دوشنبه ۲۴ مرداد ۱۴۰۱ | Monday, 15 August 2022
  • ارتباط با انتخاب
  • |
  • پیوندها
  • |
  • آب و هوا
  • |
  • اوقات شرعی
  • |
  • مجله الکترونیک
  • |
  • نظرسنجی
دوشنبه ۲۴ مرداد ۱۴۰۱ | Monday, 15 August 2022
  • صفحه نخست
  • سیاست
  • بین الملل
  • تاریخ
  • اقتصاد
  • اجتماع
  • فناوری
  • فرهنگ و هنر
  • حوادث
  • ورزش
  • خواندنی ها
  • سلامت
  • ویدیو
  • عکس
جستجو
ویدئو جدیدترین اخبار پربیننده ترین
لایو خبر عکس خواندنی ها اخبار ویژه
  • صفحه نخست
  • سیاست
  • بین الملل
  • تاریخ
  • اقتصاد
  • اجتماع
  • فناوری
  • فرهنگ و هنر
  • حوادث
  • ورزش
  • خواندنی ها
  • سلامت
  • ویدیو
  • عکس
  • درباره انتخاب
  • ارتباط با انتخاب
  • پیوندها
  • آب و هوا
  • اوقات شرعی
  • مجله الکترونیک
  • نظرسنجی
  • آرشیو
ویدیو / از تجارت خون چه می‌دانید؟ + زیرنویس فارسی

ویدیو / از تجارت خون چه می‌دانید؟ + زیرنویس فارسی

ویدیو /  افشاگری رئیس پلیس راهور در خصوص تخلفات عجیب در برخی مراکز معاینه فنی‌ با سیخ کباب!

ویدیو / افشاگری رئیس پلیس راهور در خصوص تخلفات عجیب در برخی مراکز معاینه فنی‌ با سیخ کباب!

ویدیو / حال و هوای خانه مرحوم ابتهاج پیش از ورود پیکرش به ایران

ویدیو / حال و هوای خانه مرحوم ابتهاج پیش از ورود پیکرش به ایران

ویدیو / خوشحالی جالب دختران والیبال ایران در رختکن پس از شکستن طلسم ۵۶ ساله

ویدیو / خوشحالی جالب دختران والیبال ایران در رختکن پس از شکستن طلسم ۵۶ ساله

ویدیو / درگیری سرمربیان چلسی و تاتنهام پس از پایان شهرآورد لندن

ویدیو / درگیری سرمربیان چلسی و تاتنهام پس از پایان شهرآورد لندن

ویدیو / هجوم حشرات به موزه هنرهای معاصر

ویدیو / هجوم حشرات به موزه هنرهای معاصر

کد خبر: ۳۰۱۳۶
تاریخ انتشار: ۴۴ : ۰۸ - ۱۰ تير ۱۳۹۰
صفحه نخست >> سیاست
پ

خواننده تیتراژ و بازیگر "مختارنامه": ميرباقري گفت، «سلطان» وحشي بخوان!

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
اشاره: «چه قدر شبيه حسين پناهي بود»! اين جمله اي بود که پس از پخش يکي از قسمتهاي مجموعه تلويزيوني «مختارنامه»، دهان به دهان مي چرخيد، همان قسمتي که يک انسان ريز نقش و در ظاهر، ساده لوح که نقش «رستم» - غلام شمر- را بازي مي کرد، ناگهان آن روي سکه شخصيت خود را رو کرد و «ذربي» - غلام مختار- را با ضرباتي کشنده، به آن دنيا فرستاد!

به گزارش سرویس فرهنگ و هنر انتخاب به نقل از قدس؛ به باور بسياري، آن بازيگر، شخصيت «رستم» را هرچند کوتاه اما به ياد ماندني بازي کرد و از همان زمان، برخي در پي يافتن نام و نشان اين بازيگر گمنام بودند. پس از آن بود که يکي دو مصاحبه از اين بازيگر در برخي رسانه ها منتشر شد و «علي اکبر سلطانعلي» را به مردم معرفي کرد.«سلطانعلي»، پسر عمه «داود ميرباقري» - کارگردان مختارنامه-، متولد روستاي «خيج» در دامنه کوه البرز از توابع شاهرود است، روستايي که به داشتن سوارکاران قابل و تعزيه خواني شهرت دارد.

 اين گفتگو در يک باغ باصفا انجام شد، با او از هر دري سخن گفتيم، از جواني«داود ميرباقري»، از «مختارنامه»، از دوتارهايي که مي سازد و از نوحه «برخيز که شور محشر آمد» و اجراي پرسوز و گداز او در تيتراژ مجموعه «مختارنامه»؛ همان اجرايي که «ميرباقري» به هنگام تمرين، به او گفته بود: «سلطان! خودت را رها کن و مانند نوحه خواني هايت در روستا بخوان! »

