arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۳۰۷۵۱۹
تاریخ انتشار: ۲۶ : ۰۸ - ۰۸ آذر ۱۳۹۵

وقتی امام حسن(ع) با واقعیت‌های زمانش تعامل می‌کند

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
دکتر محمد مسجدجامعی در مطلب اختصاصی خود در خبرآنلاین، موضوع چگونگی تعامل امام حسن(ع)با واقعیت‌های زمانه را تبیین کرده است.

به گزارش انتخاب؛ حجت الاسلام والمسلین محمد مسجد جامعی در این باره گفت: شیوه رفتاری امام حسن(ع) را باید با عنوان به «زمان» فرصت دادن شناخت. 

این استاد حوزه و دانشگاه معتقد است: « بعد از شهادت امام علی(ع) امام حسن (ع) جانشین پدر شد. نخستین اولویت دفع شرارت های لشگریان شام بود و این با جنگی که معاویه طالب آن بود، قابل حصول بود.

هدف معاویه حاکمیت بر تمامی قلمرو اسلامی بود نه صرف منطقه شام. مهمترین معارض، امام مجتبی (ع) بود. او لشگر را برای مقابله آماده کرد. امام هم به اجبار کوشید تا لشگر خویش را فراهم آورد، اما شرائط از دوران پدر هم سخت تر شده بود و این در درجه نخست به شخصیت و سوابق امام علی (ع) بازمی گشت. از نظر ما شیعیان که هر دو را امام معصوم و مفترض الطاعة می دانیم مسئله متفاوت است با دیدگاه لشکریان عراق در آن ایام. امام علی (ع) حتی در نزد مخالفانش جایگاهی بسیار ویژه در تاریخ اسلام داشت و جز در منطقه شام که عمیقاً تحت تأثیر تبلیغات معاویه بود، دیگران بدان اعتراف داشتند. و طبیعتاً امام حسن (ع) که جوان هم بود، چنین موقعیتی نداشت و نمی توانست داشته باشد. »

محمد مسجد جامعی در تحلیل خود می نویسد: علیرغم این همه امام کوشید لشگریان را گرد آورد. اما از ابتدا معلوم بود که این لشگر در نهایت فاقد قدرت و حتی انسجام لازم برای رودر رویی با شامیان است. مخصوصاً که معاویه می کوشید از طریق ارتباط با فرماندهان لشگر امام، با تطمیع و احیاناً تهدید، آنان را به سوی خود جلب کند. ابتکاری که بسیار مؤثر افتاد و لشکر از درون پراکنده امام را سخت متشتّت کرد. مخصوصاً که خوارج پس از شهادت امام علی (ع) قدرتی یافته بودند و امام مجتبی را تهدید می کردند و حداقل یک بار حضرتش را زخمی مهلک زدند. 

به این ترتیب مقابله ای در حال رقم خوردن بود که از ابتدا نتیجه آن روشن بود. شکست کامل و بلکه شکستی وهن آور که منجر به شکار تمامی هواداران پاک باخته خاندان نبوی و علوی می گشت و معاویه چنانکه بعدها نشان داد مصمّم به ترور و حذف آنان بود. در نهایت احتمال اینکه اطرافیان خودِ امام را دست بسته تحویل معاویه دهند، فراوان بود. مخصوصاً که او چنین می خواست.

این کارشناس تاریخ اسلام می افزاید: « در چنین موقعیتی چه راه حلّ قابل حصول و شرافتمندانه ای جز صلح باقی می ماند. مضافاً که خود معاویه نیز آن را پیشنهاد کرده بود و این پیشنهاد گروه فراوانی از لشکریان امام را که به دلائلی مایل به جنگ نبودند، تحت تأثیر قرار داده و بهانه جو کرده بود.

البته بودند در میان اصحاب برجسته امام کسانی که صلح با معاویه را برنمی تافتند و احیاناً سخنانی به دور از شأن امام بر زبان می راندند. امام با بردباری به سخنانشان گوش فرا می داد و دلائل خویش را برمی شمرد. و این سنت امامان معصوم بود. چنانکه گفتیم امام علی (ع) هم چنین بود و می کوشید معترضان را با استدلال عقلی و شرعی مجاب کنند. امام حسین (ع) هم در برابر عموم کسانی که چرایی رفتنش به عراق را سؤال می کردند، با همین شیوه رفتار می کرد. 

