پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : فاطمه یابنده: در قرن اول هجري، افرادي با عنوان «عابد و زاهد» در جهان اسلام حضور
داشتند كه به مرور در اواخر قرن دوم در مقابل تجملگرايي امويان واكنش
نشان داده و به پشمينه پوشي روي آوردند.
به گزارش انتخاب، واژه صوفي و تصوف در اين برهه از
زمان در جهان اسلام ظهور يافت و مسلك پشمينه پوشي آغاز شد. اين واكنش
همراه با افراط در رفتار و اعمال بود. در دوران بعد، افراط در عمل با
افكار غلوآميز آميخته شد و تصوف رو به انحراف گذاشت. در دوران بعد از
حمله مغول تا ظهور خاندان صفويه، تفكرات شيعيانه با طريقتهاي صوفيانه
پيوند برقرار كرد و تصوف را از حالت زندگي عابد انفرادي به زندگي عباد
اجتماعي تبديل كرد و باعث پويايي تصوف شد.
اساس تصوف در اين برهه از زمان
«ظلم ستيزي» بود. در بين تمام جنبشهاي صوفيانه- شيعيانه، طريقت صفويه
موفق به شكست كامل رقباي سني مذهب و بيگانه شد. اما از اين زمان به بعد،
تصوف به فراموشي سپرده شد و شاهان صفوي با دعوت علماي بزرگ به تدوين فقه
شيعه پرداختند. تصوف در اوايل حكومت قاجار به دليل رويكرد سياسي خود در
قرن شش تا 10 و ظهور اهل شريعت به شدت سركوب شد. با اين حال نميتوان گفت
كاملا ريشهكن شده است.
با آغاز سلطنت محمد شاه قاجار (فرزند عباس ميرزا)،
وزارت حاج ميرزا آغاسي و ظهور بابيگري و رويكردهاي اسلامي تصوف، از
درگيريهاي اهل شريعت و اهل طريقت كاسته شد و در بحبوحه انقلاب مشروطيت
تصوف با شعار برابري و آزادي در جريان «مشروطهخواهي» و «ظلم ستيزي» شركت
كرد.
البته اين حركت همهگير و فراگير نبود و تنها به دست صوفيان درباري انجام
شد. حضور درباريان و افراد متنفذ حكومتي در فرقه صفي عليشاهيه باعث آميخته
شدن تفكرات سياسي با تفكرات طريقتي شد. بدينترتيب در راستاي ديگر احزاب
مخالف حكومت سلطنت قاجار، «انجمن اخوت» شكل گرفت. از آنجا كه اين انجمن
خاستگاه طريقتي داشت در همان ايام نيز مورد طعن و آزار بود.
امينالملك
نايبالرييس انجمن اخوت و از فقراي طريقت صفي عليشاهيه در دفاع از اين
مطلب عنوان كرد: «عدهاي از بيخبران معتقدند كه انجمن اخوت مروج روح
تنبلي و بطالت بوده است و حال آنكه علاوه بر فداكاريهايي كه انجمن براي
ترويج آزادي و شكستن صورت تكبر عناصر فاسده استبدادي و برقراري اصول اخوت
و مساوات در بين مردم كرده است و... انجمن اخوت براي تبليغ آزادي و تربيت
مردم نيز خدمات گرانبهايي كرده است.
در تمام مقدمات و تحولاتي كه منجر به
از بين رفتن استبداد و ايجاد مشروطيت در ايران شده است و همچنين تمامي
مبارزات با اصول كهنه استبدادي و تربيت و بيداري مردم و ترويج تمدن جديد
مبتكر و پيشرو بوده است. در دوره مبارزه با استبداد حضرت ظهيرالدوله كه در
رأس انجمن قرار داشتند، همواره شاخص بودهاند.»