 * آقاي سلطانعلي! از کجا شروع کنيم؟
** از هرجا که دوست داري، سؤال و جواب کنيم.
* بسيار خوب، با توجه به اينکه شما پسرعمه آقاي داود ميرباقري هستي، از سالهاي دور و رفاقتت با آقا داود بگو.
** من با آقا داود - پسر دايي ام- از بچگي دوست بوديم. از دوران طفولت، من خانه دايي ام- آسيد سليمان- زياد مي رفتم.
* دايي شما و پدر آقا داود؟
** بله ! «آسيد سليمان» تاجر بزرگي در زمان خودش بود. هزار گوسفند داشت. درروستاي «خيج» تجارت مي کرد. مغازه داشت من و داود از بچگي با هم بوديم. تا زماني که ايشان رفت تهران.
* در چه سالي؟
** اوايل انقلاب، شايد همان سال 57 - 56 که ايشان رفت دانشگاه. البته بعد از مدتي دانشگاه ها تعطيل شد.
* روحيه کار هنري در داود ميرباقري از همان نوجواني و جواني ديده مي شد؟
** بله! اين روحيه را از همان اول داشت. براي نمونه، در زمان نوجواني ما با هم رفته بوديم باغ و پرچين. يادم مي آيد که ايشان مي گفت، اگر من پولدار بشوم، دوربين بخرم، فيلم مي سازم.
* اين مربوط به چه سالي مي شود؟
** شايد 55 - 54
* سينما هم مي رفتيد؟
** بله. آن زمان شاهرود دو تا سينما داشت يک سينما بالا خيابان بود و يکي در خيابان تهران. اگر زماني با هم سينما نمي رفتيم، آقا داود که تنهايي سينما مي رفت، مي آمد و همه فيلم را براي من تعريف مي کرد و زماني که من تنها مي رفتم وقتي بر مي گشتم، فيلم را براي او تعريف مي کردم. چنان جزييات فيلم را براي همديگر تعريف مي کرديم، مثل اينکه دو نفري و با هم رفته ايم و فيلم را ديده ايم. فيلم هايي را هم که دو نفري با هم ديده بوديم، درباره شان حرف مي زديم.
* درباره جزييات فيلم؟
** بله! خيلي جدي. من در دوران جواني، براي خودم تزي داشتم که در آخر فيلم نبايد ستاره فيلم بميرد، من دوست نداشتم. اما آقا داود من را قانع مي کرد و مي گفت،«خوب شد که رفت پشت صحنه». شايد با اين حرف مي خواست، برايم رضايت خاطر ايجاد کند و مرا از ناراحتي و دلگيري بيرون بياورد.
* اسم فيلم خاصي يادت هست که درباره اش حرف زده باشيد؟
** بله. قيصر و گوزنها را با هم ديديم و درباره شان هم حرف زديم.
* در شهرستان؟
** بله. با بليتهاي 2 توماني در لژ و بليت 12 ريالي در جلو.
* تا زماني که آقاي ميرباقري رفت تهران و ارتباط شما قطع شد؟
** بله. اما ارتباط ما به آن شکل قطع نشد. زماني که آقا داود در تهران دانشجو بود، هر از گاه، من به ايشان سر مي زدم.
* دانشجوي چه رشته اي ؟
** ايشان مهندسي معدن مي خواند.
* از کي فهميدي آقاي ميرباقري در تهران جذب دوربين و تئاتر شده است؟
** آقا داود در همان سالهاي 57 - 56 بود که تئاتر را روي صحنه برد.
* در کجا؟
** در روستاي خودمان-خيج- تمرين مي کرديم، در شاهرود اجرا کرديم و پس از آن هم براي اجراي ديگري رفتيم گرگان.
* اسم آن تئاتر يادتان هست؟
** بله، اسمش «نمايش بي کلام» بود. ديالوگ نداشت.
* خود آقاي ميرباقري نوشته بود؟
** دقيق يادم نيست اما اجرا و کارگرداني اش با آقا داود بود.
* شما فاميل و از آن فراتر، دوست آقاي ميرباقري هستيد. از نظر شما، وي چه خصلت ويژه اي دارد؟
** خيلي جدي است، در سر کار، دوست و فاميل و رفيق نمي شناسد و آن بازي که مي خواهد، بايد شکل بگيرد.
* آقاي «ميرباقري» در زمان نوشتن، عادت خاصي دارد؟ مانند برخي نويسندگان که خودشان را در اتاق حبس مي کنند يا بعضي ديگر که به کوه و صحرا مي روند؟
** تا آنجا که متوجه شده ام، آقا «داود» در سکوت و آرامش مي نويسد اما نه در سکوت نور امروزي. او دوست دارد در زير نور چراغ هاي قديمي و همان چراغ گردسوز بنويسد. فکر مي کنم، آرامش زير نور چراغ گردسوز را خيلي دوست دارد.
* خوب. اگر موافق باشي، درباره خودت بيشتر حرف بزنيم. پس از نقش کوتاهت در «گرگها» چه شد؟
** زماني که آقاي «ميرباقري» مجموعه «رعنا» را کار مي کرد، نقش نداشتم اما پشت صحنه، کاري از دستم بر مي آمد، انجام مي دادم.
* تا اينکه رسيد به مختارنامه.
** بله.
* از شخصيت تاريخي «مختار» اطلاعاتي داشتي؟
** بله، همان اطلاعاتي که بيشتر عوام دارند، مي گفتند به دستور «مختار»، «شمر لعين» را در ديگي جوشاندند؛ همان قصه هاي پشت کرسي.
* شما تعزيه هم کار کرده اي؟
** نه اما نوحه مي خوانم، از بچگي. يک بار در دهه محرم؛ روز تاسوعا يا شب عاشورا.
* شنيده ام دستي هم بر موسيقي داري؟
** بله، از کودکي، کلاس دوم ابتدايي بودم. در خانواده ما بد مي دانستند. دايي ام -آسيد سليمان- حتي اگر مي فهميد ما سينما رفته ايم، خيلي بد مي شد، مادرم هم همين طور. اما من يک راديو کوچک داشتم و عاشق برنامه «فرهنگ مردم» بودم. منتظر چهارشنبه ها بودم تا اين برنامه پخش شود. نمي دانم برنامه سراسري بود که از راديو خراسان پخش مي شد يا برنامه خود راديو خراسان بود و نفهميدم چه شد که عاشق صداي دوتار شدم که از برنامه «فرهنگ مردم» پخش مي شد.
* کسي در خانواده شما يا در روستا ساز مي زد؟
** پدرم- خدابيامرز- ني نواز بود و خوب هم مي نواخت. اما در روستا هر کسي براي دل خودش مي زد و پنهاني هم بود. من هم همين گونه بود، براي خودم دوتاري هم ساخته بودم.
* در چه سالي؟
