پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
جمعی از اساتید دانشگاه های سراسر کشور، با حضور در محمودیه به مناسبت هفته پژوهش با محمود احمدی نژاد دیدار کرده و به گفتگو نشستند.
به گزارش سرویس سیاسی «انتخاب» ، احمدی نژاد در این سخنان، اظهارات کم سابقه ای مطرح کرده که با مواضع پیشین او، تفاوتی بسیار دارد. او سعی کرده چهره جدیدی از خود ارائه دهد. احمدی نژاد گفته است: نظرات گوناگون باید مطرح شود. همه اندیشه ها باید فعال شود. اگر شما آرمان بزرگی گذاشتید همه برایش کار می کنیم. اما در آرمان های کوچک و نقطه ای شخصی، هیچ دو نفری کنار هم نمی توانند باشند. ایرانی ها از ملت هایی هستند که در تاریخ، آرمان های بزرگ انسانی و الهی داشته اند. هیچ وقت به وضع موجودشان راضی نبودند.
وی همچنین در واکنش به انتخاب ترامپ گفته است: آمریکا هفتاد سال درِ مسائل داخلی را گذاشته بود، هجوم بیرونی داشتن، هیچ کس نگاه نمیکرد در آن جا پر از مشکل است. حالا یک فرصتی پیدا شده است مسائل داخلی مطرح شده است، کسی نمی تواند جمعش کند، تمام است کار و در سرازیری افتاده است
متن سخنان احمدی نژاد در این جلسه به شرح ذیل می باشد:
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر واجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یدیه
خدا را سپاسگزارم که توفیق زیارت شما را عنایت فرمود. از نظرات شما دوستان عزیز بهره بردیم. بالاخره مطالب خیلی خوبی مطرح شد، استفاده کردیم. هم به دانش ما اضافه کردند و هم به نگاهِ ما تلنگر زدند و هم اطلاعات خوبی را در اختیار قرار دادند. من نمی خواهم به بحث هایی که تک تکِ دوستان مطرح کردند بپردازم. دو نکته را هم به عنوان درس پس دادن، شاید به نوعی جمع بندی هم باشد؛ بگویم. بالاخره نوع دوستان از وضعی که داخلش هستیم، راضی نیستند. این اصلش چیز خوبی است. انسان اگر به وضع موجودش راضی باشد، دیگر حرکتی می کند؟ نمی کند دیگر، درجا می زند. اما بخشی از گلایه ها از این است که این وضع طبیعی نیست. این در شانِ ما نیست. این می تواند بهتر باشد. می تواند خیلی بهتر باشد. می تواند عالی باشد. وقتی یک چیزی می تواند عالی باشد، حالا خوب است یا معمولی است یا خدای نکرده بد است؛ غصه اش می شود. این غصه را باید به صورتی بیان کند. امروز فرصتِ خوبی شد که در جمع شما بعضی از غصه ها بیان شود.
ببینید موضوعِ عالم انسان است. همه چیز به انسان بر می گردد. انسان هم برای کمال است. اما انسان چطور می تواند کمال پیدا کند؟ آن عاملِ اصلی، اندیشه است. علم است. معرفت است. بدونِ علم، اندیشه و معرفت، انسان بی معناست. علم هم سقف و حد خاصی ندارد. کمال حد خاصی دارد؟ معرفت چه؟ انسان همیشه نیازمند ارتقاع سطح دانش و معرفتش هست. یک نتیجه گیری در آخر می کنم.