چنانكه گفته شد اين انجمن از بطن طريقت صفي عليشاه زاده شد. اين طريقت
توسط حاج ميرزا حسن اصفهاني ملقب به «صفي عليشاه» تاسيس يافت. صفي عليشاه
بعد از مرگ پير و مريد خود (رحمت عليشاه) به تهران آمد و دعوي جانشيني كرد
و پيرواني گرد خود فراهم آورد. در سال 1303ق، بعد از مراجعت از هندوستان
به ديدن ناصرالدين شاه رفت و در آثاري كه از خود به جا گذارد، به تمجيد از
ناصرالدين شاه و مظفرالدين شاه اتابك پرداخت. او همچنين در رد فرقه بابيه
سعي بسيار كرد و ايراداتي به آن وارد نمود. حضور او در دربار و ديدار وي
از ناصرالدين شاه باعث شد بسياري از رجال مملكت و اعيان دولت در حلقه
ارادت او داخل شوند و گويا ميرزا علي خان قاجار ـ وزير تشريفات و داماد
ناصرالدين شاه كه عنوان ظهيرالدوله دوم را داشت ـ براي كسب اطلاعات وارد
حلقه او شد. بدينترتيب ظهيرالدوله مامور بود به آنجا رفت و آمد كند و شاه
را از آنچه در آنجا ميافتد، مطلع سازد.
به موازات ورود اشراف درباري
سيماي اين فرقه تا اندازهاي اشرافي شد. صفي عليشاه كه خواهان ايجاد
برابري و مساوات بين همه مردم بود با تاسيس «انجمن اخوت» سعي در از بين
بردن فاصله طبقاتي اشراف و عامه مردم كرد. با اين حال فعاليتهاي انجمن و
حتي خود انجمن در اين ايام به صورت پنهاني و مخفي بود. با مرگ صفي عليشاه
در 1316ق، ظهير الدوله با عنوان طريقتي «صفا عليشاه» بر مسند جانشيني وي
تكيه زد. او از ابتدا از مريدان خاص صفي عليشاه بود و به عنوان «صباح
الولايه» ملقب شد. اما صدق و اخلاص را به جايي رساند كه صفي عليشاه او را
به «صفا عليشاه» ملقب ساخت و به جانشيني خود برگزيد. اولين اقدام وي علني
كردن «انجمن اخوت» بود.
بدينترتيب در رمضان 1317ق، انجمن را رسما افتتاح
كرد و آن را به تاييد مظفرالدين شاه رساند. او پيش از اين در زمان
ناصرالدين شاه سفري به اروپا داشته و در آنجا با مجامع فراماسونري آشنا
شد. گويا به يكي از آنها نيز پيوست. در بازگشت درصدد برآمد لژي در ايران
تاسيس كند.
در نتيجه با الگو قرار دادن لژ «گراند اوريان» فرانسه به تركيب
آراي صوفيانهـ سياستمدارانه پرداخت. برخي معتقدند كه ظهيرالدوله بعداز
اينكه از مظفرالدين شاه براي رسميت يافتن انجمن فرماني گرفت، رجالخوش نام
اصلاحطلب را جلب كرد. با اين حال بسياري از فعالان و مملكتداران چون
محمد ميرزا يوسف الدوله و ميرزا نصرالله خان دبيرالملك پيش از اين در
حلقه طريقت صفي عليشاه قرار گرفته بودند و نيز به واسطه اين افراد انجمن
تاسيس يافت. ساختار انجمن در زمان ظهيرالدوله تغيير اساسي يافت و در
چارچوب يك حزب منسجم قرار گرفت.
ظهيرالدوله در نظام جديد علامت تبرزين، كشكول و تسبيح را به جاي تيشه،
پرگار و گونيا نماد انجمن قرار داد. او با اختياراتي كه به عنوان پير و
مرشد و سر سلسله طريقت داشت، از نام علي تبرك جست و از روي حروف ابجد نظام
110 نفرهاي را تشكيل داد. فقراي اصلي سلسله كه در انجمن اخوت حضور فعال
داشتند شامل 110 نفر ميشدند و در رأس آنها يك هيات 11 نفره وجود داشت.