انگیزه های مختلفی موجبات اعتراض اصحاب امام حسن (ع) را فراهم می آورد. اما احتمالاً مهمترین انگیزه عدم تمایل عمیق شخصیت های برجسته خزرجی و یمنی به پذیرش امارت و سروری بنی امیه و معاویه به دلیل گرایش های قبیله ای بود. معترضان عموماً خزرجی و یا از قبائل بزرگ یمن بودند که به عراق کوچیده بودند و تسلط شامیان را برنمی تابیدند. 

این رقابت و خصومت دوجانبه بود. یزید به هنگام ورود اهل بیت امام حسین (ع) به مجلس خویش پس از داستان کربلا ضمن شعری چنین گفت: «ای کاش پدران و بزرگانم که در جنگ بدر حضور داشتند ، می بودند و می دیدند که چگونه خزرجیان در برابر شمشیر ما به فغان و زاری درآمده اند» سخت گیری شخصی خود معاویه نسبت به کوفه و مردم کوفه تا مقدار زیادی به همین دلائل بود و نه صرفاً به دلیل علاقه مندیشان به اهل بیت. واقعیت این است که روابط بین قبیله ای و دوستی ها و دشمنی هایش به مراتب بیش از آنچه انگاشته می شود، در شکل دهی تاریخ صدر اسلام مؤثر بوده است. »

مسجدجامعی یادآور می شود: « گرایش به افکار و روش های انقلابی در بین شیعیان در دهه های اخیر موجب شده که عموماً مسئله صلح امام حسن با توجه به قیام امام حسین بازخوانی و تحلیل شود. حال آنکه این دو جریان به لحاظ زمانی دو دهه فاصله دارند و در طی این مدت شرائط اجتماعی و فکری و حتی اقتصادی جامعه مسلمان بسیار تفاوت کرده است. آنها می کوشند با اصل قرار دادن «قیام»، «قعود» امام حسن را تفسیر و حتی توجیه کنند. حال آنکه این جریان می باید در پرتو شرائط دوران پایانی امام علی (ع) دریافت شود و نه واقعه عاشورا که بیست سال بعد اتفاق افتاده است.

برای روشن شدن حق و حقیقت گاهی می باید به «زمان» فرصت دهید. البته همیشه چنین نیست و غالباً لازم است اقداماتی صورت پذیرد، اما گاهی شرائط به گونه ای است که دست یازیدن به هر نوع اقدامی جهت نیل به هدف، عملاً شما را از هدف دور می کند. باید صبر کرد و بردباری داشت.
یکی از مشکلاتی که ائمه خصوصاً از دوران امام پنجم به بعد با شیعیان عجول خود داشته اند، به همین نکته بازمی گردد. آنان می اندیشیدند که با سرعت و شتاب و احیاناً فداکاری و جانفشانی قادر خواهند بود به اهداف خود نائل آیند و فراموش کرده بودند که چنین اقداماتی حتی ممکن است آنها را به نتایجی کاملاً متفاوت و بلکه متضاد برساند.

امام حسن (ع) به «زمان» فرصت داد. فرصت داد تا معاویه مکنونات قلبی اش را ظاهر کند و صریحاً به کوفیان بگوید که برای اقامه نماز و شعائر دینی دیگر با آنان نجنگیده است. جنگیده تا بر آنان حکومت کند و به هیچ یک از بنود توافق نامه صلح هم، ملتزم نخواهد بود. » 

وی می افزاید: « این نخستین مرحله بود. او در مراحل بعدی مکنوناتش را بیشتر نشان داد و بالاخره پایه گذار وراثتی در امر قدرت و سیاست شد که به حکومت جائرانه بنی امیه انجامید که همگان و از جمله مخالفان اهل بیت را هم به جان آورد.

البته سیاست «به زمان فرصت دادن» را نتایجی بیش از این است. موضوعی که از جانب شیعیان دوران ما هم بعضاً مورد غفلت قرار می گیرد. آنها همچون اصحاب امام حسن (ع) تصور می کنند با صرف فداکاری و نادیده گرفتن مقتضیات دیگر می توانند به اهداف خود نائل آیند. مساله این نیست که "مبازه و مقابله" به هر قیمتی انجام شود. این نوعی تلقی "خارجی گونه" است. می باید مسائل را در مجموع لحاظ کرد و سنجید. و در این میان مسأله به زمان فرصت دادن نیز از یاد نرود. گاهی اوقات زمان بهترین عامل "حل" و بلکه "منحل" شدن مشکلات است، در صورتی که مقدمات به خوبی و درستی فراهم آید. »
نظرات بینندگان