پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : ناطق زماني كه سخنانش به پايان رسيد محل را ترك كرد ولي جانباز در پايين پله منتظر رسيدن وي بود و مسئولان تمام تلاش خود را به كار گرفتند تا جانباز درد ديده و عصباني، به اعتراضهاي خود پايان دهد ولي موفق نبودند
به گزارش انتخاب ،سخنراني حجتالاسلام ناطق نوري به مناسبت عيد سعيد غدير در ساختمان معاونت سازمان هلال احمر با حاشيههايي همراه بود. در ميان سخنراني عضومجمعتشخيص مصلحت نظام یکی از مددکاراني كه در ابتداي جلسهنامهاي را به مسئولان داد ولي با بي توجهي آنها مواجه شد،فرياد كشان گفت:«من يك مددكار هستم و فردا(عيدغدير)روز من است، به ما كمك كنيد.»
وي ادامه داد: ما مدتهاست با كمترين امكانات كار ميكنيم و اين درست نيست،خواهش ميكنم به ما و محرومين كمك كنيد.
ناطق نيز كه انتظار اينگونه اعتراض را نداشت با اندكي تامل و لبخند گفت:خسته نباشيد ولي بگذاريد من سخنراني كنم و در پايان به اعتراض شما رسيدگي كنم.
اما مددكار كه خانومي ميانسال بود بدون توجه به اين سخن به اعتراض خود ادامه داد.ناطق نيز كه بلندگو و تريبون در اختيار داشت و زن بدون هنجره مسلح سخن ميگفت،با شوخي خطاب به مددكار گفت: اگر اينگونه به اعتراض ادامه دهيد به من پاكت نخواهند داد و شما همين سخنراني را هم از ما ميگيريد!
عضو مجمعتشخيص مصلحت نظام در ادامه براي اينكه فضا را آرام كند خطاب به مددكار گفت: ما از تلاشها و احساس پاک شما تشکر و قدرداني میکنيم، ولي مددكار گويي كه اين درمانها، جوابگوي دردش نبود و دايم فرياد ميزد،آقاي ناطق به ما كمك كنيد!
مددكار كه ديد سخنانش خريدار ندارد، ساكت نشست و ناطق نيز به سخنراني ادامه داد تا اينكه چند ثانيه بعد از انتهاي سالن مردي شروع به فرياد كشيدن كرد!
ابتدا همه تصور كردند كه وي نيز يك كارمند است و به حقوق و امكانات اعتراض دارد ولي هنگامي كه خود را معرفي كرد، همگان فهميدند كه وي يكي از جانبازان هشتسال دفاع مقدس است كه ناطق از آنها در سخنراني خود يادكرد.
آقاي ناطق كه ميدان را از دست رفته ديد و منتظر اعتراضهاي بيشتر بود، خطاب به حضار گفت:من هم مثل شما مهمان هستم!
اين در حالي بود كه حجتالاسلام معزي و ساير مقامات هلال احمر كه اين مراسم را در سازمانشان براي بزرگداشت عيد سعيد غدير برگزار كردند، شاهد اين وضعيت بودند ولي سخني نميگفتند.
ناطق مدام با خنده و براي اينكه فضا را آرام كند،ميگفت:بگذاريد منبر من تمام شود و بعد رسيدگي كنيم!ولي اعتراضها ادامه داشت.
نا گهان صداي نازك و رنجيده زني فضا را پر كرد كه گفت:شرمنده جمع هستم،من همسر یک جانباز كشور هستم!ماههاست كه به درخواست ما رسيدگي نميكنند!
زمزمههاي اعتراض به گوش ميرسيد ولي كمكم صداها دور شد و ناطق هم جمله تكراري را بيان كرد كه بگذاريد من عرایضم را جمع کنم!
ناطق در ادامه به جانبازان پرداخت و در زماني كه از رشادتهاي آنها سخن ميگفت، گريزي نيز به حضور خود و فرزندانش در سفرهاي راهيان نور زد كه ناگهان بغضشتركيد و گريه كرد.
ناطق زماني كه سخنانش به پايان رسيد محل را ترك كرد ولي جانباز در پايين پله منتظر رسيدن وي بود و مسئولان هلال احمر تمام تلاش خود را به كار گرفتند تا جانباز درد ديده و عصباني، به اعتراضهاي خود پايان دهد ولي موفق نبودند.
ناطق سوار بر ماشين از ساختماني معاونت درماني بيرون زد و رفت ولي همچنان جانباز و همسرش با مسئولان بحث و جدال ميكردند.
منبع: قانون/ سامان صابريان