اين افراد عبارت بودند از: 1- ظهير الدوله (رييس)، 2- سيد محمد خان انتظام
السلطنه ـ بينش عليشاهـ (نايب الرييس) 3-، مصطفي سالار امجد (احتمالا
دبير)، 4- ناظم الدوله، 5- يمين الدوله، 6- نظام لشكر 7- ميرزا محمد خان
نصرت السلطنه 8- ميرزا علياكبر خان سروش 9- ميرزا باقرخان صفا منش 10-
ميرزا عبد الوهاب جواهري 11- علي رضا صبا مختار الملك. در نظام جديد رييس،
نايب رييس و دبير، جانشين قطب، خليفه و شيخ شد. با اين حال در جايگاه قطب
و سر سلسله تغييري حاصل نشد و ظهيرالدوله با تعريف صفات هر حرف از كلمه
«درويش» بر اهميت آن تأكيد كرد. او معتقد بود كلمه درويش مركب از پنج حرف
است كه هر حرف نمايانگر صفتي هستند: 1- د= درستي2- ر= راستي3- و= وحدت
4-ي= يقين كامل به پير خود 5-ش= شكر در آسايش و سختي. درج عنوان طريقتي
«صفا علي» در پايان تمام مكاتبات و مراسلات اداري از سوي ظهيرالدوله در
حقيقت تاكيدي بر اهميت مقام طريقتي او ميبود. اقدام ديگر ظهيرالدوله به
عنوان رييس انجمن و قطب طريقت تنظيم مرامنامهاي بر مبناي اصول اخلاقي
بود.
او در اين مرامنامه با تكيه بر «شاه ولايت» [اميرالمومنين] همه فقرا
را و اخوان را به احترام و اكرام بزرگ و رييس خود فرا ميخواند و متذكر
ميشود: «اگر جهت يك نفر گرفتاري پيدا شود همه اتفاق كنند و دست از هركاري
بكشند تا رفع گرفتاري برادرشان بكنند و اين به منزله جهاد است و بر همه
لازم است» و در ادامه تاكيد داشت: «نهايت فخر آن است كه از دسترنج خود
معاش كند، نه اينكه دست كند كفچه بهر لقمهاش».
از ديگر فعاليتهاي انجمن، انتشار روزنامه و جزوه «اخلاق» بود كه هر 15
روز يك شماره به چاپ ميرسيد. اين روزنامه مدتي توقيف بود اما به دنبال
پيگيريهاي آقاميرزا ابراهيم خان (ناظم انجمن) دوباره منتشر شد و نشريه يا
روزنامه «آفاق» از طرف انجمن به اخلاق ضميمه شد. عمده فعاليتهاي ظاهري
انجمن عدم دخالت در امور سياسي و حتي مذهبي بود اما در نهان ضمن انجام
فعاليتهاي گوناگون دست به مبارزه، افشاگري، مشروطهخواهي و انديشه آزادي
ميزد. در اين راستا تئاتري در انجمن به نمايش در آمد كه در آن به گوشه و
كنايه ستمگري فرمانروايان دوره خودكامگي نكوهش شد.
پرجنجالترين وقايع انجمن اخوت مصادف ميشود با جريان به توپ بسته شدن
مجلس در 23/ جمادي الاول/ 1326ه. ق به دستور محمدعلي شاه. در اين ايام
ظهيرالدوله حاكم رشت بود و اطلاعات مربوط به انجمن و تهران توسط ميرزا
محمدخان انتظام السلطنه ملقب به بينش علي و نايبرييس انجمن به اطلاع
ظهيرالدوله ميرسيد.
در اين ايام عبدالله موسوي بهبهاني و محمدصادق
طباطبايي طي تلگرافي به نمايندگي از انجمن ولايتي و ساير انجمنها،
ظهيرالدوله را در جريان كارشكنيهاي دشمنان مشروطه و شخص شاه قرار دادند.
به دنبال اين تلگراف ظهيرالدوله در 10/جمادي الاولي/1326 محمدعلي شاه را
مورد خطاب قرار داد و اوضاع نابسامان مملكت و كارشكنيهاي وي را به او
گوشزد كرد. محمدعلي شاه پاسخ ظهيرالدوله را با كمال احترام داد. اما
ظهيرالدوله (صفا علي) همان روز تلگرافي در مضمون «يأس مردم از قبله عالم»
به شاه فرستاد.