** همان سال که کلاس دوم ابتدايي بودم.
* شما در دوم ابتدايي ساز ساختي؟!
** بله. درست يادم هست که معلمي داشتم به نام آقاي «حيدري» که سپاهي دانش بود. من به عنوان کاردستي، دوتار کوچولويي ساختم و به مدرسه بردم، با سيم ترمز دوچرخه که خيلي هم زبر بود.
* صدايي هم ازش در مي آمد؟!
** اي! بفهمي نفهمي، اما نه مثل دوتار معمولي. آقا معلم تشويقم کرد و يک مداد و يک دفتر چهل برگ به من جايزه داد.
* اما هنوز ساز نمي زدي؟
** يواش يواش و در سالهاي بعد، ساز ساختن را ادامه دادم و هر بار نقايص کارم را برطرف مي کردم تا آنجا که سازي ساختم که به نظر خودم، صداي خوبي ازش در مي آمد. در آن زمان، تا اندازه اي نوازنده شده بودم و نه تنها خودم، بلکه مردم کنار و گوشه مرا مي پذيرفتند.
* غريزي و به اصطلاح، «گوشي» نواختن ساز را فراگرفتي؟
** بله.
* معلم هم نداشتي؟
** فکر مي کنم، معلم من همان راديو و برنامه «فرهنگ مردم» بود. از راديو، نواهاي محلي را مي شنيدم و نغمه ها را با پرده هاي دوتار ميزان مي کردم.
* الفباي موسيقي و زبان «نت» نويسي را بلدي؟
** خير، من گوشي و سينه به سينه، کار مي کردم. اما به مرور که با برخي استادان موسيقي نشست و برخاست کردم، پرده هاي موسيقي در ساز دوتار دستم آمد و براي آموزش، سبکي از خودم ابداع کردم و هنوز هم با اين روش درس مي دهم.
* مانند آموزش کلاسيک موسيقي است؟
** نه، خيلي ساده است. براي افرادي که سواد خواندن و نوشتن هم ندارند، مناسب است و پيچيدگي ندارد.
* چند شاگرد داري؟
** الان چهار پنج تا، خانگي هستند.
* پاي ساز زدنت، آقاي «ميرباقري» هم نشسته است؟
** بله.
* نظرش چه هست؟
** فکر مي کنم، مرا قبول دارد.
* گفتي که تجربه ساخت فيلم کوتاه هم داري؟
** بله. دو فيلم کوتاه و تجربي.
* چه شد که به سمت و سوي اين تجربه رفتي؟
** راستش را بخواهيد، از همان زماني که با آقا «داود» بوديم، به فيلمسازي علاقه داشتم اما زمان چندان اين اجازه را به بنده نداد.
* و در کنار هنر، براي گذران زندگي بايد کار هم مي کردي؟
** بله. من نجار هستم و در کنار اين پيشه، دوتار مي سازم.
* از راه ساز ساختن هم ارتزاق کرده اي؟
** نه چندان. شايد در سال حداکثر ده ساز بسازم، بيشتر براي هنر جويان.
* سازهايت شبيه دوتار خراساني اند؟
** بله، بيشتر شبيه دوتار تربت جام هستند، 9 پرده دارند. صداي دوتار خراساني شور و تاخت و تاز دارد، اما تار ما صدايش گوشه گير است، به اصطلاح «عاشق کش» است.
* عاشق کش؟!
** بله، يعني محزون و عزلت نشين؛ صدايي که غصه دار است.
* اگر موافقي از موسيقي محلي، برسيم به نوحه ابتداي مجموعه «مختارنامه» که شما آن را خوانده اي.
** بله. آقاي «ميرباقري» از صداي بنده شناخت داشت. قسمت اول «مختارنامه» که پخش شد، دوست ديگري نوحه «برخيز که شور محشر آمد...» را خوانده بود. روزي آقاي «ميرباقري» تلفني تماس گرفت و گفت بيا تهران، آقاي «توسلي»- آهنگساز- با تو کار دارد. رفتم و آقاي «توسلي» گفت که بايد اين نوحه را بخواني. من در استوديوي ضبط ايشان کار را خواندم و ضبط کردند که پخش شد.
* صداي شما هم حزن دارد و هم حماسي است، صرفنظر از شعر زيباي اين نوحه.
** شعرش گويا سروده آقاي «ميرباقري» است. شبي که مي خواندم، آقا «داود» هم نظر داشت و مي گفت: برو در وادي همان نوحه هايي که در روستا مي خواني. منظورش اين بود که وحشي بخوانم.
* ... و اما نقش آفريني شما در «مختارنامه» در نقش «رستم» غلام «شمر». زماني که بازي ات پخش شد، بسياري مي گفتند، چقدر اين بازيگر شبيه «حسين پناهي» است. خودت هم در اين باره چيزي شنيدي؟
** بله. البته شايد اين شباهت بيشتر به آن دليل است که فيزيک و چهره من تا اندازه اي شبيه آقاي «پناهي» است. شادروان «پناهي»، سبک خودش را در بازي داشت و منحصر به فرد بود. برخي روزنامه ها هم نوشتند، «حسين پناهي» زنده شد.
* ... و ماجراي بالا رفتنت از آن درخت خرما که خيلي چست و چالاک و مانند قرقي، خودت را بالاي درخت رساندي.
** من به آقاي «ميرباقري» گفتم، براي بالا رفتن از درخت به طناب نياز ندارم و همين جوري بالا مي روم. گفت: همين جوري؟ گفتم: بله. ايشان خنديد و با ته لهجه خودمان گفت: " نيفتي و بميري "! گفتم: نگران نباش، مثل گربه مي روم بالا. البته ايشان مطمئن بود که از پس اين کار بر مي آيم، چون بچه که بودم از ديوار صاف هم بالا مي رفتم.
* با طناب مخصوص خرما چين ها هم مي توانستي بالا بروي؟
** بله، اما آقا «داود» گفت که اگر بدون طناب بالا بروي، معناي ديگري به ماجرا مي دهد. وقتي بالا رفتم، به مفهوم مورد نظر کارگردان رسيدم.
* آن مفهوم چه بود؟
** اين گونه که «رستم» غلام «شمر» از درخت بالا مي رود، «ذربي» غلام «مختار» تازه اوضاع کار دستش مي آيد و مي فهمد اين غلام، آن نيست که او تا آن زمان فکر مي کرده و مي فهمد که اشتباه کرده و بيش از اندازه به غلام «شمر» اعتماد کرده است. اما دير فهميد و فهميدنش ديگر چندان سود نکرد وجانش را هم بر اثر اين اعتماد نابجا از دست داد.
لینک کوتاه
ارسال به تلگرام
بازید از صفحه اول ارسال به دوستان نسخه چاپی
گزارش خطا
0
وب گردی
کدام بسته اینترنتی بهتر است؟!