هر انسانی می خواهد حرکت کند و به اهدافی برسد. حرکت بدون تئوری، بدونِ مکتب، بدون اینکه جامعه خودش را تعریف کند، عالم را بشناسد، نقطه شروعش را بشناسد، مقصد را بشناسد، راه رفتن را بشناسد، معیارها را بشناسد، می تواند امکان داشته باشد؟ نمی تواند. همه نیازمند نظریه و مکتب هستیم. حتی آن هایی که فکر می کنند نیاز ندارند، با یک نظامِ فکری و اندیشه ای دارند زندگی می کنند. با یک نظامِ ارزشی و ارزشیابی دارند زندگی می کنند. انسان بدون آن نمی تواند و متوقف است. اصلا تصمیم گیری حرکت معنا ندارد. ما در علم، اندیشه و نظریه پردازی که بخشی از محصول اندیشه است نیازمندِ نوآوریِ دائمی هستیم. چون حرکت لازم داریم. بدون این ها مصرف کننده ایم. نمی گویم مصرفِ علم، مصرفِ اندیشه، مصرفِ نظریه اصالتا چیزِ بدیست. اما نتیجه اش می شود همین غصه هایی که گفتیم. نتیجه اش می شود فاصله، می شود تبعیت، می شود درجه یک و دو و سه در دنیا، می شود بهم ریختگی، می شود نابسامانی در نظام تصمیم گیری که آقای دکتر مرتضوی اشاره کردند. می شود مصرف کرد، می شود تا ابد مصرف کننده باشیم. اما اگر بخواهیم خودمان باشیم، خودمان بسازیم، می خواهیم جایگاهی داشته باشیم، می خواهیم الگویی بشویم، می خواهیم آرمان ها و اهدافمان را محقق کنیم؛ باید خودمان تولید کنیم. نمی گویم تولید، داریم کشف علم می کنیم. نظریه پردازی کنیم. این نیازمند پژوهش است. نیازمندِ اندیشه، تفکر، تعقل، کار و تحقیق علمی است. اینکه بنشینیم اندیشه هایی که در دنیا عرضه می شود، تخطئه کنیم، به جایی نمی رسیم. اصلا تخطئه اندیشه و دانش کار غیر علمی است. اندیشه، اندیشه است؛ ارزشمند است. اما ممکن است ناقص باشد و چون ناقص است، برای همین محصولش هم ناقص است. یکجا می شود مشکلات اجتماعی، یکجا مشکلات سیاسی می شود. اگر اندیشه را قبول نداریم راه تقابل با او ارائه یک تئوری برتر است.
اینکه بنشینیم و سال ها سخنرانی کنیم آقا اندیشه غربی غلط است، خب حالا بعدش چه؟ با گفتنِ من و امثال من که این خیلی بد است و اَخ است، جهان این را کنار می گذارد؟ کنار که نمی گذارد. گرچه من اصلا این نوع قضاوت درباره اندیشه را قبول ندارم. داستانِ اندیشه، داستانِ مولوی است. یک فیلی را گذاشتند آن داخل، همه رفتند دست زدند یکی به پایش زد، یکی به خرطومش زد، یکی به کمرش زد، یکی به عاجش زد. همه دنبال حقیقت هستند، همه دنبال سعادت هستند، همه دنبالِ بهبودِ شرایط هستند، همه دنبال این هستند که حقایق را دیافت کنند؛ منتها در تاریکی آدم می رود دست می زند و فکر می کنند یک ستون است یا خرطوم همان شلنگ است. تمام نظریاتی که ارائه می شود عمدتا از این جنس است. یعنی یک بهره ای از واقعیت دارد. نمی شود تخطئه اش کنید. بله تا حدی درست اما همه اش نیست. این پای فیل است. این نگاهِ شما به انسان، بله گفتند انسان حیوان ناطق، دوست عزیزی که آن جا نشستند گفتند من این را البته تعریفِ بدی نمی دانم، تعریفِ ناقصی هم نمی دانم. چون ما حیوانش را خوب متوجه می شویم ولی خب ناطق یعنی چه؟ سخن بدون تعقل، بدونِ اندیشه، بدونِ نظام ارزشی، بدونِ آرمان، بدونِ تئوری اصلا معنا ندارد. سرو تهش با هم جور در نمی آید. دیدید برخی پرت و پلا شروع می کنند، فاعلی را می گوید به فعل ختم نمی شود؟ نظم بهم ریخته، اندیشه ای پشتش نیست.
شاید همه انسان را بتوانیم در همین نطق خلاصه کنیم. نطق نه به معنای این که انسان یک موقعی ممکن است زبانش مشکل داشته باشد و کار نکند؛ با دست نشان می دهد و منتقل می کند. حالا فرض می کنیم این تعریف غلط است خب! راهش این است که تعریف بالاتری ارائه کنیم. انسان ها فطرتا دنبال کمال هستند. اندیشه برتر را ارائه کنی خریدار دارد. چرا برخی در تاریخ ماندند. چرا تحول درست کردند؟ چون اندیشه برتری ارائه داده است و مسیر بشر عوض شده است. اصلا انقلاب اسلامی آمد که یک اندیشه برتری ارائه دهد. تئوری های نوینی بر پایه فهمِ عمیق تری از انسان و جهان عرضه کند و الا مصرف کننده می شد. این حوزه را تعطیل کنید مصرف کننده می شویم. تولیدی هم در دنیا فراوان است. مصرف کنیم. خروجی ها می شود خروجی های متنوعِ پراکنده متناقضِ درب و داغان و… انسجامی ندارد. جهت خاصی را دنبال نمی کند. چارچوب روشنی ندارد. اصلا می شود یک کشوری را بدون داشتن تئوری منسجمی که آرمان هایش معلوم نباشد، ساختارهایش معلوم نباشد، اداره کرد؟ نمی شود اداره اش کرد. این را غافل شدیم بعد آمدیم این پایین و می خواهیم با محصولش دعوا کنیم. به قولِ دوست عزیزمان امنیتی اش کنیم. اینطور نیست! هیچ حکومتی نمی تواند دانه دانه مردمش را بگیرد و کنترل کند. تازه آن که می خواهد کنترل کند، خودش کیست؟ با انسان مواجهیم و باید در تراز انسان برخورد کنیم. تراز انسان هم اندیشه، علم و نظریه است که بعد فرهنگ می شود.
