرف کردن آنها چارهای نیندیشد و پیشنهادی نداشته باشد، باز هم برای درمان رفتار ضد اجتماعی در جامعه گامی برداشته است./روزنامه ایران