کدام بسته اینترنتی بهتر است؟!

استوری عجیب کونته علیه توخل پس از درگیری جنجالی/عکس

استوری عجیب کونته علیه توخل پس از درگیری جنجالی/عکس

دعوای جدی پیکه و شکیرا در دادگاه

دعوای جدی پیکه و شکیرا در دادگاه

سواستفاده یک شرکت آرایشی از اتفاق درگذشت هوشنگ ابتهاج/ «سایه» دست‌مایۀ یک حراجی جعلی شد!

سواستفاده یک شرکت آرایشی از اتفاق درگذشت هوشنگ ابتهاج/ «سایه» دست‌مایۀ یک حراجی جعلی شد!

زن و شوهرهای مرفه به این دلایل طلاق می گیرند

زن و شوهرهای مرفه به این دلایل طلاق می گیرند

کارگر ساختمانی اعتراف کرد: همکارم را با بیل کشتم

کارگر ساختمانی اعتراف کرد: همکارم را با بیل کشتم

نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
* نظر:
رپورتاژ / تریبون 2
تصاویر
۱/۴
۱/۴
تصاویر: جلسه مشترک دولت و مجلس

تصاویر: جلسه مشترک دولت و مجلس

۲/۴
تصاویر: مراسم عروج حضرت مریم

تصاویر: مراسم عروج حضرت مریم

۳/۴
تصاویر: مراسم ختم پدر رییس سازمان بسیج مستضعفان

تصاویر: مراسم ختم پدر رییس سازمان بسیج مستضعفان

۴/۴
تصاویر: هرج و مرج؛ ارمغان موتور سواران بی نظم

تصاویر: هرج و مرج؛ ارمغان موتور سواران بی نظم

خرید و فروش بیتکوین
ببینید!

ویدیو / چه‌شد که آمریکا پس از جنگ جهانی دوم، ابرقدرت دنیا شد؟ + زیرنویس فارسی

تماشا کنید: اسطوره‌های بادکنکی / گزارشی از هالک‌های وطنی که اصولگرایان آن‌ها را «باد» کردند، اما پس از مدتی رسوا شدند

ویدیو / حضور ضارب سلمان رشدی در دادگاه

ویدیو / وزیر آموزش و پرورش: شهریه مدارس غیر انتفاعی از ۳ تا ۳۰ میلیون تومان است

ویدیو / رئیس پلیس راهور: ۱۸ درصد جانباختگان تصادفات، زیر ۱۸ سال هستند/ ساختار معاینه فنی باید اصلاح شود

ویدیو / وزیر علوم: با شرایط فعلی، کنکور حذف نخواهد شد؛ راهی برای گزینش رشته‌های پرطرفدار وجود ندارد

ویدیو / عجیب‌ترین معارفه یک مدیرکل؛ اشتباه تایپی مدیر را عوض کرد!

آرشیو
خرید و فروش بیتکوین
پربازدیدها
روز هفته ماه سال

چرا ارمنستان تا این حد به ایران نزدیک است؟

تماشا کنید: اسطوره‌های بادکنکی / گزارشی از هالک‌های وطنی که اصولگرایان آن‌ها را «باد» کردند، اما پس از مدتی رسوا شدند

ویدیو / افشاگری رئیس پلیس راهور در خصوص تخلفات عجیب در برخی مراکز معاینه فنی‌ با سیخ کباب!

سقوط بخشی از سقف هواپیما روی سر مسافران پرواز تهران-تبریز

ویدیو / چه‌شد که آمریکا پس از جنگ جهانی دوم، ابرقدرت دنیا شد؟ + زیرنویس فارسی

عباس عبدی: آخرالزمان سیاست؛ سلام نواصول‌گرایان به برجام / فقط چند روز کافی بود تا مدیر مسئول کیهان نیز به برجام سلام دهد

افزایش مجدد حقوق، در دستور کار دولت قرار گرفت

جزییات جدید از پیشنهاد دولت برای افزایش حقوق / چه کسانی مشمول این افزایش می‌شوند؟

وصیت ابتهاج: پیکرم را زیر درخت ارغوانم به خاک بسپارید

خاطره‌ی عجیب هوشنگ ابتهاج: آن مرد گفت در ۹۴ سالگی می‌میری!

تماشا کنید: نردبان سفارت / ۱۱ سال پس از حمله به سفارت انگلیس، حمله کنندگان چه پست هایی گرفته اند؟

ویدیو / سه ماه زندگی پرنده‌ای کوچک در موهای یک زن

چرا ارمنستان تا این حد به ایران نزدیک است؟

چرا نصف بیشتر کنکوری‌های مجاز، انتخاب رشته نمی‌کنند؟

فیلمی از لحظه حمله به سلمان رشدی

۱۰ واقعیت جذاب و خواندنی در مورد کارتون تام و جری؛ از خالقان تا تغییرات شخصیت ها

وصیت ابتهاج: پیکرم را زیر درخت ارغوانم به خاک بسپارید

خاطرات حسن روحانی، شماره ۱۰۸: با لباس نظامی درب خانه‌ی آیت الله خامنه‌ای را زدم؛ گفتند آمده اید آقا را ببرید؟

خاطره‌ی عجیب هوشنگ ابتهاج: آن مرد گفت در ۹۴ سالگی می‌میری!

تماشا کنید: نردبان سفارت / ۱۱ سال پس از حمله به سفارت انگلیس، حمله کنندگان چه پست هایی گرفته اند؟

خاطرات هاشمی رفسنجانی، ۸ مرداد ۱۳۷۸: آنچه ملک عبدالله گفت و به مذاق بعضی خوش نیامد

مسیر آب در امامزاده داوود به طور قطع دستکاری شده بود / توپوگرافی این مسیر به گونه‌ای است که نباید با بارش‌های ۲۰ تا ۳۰ میلیمتری چنین حادثه‌ای رخ دهد

ویدیو / سه ماه زندگی پرنده‌ای کوچک در موهای یک زن

ویدیو / نشستن یک زن جوان روی کاپوت ماشین در حال حرکت در چالوس

ویدیو / این حیوان عجیب الخلقه در عراق، شیر منقرض شده آشوری است؟

سازمان جهانی بهداشت: قرنطینه امیکرون ۵ روز نیست

معاوضه شماره موبایل با آپارتمان لوکس / قیمت شماره‌های رند به ۵۰ میلیارد تومان رسید

شرط تحویل آپارتمان ۱۵۰ متری در نیاوران به رضا رویگری / مجری صداوسیما: مالک منزل گفته خانه را با چند پرستار آماده کرده‌ام؛ فقط رضا باید تنها بیاید / وقتش رسیده بگویم که چقدر به رضا ظلم شده / او مدت‌هاست که در روابط‌ش دچار مشکل شده / مو‌های رضا به طرز عجیبی سوزانده شده بود؛ به گریمور گفتم جوری درست کن که فکر کند مو دارد

تماشا کنید: خداحافظی ایران با ارس؟ / پروژه «داپ» ترکیه چگونه در سکوت منابع آبی ایران را خشک می کند؟

سیلی «ویل اسمیت» به صورت مجری اسکار به خاطر شوخی با همسرش / تصویر واکنش حاضران در سالن / گریه و عذرخواهی اسمیت پس از دریافت جایزه: عشق موجب می‌شود کارهای دیوانه‌واری انجام دهیم؛ وقتی در اوج هستی، شیطان دقیقا همان موقع سراغت می‌آید +عکس و ویدیو