این جایش خالیست در کشورمان و این کار دانشگاه ها و حوزه ها است. یک کم از آن کارهای دمِ دستی تان بیرون بیایید. به قول دوستمان چقدر مجتهد که احکام فردی را دارد می گوید، می خواهیم؟ اما مجتهدی که نظامِ بانکی را بشناسد، نظام مالی را بشناسد، دوره های اقتصادی داشته باشد، خیلی می خواهیم. دانشگاه های خودمان هم همین است. چقدر دکترای جغرافیایی طبیعی می خواهیم؟ چند صد هزار تا؟ معلوم است که معطل می مانیم. دکتری یعنی اینکه بیاید نظریه پردازی و رصد کند که کجا داریم می رویم؛ اشتباه شده است؛ اشتباه پیچیدی دستِ راست یا اشتباه پیچیدی دستِ چپ! در حوزه ی فرهنگ، اقتصاد، سیاست، صنعت و همه جایش. باز این کار خود دانشگاه ها و کار دانشمندان است. کارِ صاحب نظران و کاری پژوهشی است. البته معنای پژوهش را عوض کنیم. چون این پژوهشی که الان ما داریم و تعریف شده است باز اقتباسی است. باید عشقی نسبت به دانش پیدا بشود. باید عشقی نسبت به کشف حقایق پیدا بشود. آن ها که ماندند در تاریخ، عاشقانه کار کردند. همه چیز را مادی کردیم. دوتا امتیاز بده به این، بده به آن، تقسیم بر یک و هشت دهم کن! بخواهیم تصحیح کنیم باید خودمان تصحیح کنیم. این را بدانید کسی از دنیا نمی آید در این حوزه ها، چون کسی دلسوزِ ما نیست. خودمان باید خودمان را اصلاح کنیم و شدنی است. شدنی است!
مسائل اجتماعی، مسائل سیاسی، تحولات را دوجور می توانیم نگاه کنیم. یک نگاهِ نقطه ای و مقطعی است و یکی نگاهِ فرآیندی است. هر دوی این لازم است. شما وقتی می خواهید یک مساله را حل کنید باید نگاهتان نقطه ای و متمرکز بر این باشد. ما امروز فلان مشکل رادر جامعه داریم. فلان کسری را داریم. باید بشناسیم؛ این نیاز را داریم باید بسازیم. باید متمرکز شویم و مساله را حل کنیم. فیزیک اش، شیمی اش و مکانیک اش را حل کنیم. منتها یک مقدار از این مسائل صنعتیِ صرف که می آییم بیرون که خودِ این ها هم نیاز به مقداری نگاه فرآیندی دارد، در حوزه های انسانی یک مقدار ما نیاز به نگاهِ تاریخی و فرایندی هم داشته باشیم و الا در پیچ و خم های زمان گم می شویم و خودمان را می بازیم. تاریخ بخشی از واقعیت است. قیچی اش کنیم، ریشه قطع شده است. مثل حافظه یک نفر است. تصادف می کند، حافظه اش را از دست می دهد، چه چیزی از او می ماند؟ به او بگوییم که تو حسنی، می گوید بله، یکی دیگر می گوید بابا تو اکبری! می گوید بله، اکبرم! کجا می خواهی بروی؟ نمی دانم. چه کسی هستی؟ نمیدانم! یک بچه ی پنج ساله می تواند به او القا کند تو این هستی، باید این جا بروی، اینطوری بروی. تاریخ مثلِ حافظه ی یک ملت است. نمی توانید تاریخ را بردارید. اصلا می شود تاریخ را برداشت؟ اما بله، اگر همه اش فکر کنیم ما آنیم که بودیم، خب بعدش چیست؟
اگر نگاهِ فرآیندی و تاریخی داشته باشیم، حوادثِ نقطه ای و مقطعی ما را با خود نمی برد. الان هر رسانه ای باز می کنیم منفی است. از صبح تا شب دارد پتک می زند در سرمان که آقا همه چیز به هم ریخته است. همه فاسد و دزد هستند. همه چیز خراب است. عقل، فکر و منطقی نیست. خب اگر نگاه فرآیندی نداشته باشیم در معرضِ این هجمه کارمان تمام است و تسلیم هستیم. هیچ انگیزه ای برای اصلاحات اجتماعی باقی نمی ماند و همه رو به قبله می خوابیم. این نگاه تاریخی کمک می کند که آقا این حوادث