مجموعه اين عوامل باعث شد در روز به توپ بستن مجلس، خانه ظهيرالدوله كه
مقر اصلي انجمن بود، توسط قزاقان شاه غارت و ويران شد. اگرچه به دنبال
پيگيريهاي ملكه همسر ظهيرالدوله و عمه شاه، محمدعلي از اين واقعه اظهار
تاسف و بيخبري كرد و قول پرداخت غرامت نمود اما ملكه متذكر شد در اين
قضيه فتنه قوام الدوله و مشير الدوله كه در اموال و زمينهاي ظهيرالدوله
طمع داشتند و اختلافاتي در اين زمينه وجود داشت، دخيل بوده است. وي همچنين
در جواب شايعه وجود مواد منفجره در انجمن و تيراندازي به قزاقان گفت:
«وقتي ديدم آدمهاي مرا كشتند، من هم اين كار را كردم».
در ختم غائله غارت
و صدمهاي كه به اموال فقراي صفي عليشاهيه وارد شد، تلاشهاي ملكه همسر
ظهيرالدوله بسيار كارساز بود. با اين حال برخي معتقدند نرمش شاه با
ظهيرالدوله نشان از سلطنتطلبي و دشمني وي با مشروطه خواهان دارد. در
حاليكه به دلايلي نظريه اين گروه از افراد قابل رد است. اول آنكه
ظهيرالدوله با توجه به موقعيت حساس تصوف هيچ گاه علنا مخالفت خود را با
شاه آشكار نكرد. اما در نهان به فعاليتهاي آزاديخواهي و مشروطهخواهي
پرداخت و با تاكيد بر اصل «ظلم ستيزي» خواهان برقراري عدالت بود. دوم آنكه
ظهيرالدوله همواره از حمايت همسر با نفوذش برخوردار بود و تلاشهاي وي در
تمام طول خاطرات ظهيرالدوله مشخص است.
سوم آنكه اگر ظهيرالدوله سلطنتخواه
و دشمن مشروطه بود، بهبهاني و طباطبايي كه مدافعان اصلي مشروطه بودند،
براي شكايت از كارشكنيهاي شاه به او متوسل نميشدند. در نهايت
اگرظهيرالدوله تنها به انجام فعاليتهاي صوفيانه و طريقتي مشغول ميبود،
انجمن اخوت كه خانه ظهيرالدوله هم بود به توپ بسته نميشد. وجود هيات
11نفره، انتخاب يك نماد مثلثي شكل و انتشار مجلهاي كه در امور سياسي
دخالت نميكرد، انجمن را در نگاه نويسندگان و محققان به يك فراموشخانه يا
جمعيت فراماسونري تبديل كرده است.
در اين خصوص بايد متذكر شد همانگونه كه
مشروطه ايران نه از انگليس و نه از هيچ كشور ديگر برنخواست، بلكه انقلابي
بود در ادامه انقلابهاي جهان، انجمنها و احزاب مشروطه خواه و آزادي طلب
ايران نيز وابسته كامل به ديگر كشورها نبودند. اگر چه ظهيرالدوله مدتي در
فرانسه بود و با لژ فراماسونري آشنا شد، اما هنوز هيچ مدركي دال بر اين
قضيه يافت نشده و تنها در حد ظن و گمان نويسندگان است.
ايران پيش از اين
تجربه هيچ حزب منسجم و متحدي را نداشت. در ابتداي امر الگوبرداري از
احزاب خارج از كشور، كه هيچ اطلاع دقيقي هم از اهداف و برنامههاي آنان
نداشتهاند، در عصر مشروطه امري بعيد به نظر نميآيد.
بدينترتيب ميتوان گفت انجمن اخوت اولين حركت و جنبش منسجم صوفيانه است
كه بار ديگر صوفيان را از زاويهنشيني و وردخواني وارد يك جريان سياسي ـ
اجتماعي كرد و با الگوبرداري از جمعيتهاي خارج از كشور به تركيب آرای
اخلاقي ـ سياسي پرداخت.