درگذشت ناگهانی بازیگر مشهور سینمای ایران/ علت فوت به روایت خبرگزاری قوه قضاییه: خودکشی

صوت / اظهارات شهره (مازیار) لرستانی درباره تغییر جنسیتش: عرفا و شرعا دیگر زن نیستم

خرید و فروش بیتکوین
خواندنی ها
دانشمندان توانستند با آهنربا برای ماموریت‌های فضایی اکسیژن تولید کنند

دانشمندان توانستند با آهنربا برای ماموریت‌های فضایی اکسیژن تولید کنند

دانشمندان: بیش از حد فکر کردن واقعا می‌تواند شما را خسته کند

دانشمندان: بیش از حد فکر کردن واقعا می‌تواند شما را خسته کند

ساخت مدل جدید پورشه با الهام از یک شخصیت کارتونی

ساخت مدل جدید پورشه با الهام از یک شخصیت کارتونی

«دومین ایرانی ثروتمند» دنیا در چلسی؛ از بهداد اقبالی چه می‌دانیم؟

«دومین ایرانی ثروتمند» دنیا در چلسی؛ از بهداد اقبالی چه می‌دانیم؟

خرید و فروش بیتکوین
آخرین اخبار مهمترین عناوین روز

آیا ایران قرار است گاز مانده بر دست روسیه را با قیمت بیشتری بخرد؟

آمریکا می‌خواهد پیش از اجلاس سپتامبر آژانس و حداکثر قبل از اجلاس نوامبر، درمورد برجام به نتیجه قطعی برسد / مسئله دشوار و مهم PMD در ۲۰۱۵ حل شد؛ بنابراین بستن پرونده فعلی کار سختی نیست

پیکر هوشنگ ابتهاج روز جمعه ساعت ۹ صبح در رشت به خاک سپرده می‎ شود

سیلاب مرگبار در افغانستان ۳۱ کشته و ده‌ها مفقودی برجای گذاشت

رئیس سازمان سینمایی: بیش از ۲۰۰ رسانه علیه افکار عمومی ایران سم‌پاشی می‌کنند/ جنگ شروع شده است / در جایی مطالعه کردم که بیش از گلوله‌ها، کلمات آدم کشتند

هاکی قهرمانی آسیا؛ مردان ایران نایب قهرمان شدند

بازی های کشورهای اسلامی؛ والیبال نخستین مدال طلای تیمی کاروان ایران را رقم زد

مجلس سرعت اینترنت را به تحریم گره زد / عضو کمیسیون صنایع: خرید تجهیزات به‌روزرسانی شده در حوزه اینترنت، به دلیل تحریم‌ها، با مشکل مواجه شده

چین همزمان با سفر نمایندگان کنگره آمریکا به تایوان تمرین‌های تازه نظامی انجام داد

آیا ایران قرار است گاز مانده بر دست روسیه را با قیمت بیشتری بخرد؟

پیکر هوشنگ ابتهاج روز جمعه ساعت ۹ صبح در رشت به خاک سپرده می‎ شود

سیلاب مرگبار در افغانستان ۳۱ کشته و ده‌ها مفقودی برجای گذاشت

چین همزمان با سفر نمایندگان کنگره آمریکا به تایوان تمرین‌های تازه نظامی انجام داد

ایران به مصر در پی آتش سوزی کلیسایی در این کشور تسلیت گفت

واکنش سخنگوی وزارت خارجه به ادعای قاچاق تسلیحات از بندرعباس به بندر الحدیده یمن

کره جنوبی به کیم جونگ اون «طرح بزرگ» پیشنهاد داد / طرح عظیم تقویت اقتصاد کره شمالی و زندگی مردم به شرط خلع سلاح اتمی واقعی

آزمون سراسری ۱۴۰۲: نوبت اول ۲۹ و ۳۰ دی سال جاری، نوبت دوم ۱۴ و ۱۵ تیر سال آینده

فارس: گزارش علی باقری در جلسه فوق‌العاده شورای عالی امنیت ملی در خصوص مذاکرات احیای برجام / جمع‌بندی نظرات کارشناسی در حال تدوین نهایی است

نماینده مجلس: آقای رئیسی! با کسانی نشست و برخاست می کنید که محرم نظام نبودند و نیستند / این آخرین اخطار است؛ دفعه بعد، سند رو می‌کنم

اولیانوف: روسیه مانعی بر سر بازگرداندن برجام نبوده و نخواهد بود

فرمانده ارتش: درگیری‌های مرزی با طالبان باید دیپلماتیک حل شود؛ نیازی به دخالت نظامی نیست

قیمت طلا و سکه، ۲۴ مرداد ۱۴۰۱

جزییات جدید از پیشنهاد دولت برای افزایش حقوق / چه کسانی مشمول این افزایش می‌شوند؟

قیمت دلار در صرافی‌های بانکی، امروز ۲۴ مرداد ۱۴۰۱

دختر هوشنگ ابتهاج: اطلاعات منتشرشده در خصوص مراسم خاکسپاری پدرم درست نیست

اذعان کیهان به شکست پروژه رستم قاسمی، وزیر راه برای ساخت یک میلیون مسکن در سال اول: ۲۲ بانک از ۲۷ بانک کشور حتی یک ریال پول ندادند

عباس عبدی: آخرالزمان سیاست؛ سلام نواصول‌گرایان به برجام / فقط چند روز کافی بود تا مدیر مسئول کیهان نیز به برجام سلام دهد

سازمان هواپیمایی: بلیت اربعین را گران‌تر از ۶ میلیون تومان نخرید، حتی ۱ ریال/ آغاز پروازهای اربعین از ۲۰ شهریور

وضعیت آب و هوا، امروز ۲۴ مرداد ۱۴۰۱ / تدوام باد و باران در جنوب شرق کشور / هوای شمال گرم می‌شود / رگبار باران در ۳ استان

ادعاهای بلینکن علیه ایران در پی حمله به سلمان‌رشدی در نیویورک

عضو کمیته علمی کرونا: قله موج هفتم را رد کرده‌ایم / احتمال کاهشی شدن روند بیماری در کشور

سفیر چین در تهران: مسئله هسته‌ای ایران به مرحله‌ای حساس و کلیدی رسیده / پایداری بر گفت‌وگو و مذاکرات، تنها راه خروج از بن‌بست است

سقوط بخشی از سقف هواپیما روی سر مسافران پرواز تهران-تبریز

حمله جنگنده‌های اسرائیلی به طرطوس سوریه

معاون وزیر ارتباطات: کیفیت اینترنت پایین نیامده، اما سطح توقع مردم از سرویس‌ها افزایش یافته

رئیس کمیسیون اصل ۹۰ درباره واردات خودرو­: برای اینکه تلنگری برای تولید خودروساز‌های داخلی باشد این موضوع را مطرح می‌کنیم / مجلس تلاش دارد که از کالای داخلی استفاده کند / ورود خودرو‌های خارجی مشروط به این است که خودروسازان نتوانند موضوع را پیگیری کنند

ضرغامی، وزیر میراث فرهنگی: شناور بیاورید سوخت یارانه ای بگیرید

مدیر برنامه‌های سلمان رشدی: حال او با وجود جراحات شدید رو به بهبودی است

پیکر هوشنگ ابتهاج پنجشنبه تشییع می‌شود / جمعه صبح در پارک محتشم رشت تدفین می‌شود

آرشیو
خرید و فروش بیتکوین
وبگردی

قایدی: برگشتم تا محبت هواداران استقلال را جبران کنم

دعوای جدی پیکه و شکیرا در دادگاه

استوری عجیب کونته علیه توخل پس از درگیری جنجالی/عکس

شماره پیراهن اسطوره پرسپولیس بر تن لوکادیا

سواستفاده یک شرکت آرایشی از اتفاق درگذشت هوشنگ ابتهاج/ «سایه» دست‌مایۀ یک حراجی جعلی شد!

پشت پرده عدم ثبت قرارداد کاوه رضایی چیست؟

زن و شوهرهای مرفه به این دلایل طلاق می گیرند

پیامک سارق مسلح ۱۹ساله به راننده اسنپ که ماشینش را دزدیده بود : حلالم کن،۱۰هزارتومان از داشبوردت برداشتم،۲۰هزارتومان هم کرایه ات را ندادم!

کارگر ساختمانی اعتراف کرد: همکارم را با بیل کشتم

«محمد کاسبی» بار دیگر در بیمارستان بستری شد؛ حال بازیگر «خوش رکاب» وخیم است

ستاره استقلال از سربازی معاف شد!

رکوردشکنی‌های فصیحی و تفتیان باطل شد!

  • صفحه نخست
  • سیاست
  • بین الملل
  • تاریخ
  • اقتصاد
  • اجتماع
  • فناوری
  • فرهنگ و هنر
  • حوادث
  • ورزش
  • خواندنی ها
  • سلامت
  • ویدیو
  • عکس
  • درباره انتخاب
  • |
  • ارتباط با ما
  • |
  • پیوندها
  • |
  • آب و هوا
  • |
  • اوقات شرعی
  • |
  • مجله الکترونیکی
  • |
  • نظرسنجی
  • |
  • جستجو
  • |
  • آرشیو
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به انتخاب است و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
طراحی و تولید : "ایران سامانه"
کد خبر: ۳۰۱۳۶
تاریخ انتشار: ۴۴ : ۰۸ - ۱۰ تير ۱۳۹۰
صفحه نخست >> سیاست
پ

خواننده تیتراژ و بازیگر "مختارنامه": ميرباقري گفت، «سلطان» وحشي بخوان!

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
اشاره: «چه قدر شبيه حسين پناهي بود»! اين جمله اي بود که پس از پخش يکي از قسمتهاي مجموعه تلويزيوني «مختارنامه»، دهان به دهان مي چرخيد، همان قسمتي که يک انسان ريز نقش و در ظاهر، ساده لوح که نقش «رستم» - غلام شمر- را بازي مي کرد، ناگهان آن روي سکه شخصيت خود را رو کرد و «ذربي» - غلام مختار- را با ضرباتي کشنده، به آن دنيا فرستاد!

به گزارش سرویس فرهنگ و هنر انتخاب به نقل از قدس؛ به باور بسياري، آن بازيگر، شخصيت «رستم» را هرچند کوتاه اما به ياد ماندني بازي کرد و از همان زمان، برخي در پي يافتن نام و نشان اين بازيگر گمنام بودند. پس از آن بود که يکي دو مصاحبه از اين بازيگر در برخي رسانه ها منتشر شد و «علي اکبر سلطانعلي» را به مردم معرفي کرد.«سلطانعلي»، پسر عمه «داود ميرباقري» - کارگردان مختارنامه-، متولد روستاي «خيج» در دامنه کوه البرز از توابع شاهرود است، روستايي که به داشتن سوارکاران قابل و تعزيه خواني شهرت دارد.

 اين گفتگو در يک باغ باصفا انجام شد، با او از هر دري سخن گفتيم، از جواني«داود ميرباقري»، از «مختارنامه»، از دوتارهايي که مي سازد و از نوحه «برخيز که شور محشر آمد» و اجراي پرسوز و گداز او در تيتراژ مجموعه «مختارنامه»؛ همان اجرايي که «ميرباقري» به هنگام تمرين، به او گفته بود: «سلطان! خودت را رها کن و مانند نوحه خواني هايت در روستا بخوان! »