به گزارش انتخاب به نقل از شرق، اين جمعيت شبه خارجي با تاكيد بر برابري همه افراد
به اصل پيشين خود ـ ظلم ستيزي ـ بازگشت و در يك انقلاب شبه خارجي در كنار
ديگر گروهها، از جمله انجمنهاي ولايتي و ديگر انجمنها شعار
مشروطهخواهي سر داد. اما آنچه به عنوان ناكامي مشروطه مطرح ميشود را
بايد در عواملي چون خوي استبدادي محمدعلي شاه، عدم تجربه كافي انقلابيون و
عدم ظهور طبقه محافظ انقلاب جستوجو كرد. چرا كه هر كس به زعم خود و به حد
توان خود در انقلاب مشروطه شركت كرد و در نهايت هيچ نوع سازش از سوي انجمن
اخوت با محمدعلي شاه بعد از به توپ بسته شدن مجلس مشاهده نشد. حتي بعد از
فرار محمدعلي شاه انجمن اخوت، جشني به جهت پيروزي انقلاب بر ويرانههاي
انجمن برپا كرد.
پينوشتها:
1- خاطرات و اسناد ظهيرالدوله، ايرج افشار، تهران، زرين، 1367، ج 1، صص60و 59.
2- شاه در ريشه اوستايي خود ـ اشه ـ به معناي راست و راستتر آمده است.
اين واژه بعد از قرن شش جانشين واژه شيخ شد كه نشان از قدرت مادي و معنوي
آنان دارد.
3- براي اطلاعات بيشتر ر. ك به آثار صفي عليشاه: ميزان المعرفت و برهان
الحقيقه، اسرار المعارف، تفسير قرآن، عرفان الحق، زبدهالاثرار و ديوان
قصايد.
4- شاه آبادي، حميدرضا، تاريخ فراماسونري در ايران، تهران، حوزه هنري، 1378، ج 1، ص181.
5- همايوني، ص 192.
6- در بين صوفيان معمول است هر يك لقب يا عنوان طريقتي داشته باشند. اين
عنوان از سوي قطب يا سر سلسله طريقت با توجه به بارزترين ويژگي آنان
انتخاب ميشود.
7- عبدالصودي، محمود، سيري در تصوف ايران، تهران، انتشارات شرق، 1361، ص119.
8- حسيني، محمد، مجموعه مقالات تاريخ معاصر ايران (فصلنامه تخصصي شماره 24)، تهران، موسسه مطالعات تاريخ معاصر، 1381، ص111.
9- همو، همان، همان جا.
10- عبدالصمدي، همان، صص 1- 121.
11- قائم مقامي، سهيلا و فضايي، يوسف، تحولات تصوف از دوره تيمور تا پايان قاجار، كرج، نشر آرين ويژه، 1380، ص2-331.
12- به جهت حساسيتي كه در لفظ «شاه» وجود داشت و احتمال شورش عليه حكومت
وقت را در گمان همه تشديد ميكرد، صوفيان از لفظ شاه در مكاتبات رسمي
استفاده نميكردند.
13- ر. ك خاطرات و اسناد ظهيرالدوله، همان، 332 و ديگر نامه و تلگرامهاي او به محمدعلي شاه.
14- عبدالصمدي، همان، صص4-123.
15- خاطرات و اسناد ظهيرالدوله، همان، صص301و 273.
16- كتيرايي، محمود، فراماسونري در ايران، بيجا، اقبال، 1347، ص 103.
17- خاطرات و اسناد ظهيرالدوله، همو، ج1، صص3-332.
18- همان، همو، ص377.
به دنبال به توپ بسته شدن مجلس، بسياري از روشنفكران ايران در جستوجوي
عوامل اين شكست بر آمدند. عدهاي برآنند گرايش به تصوف را يكي از عوامل
ناكامي قلمداد كنند. اين تفكر كه حاصل بر خورد علم و فلسفه غرب بود، اولين
بار در عصر مشروطه، تصوف را عامل عقب ماندگي ايران و شكست مشروطه معرفي
كرد. مطرح كردن نظريه تصوف عامل عقب ماندگي تنها يك بعد از اين جريان را
در بر ميگيرد. در حالي كه نگاهي گذرا به تاريخ تصوف، حداقل تاريخ تصوف
ايران، تمام ابعاد جريان تصوف را روشن ميسازد. براي ورود به بحث چگونگي
عملكرد تصوف در دوران مشروطه لازم است، ابتدا مروري كوتاه به «جريان تصوف»
داشته باشيم و تصوف را در بستر تاريخ بسنجيم.