 * آقاي سلطانعلي! از کجا شروع کنيم؟
** از هرجا که دوست داري، سؤال و جواب کنيم.
* بسيار خوب، با توجه به اينکه شما پسرعمه آقاي داود ميرباقري هستي، از سالهاي دور و رفاقتت با آقا داود بگو.
** من با آقا داود - پسر دايي ام- از بچگي دوست بوديم. از دوران طفولت، من خانه دايي ام- آسيد سليمان- زياد مي رفتم.
* دايي شما و پدر آقا داود؟
** بله ! «آسيد سليمان» تاجر بزرگي در زمان خودش بود. هزار گوسفند داشت. درروستاي «خيج» تجارت مي کرد. مغازه داشت من و داود از بچگي با هم بوديم. تا زماني که ايشان رفت تهران.
* در چه سالي؟
** اوايل انقلاب، شايد همان سال 57 - 56 که ايشان رفت دانشگاه. البته بعد از مدتي دانشگاه ها تعطيل شد.
* روحيه کار هنري در داود ميرباقري از همان نوجواني و جواني ديده مي شد؟
** بله! اين روحيه را از همان اول داشت. براي نمونه، در زمان نوجواني ما با هم رفته بوديم باغ و پرچين. يادم مي آيد که ايشان مي گفت، اگر من پولدار بشوم، دوربين بخرم، فيلم مي سازم.
* اين مربوط به چه سالي مي شود؟
** شايد 55 - 54
* سينما هم مي رفتيد؟
** بله. آن زمان شاهرود دو تا سينما داشت يک سينما بالا خيابان بود و يکي در خيابان تهران. اگر زماني با هم سينما نمي رفتيم، آقا داود که تنهايي سينما مي رفت، مي آمد و همه فيلم را براي من تعريف مي کرد و زماني که من تنها مي رفتم وقتي بر مي گشتم، فيلم را براي او تعريف مي کردم. چنان جزييات فيلم را براي همديگر تعريف مي کرديم، مثل اينکه دو نفري و با هم رفته ايم و فيلم را ديده ايم. فيلم هايي را هم که دو نفري با هم ديده بوديم، درباره شان حرف مي زديم.
* درباره جزييات فيلم؟
** بله! خيلي جدي. من در دوران جواني، براي خودم تزي داشتم که در آخر فيلم نبايد ستاره فيلم بميرد، من دوست نداشتم. اما آقا داود من را قانع مي کرد و مي گفت،«خوب شد که رفت پشت صحنه». شايد با اين حرف مي خواست، برايم رضايت خاطر ايجاد کند و مرا از ناراحتي و دلگيري بيرون بياورد.
* اسم فيلم خاصي يادت هست که درباره اش حرف زده باشيد؟
** بله. قيصر و گوزنها را با هم ديديم و درباره شان هم حرف زديم.
* در شهرستان؟
** بله. با بليتهاي 2 توماني در لژ و بليت 12 ريالي در جلو.
* تا زماني که آقاي ميرباقري رفت تهران و ارتباط شما قطع شد؟
** بله. اما ارتباط ما به آن شکل قطع نشد. زماني که آقا داود در تهران دانشجو بود، هر از گاه، من به ايشان سر مي زدم.
* دانشجوي چه رشته اي ؟
** ايشان مهندسي معدن مي خواند.
* از کي فهميدي آقاي ميرباقري در تهران جذب دوربين و تئاتر شده است؟
** آقا داود در همان سالهاي 57 - 56 بود که تئاتر را روي صحنه برد.
* در کجا؟
** در روستاي خودمان-خيج- تمرين مي کرديم، در شاهرود اجرا کرديم و پس از آن هم براي اجراي ديگري رفتيم گرگان.
* اسم آن تئاتر يادتان هست؟
** بله، اسمش «نمايش بي کلام» بود. ديالوگ نداشت.
* خود آقاي ميرباقري نوشته بود؟
** دقيق يادم نيست اما اجرا و کارگرداني اش با آقا داود بود.
* شما فاميل و از آن فراتر، دوست آقاي ميرباقري هستيد. از نظر شما، وي چه خصلت ويژه اي دارد؟
** خيلي جدي است، در سر کار، دوست و فاميل و رفيق نمي شناسد و آن بازي که مي خواهد، بايد شکل بگيرد.
* آقاي «ميرباقري» در زمان نوشتن، عادت خاصي دارد؟ مانند برخي نويسندگان که خودشان را در اتاق حبس مي کنند يا بعضي ديگر که به کوه و صحرا مي روند؟
** تا آنجا که متوجه شده ام، آقا «داود» در سکوت و آرامش مي نويسد اما نه در سکوت نور امروزي. او دوست دارد در زير نور چراغ هاي قديمي و همان چراغ گردسوز بنويسد. فکر مي کنم، آرامش زير نور چراغ گردسوز را خيلي دوست دارد.
* خوب. اگر موافق باشي، درباره خودت بيشتر حرف بزنيم. پس از نقش کوتاهت در «گرگها» چه شد؟
** زماني که آقاي «ميرباقري» مجموعه «رعنا» را کار مي کرد، نقش نداشتم اما پشت صحنه، کاري از دستم بر مي آمد، انجام مي دادم.
* تا اينکه رسيد به مختارنامه.
** بله.
* از شخصيت تاريخي «مختار» اطلاعاتي داشتي؟
** بله، همان اطلاعاتي که بيشتر عوام دارند، مي گفتند به دستور «مختار»، «شمر لعين» را در ديگي جوشاندند؛ همان قصه هاي پشت کرسي.
* شما تعزيه هم کار کرده اي؟
** نه اما نوحه مي خوانم، از بچگي. يک بار در دهه محرم؛ روز تاسوعا يا شب عاشورا.
* شنيده ام دستي هم بر موسيقي داري؟
** بله، از کودکي، کلاس دوم ابتدايي بودم. در خانواده ما بد مي دانستند. دايي ام -آسيد سليمان- حتي اگر مي فهميد ما سينما رفته ايم، خيلي بد مي شد، مادرم هم همين طور. اما من يک راديو کوچک داشتم و عاشق برنامه «فرهنگ مردم» بودم. منتظر چهارشنبه ها بودم تا اين برنامه پخش شود. نمي دانم برنامه سراسري بود که از راديو خراسان پخش مي شد يا برنامه خود راديو خراسان بود و نفهميدم چه شد که عاشق صداي دوتار شدم که از برنامه «فرهنگ مردم» پخش مي شد.
* کسي در خانواده شما يا در روستا ساز مي زد؟
** پدرم- خدابيامرز- ني نواز بود و خوب هم مي نواخت. اما در روستا هر کسي براي دل خودش مي زد و پنهاني هم بود. من هم همين گونه بود، براي خودم دوتاري هم ساخته بودم.
* در چه سالي؟
** همان سال که کلاس دوم ابتدايي بودم.
* شما در دوم ابتدايي ساز ساختي؟!
** بله. درست يادم هست که معلمي داشتم به نام آقاي «حيدري» که سپاهي دانش بود. من به عنوان کاردستي، دوتار کوچولويي ساختم و به مدرسه بردم، با سيم ترمز دوچرخه که خيلي هم زبر بود.
* صدايي هم ازش در مي آمد؟!
** اي! بفهمي نفهمي، اما نه مثل دوتار معمولي. آقا معلم تشويقم کرد و يک مداد و يک دفتر چهل برگ به من جايزه داد.
* اما هنوز ساز نمي زدي؟
** يواش يواش و در سالهاي بعد، ساز ساختن را ادامه دادم و هر بار نقايص کارم را برطرف مي کردم تا آنجا که سازي ساختم که به نظر خودم، صداي خوبي ازش در مي آمد. در آن زمان، تا اندازه اي نوازنده شده بودم و نه تنها خودم، بلکه مردم کنار و گوشه مرا مي پذيرفتند.
* غريزي و به اصطلاح، «گوشي» نواختن ساز را فراگرفتي؟
** بله.
* معلم هم نداشتي؟
** فکر مي کنم، معلم من همان راديو و برنامه «فرهنگ مردم» بود. از راديو، نواهاي محلي را مي شنيدم و نغمه ها را با پرده هاي دوتار ميزان مي کردم.
* الفباي موسيقي و زبان «نت» نويسي را بلدي؟
** خير، من گوشي و سينه به سينه، کار مي کردم. اما به مرور که با برخي استادان موسيقي نشست و برخاست کردم، پرده هاي موسيقي در ساز دوتار دستم آمد و براي آموزش، سبکي از خودم ابداع کردم و هنوز هم با اين روش درس مي دهم.
* مانند آموزش کلاسيک موسيقي است؟
** نه، خيلي ساده است. براي افرادي که سواد خواندن و نوشتن هم ندارند، مناسب است و پيچيدگي ندارد.
* چند شاگرد داري؟
** الان چهار پنج تا، خانگي هستند.
* پاي ساز زدنت، آقاي «ميرباقري» هم نشسته است؟
** بله.
* نظرش چه هست؟
** فکر مي کنم، مرا قبول دارد.
* گفتي که تجربه ساخت فيلم کوتاه هم داري؟
** بله. دو فيلم کوتاه و تجربي.
* چه شد که به سمت و سوي اين تجربه رفتي؟
** راستش را بخواهيد، از همان زماني که با آقا «داود» بوديم، به فيلمسازي علاقه داشتم اما زمان چندان اين اجازه را به بنده نداد.
* و در کنار هنر، براي گذران زندگي بايد کار هم مي کردي؟
** بله. من نجار هستم و در کنار اين پيشه، دوتار مي سازم.
* از راه ساز ساختن هم ارتزاق کرده اي؟
** نه چندان. شايد در سال حداکثر ده ساز بسازم، بيشتر براي هنر جويان.
* سازهايت شبيه دوتار خراساني اند؟
** بله، بيشتر شبيه دوتار تربت جام هستند، 9 پرده دارند. صداي دوتار خراساني شور و تاخت و تاز دارد، اما تار ما صدايش گوشه گير است، به اصطلاح «عاشق کش» است.
* عاشق کش؟!
** بله، يعني محزون و عزلت نشين؛ صدايي که غصه دار است.
* اگر موافقي از موسيقي محلي، برسيم به نوحه ابتداي مجموعه «مختارنامه» که شما آن را خوانده اي.
** بله. آقاي «ميرباقري» از صداي بنده شناخت داشت. قسمت اول «مختارنامه» که پخش شد، دوست ديگري نوحه «برخيز که شور محشر آمد...» را خوانده بود. روزي آقاي «ميرباقري» تلفني تماس گرفت و گفت بيا تهران، آقاي «توسلي»- آهنگساز- با تو کار دارد. رفتم و آقاي «توسلي» گفت که بايد اين نوحه را بخواني. من در استوديوي ضبط ايشان کار را خواندم و ضبط کردند که پخش شد.
* صداي شما هم حزن دارد و هم حماسي است، صرفنظر از شعر زيباي اين نوحه.
** شعرش گويا سروده آقاي «ميرباقري» است. شبي که مي خواندم، آقا «داود» هم نظر داشت و مي گفت: برو در وادي همان نوحه هايي که در روستا مي خواني. منظورش اين بود که وحشي بخوانم.
* ... و اما نقش آفريني شما در «مختارنامه» در نقش «رستم» غلام «شمر». زماني که بازي ات پخش شد، بسياري مي گفتند، چقدر اين بازيگر شبيه «حسين پناهي» است. خودت هم در اين باره چيزي شنيدي؟
** بله. البته شايد اين شباهت بيشتر به آن دليل است که فيزيک و چهره من تا اندازه اي شبيه آقاي «پناهي» است. شادروان «پناهي»، سبک خودش را در بازي داشت و منحصر به فرد بود. برخي روزنامه ها هم نوشتند، «حسين پناهي» زنده شد.
* ... و ماجراي بالا رفتنت از آن درخت خرما که خيلي چست و چالاک و مانند قرقي، خودت را بالاي درخت رساندي.
** من به آقاي «ميرباقري» گفتم، براي بالا رفتن از درخت به طناب نياز ندارم و همين جوري بالا مي روم. گفت: همين جوري؟ گفتم: بله. ايشان خنديد و با ته لهجه خودمان گفت: " نيفتي و بميري "! گفتم: نگران نباش، مثل گربه مي روم بالا. البته ايشان مطمئن بود که از پس اين کار بر مي آيم، چون بچه که بودم از ديوار صاف هم بالا مي رفتم.
* با طناب مخصوص خرما چين ها هم مي توانستي بالا بروي؟
** بله، اما آقا «داود» گفت که اگر بدون طناب بالا بروي، معناي ديگري به ماجرا مي دهد. وقتي بالا رفتم، به مفهوم مورد نظر کارگردان رسيدم.
* آن مفهوم چه بود؟
** اين گونه که «رستم» غلام «شمر» از درخت بالا مي رود، «ذربي» غلام «مختار» تازه اوضاع کار دستش مي آيد و مي فهمد اين غلام، آن نيست که او تا آن زمان فکر مي کرده و مي فهمد که اشتباه کرده و بيش از اندازه به غلام «شمر» اعتماد کرده است. اما دير فهميد و فهميدنش ديگر چندان سود نکرد وجانش را هم بر اثر اين اعتماد نابجا از دست داد.
قران
ارسال به تلگرام
قران
قران
قران
قران
قران
قران
  • صفحه نخست
  • سیاست
  • بین الملل
  • تاریخ
  • اقتصاد
  • اجتماع
  • فناوری
  • فرهنگ و هنر
  • حوادث
  • ورزش
  • خواندنی ها
  • سلامت
  • ویدیو
  • عکس
  • درباره انتخاب
  • |
  • ارتباط با ما
  • |
  • پیوندها
  • |
  • آب و هوا
  • |
  • اوقات شرعی
  • |
  • مجله الکترونیکی
  • |
  • نظرسنجی
  • |
  • جستجو
  • |
  • آرشیو
تمامی حقوق مادی و معنوی این سایت متعلق به انتخاب است و استفاده از مطالب با ذکر منبع بلامانع است.
طراحی و تولید : "ایران سامانه"