می گذرد. این شرایط اجتماعی سیاسی پایدار نیست. آقا ما ایرانی هستیم. تاریخ را ببینید از چه حوادثی رد شده که این مسائلی که امروز با آن مواجهیم در مقابلِ آن ها، چیزی نیست. نمی گویم مهم نیست، دارم مقایسه می کنم و الا خیلی مهم است. از نظر من یک نفر، فقط یک نفر از زندگی ساقط شود جا دارد هفت میلیارد عزا بگیرند. چون یک نفر یعنی هفت میلیارد. انسان یکی است و همه از نفس واحد خلق شدیم. حقیقتمان یکی است. الان جدا شدیم. به هم خواهیم پیوست. ولی یک حقیقتیم. این شعر بلند سعدی چقدر زیباست. حکمت، فلسفه، اخلاق و جامعه شناسی هست:
بنی آدم اعضای یک پیکرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند
یک نفر هستیم! یک نفر هم از زندگی ساقط شود، یک نفر امشب غصه داشته باشد، به یک نفر ظلم شود جا دارد همه غصه بخوریم. این را شنیده اید که امیر المومنین (علیه السلام) فرمودند دختری لب مرز- لبِ مرز امنیت کم است دیگر، همه ی مرزها اینطور است، هرچه از مرکز دور می شود سیطره اش ضعیف می شود، همه حکومت ها همین طور بوده اند در طول تاریخ- لب مرز نیروهای مهاجم آمدند، یک دختری بوده، النگویش را از پایش کنده اند و برده اند. امیرالمومنین (علیه السلام) چه می گوید؟ می گوید اگر مردی بشنود و از غصه دق کند، نباید ملامتش کرد. این از عدالت خیلی بالاتر است. امام با او احساس یگانگی می کند. اصلا یکیست. انگار که گوشتِ پای خودش را کنده اند و برده اند، نه النگوی آن دختر. یهودی چیست، مسیحی و مسلمان چیست؛ انسان است. می گوید یا هم کیش تو هستند یا هم جنس تو. یک نفر مهم است. و آیه ی قرآن است می گوید: "فکأنما قتل الناس جمیعا”. یک نفر را کشتی، معادل کشتار همه است. یعنی یک نفر دچار مشکل شود باید همه غصه بخوریم. یک جا یک نقصی پیدا می شود، همه باید غصه بخوریم.
اما تلاطمات به نفعِ ماست. محصول عمل خودمان است ولی می گذرد. اینکه چه زمانی؟ خیلی زود می گذرد. به فضل الهی خیلی زودتر از آن که فکر کنید. وضع جهان امکان ندارد اینطور بماند. چون انسان در حال تحول و بزرگ شدن است. خیلی وقت ها مشکلات پیش می آید، شرایط سخت می شود، انسان غصه اش می گیرد؛ این بد است. اما در دل همین رحمت است که می بینید. وقتی از آن عبور کردید متوجه می شوید چقدر بزرگ شدید. بله مشکلات خیلی زیاد است اما ملت ایران در مقابلِ این مشکلا درجا خواهد زد؟ من به ضرس قاطع به شما می گویم، امضا می کنم و موجودیتم را ضمانت این اجرا می گذارم. هرگز! ملت ایران عبور می کند و سرافرازانه هم عبور می کند و وقتی هم که عبور کرد، سطح خیلی بالاتری در دنیا می سازد.
ما تحت اشغال مغول بودیم. آن ها رفتند ولی ایران، ایران ماند. ازبک ها آمدند، دیگران چه کردند؟ اما ایران دوباره جوانه زد و خودش شد. اما نه همان ایران قدیم، نگاه می کنید به طور مثال این آقا محمد مهدی است، هفت سالش هست. ده سال دیگر نگاهش می کنید این همان محمد مهدی است ولی بیست ساله است. بیست سال بعد همان است ولی یک انسان بالغ جا افتاده و پخته است. ایران خیلی عظمت دارد. بفرمایید یک روزی اگر خدا توفیقی و عمری به من دهد بیایید اینجا مفصل درباره ایران صحبت کنیم. این بحث ها که می گویند آقا ایران یک چیز است، اسلام یک چیز است! اسلام چیست؟ اسلام، داعشی ها و این ها هستند؟ اسلام را بردارید، ایران چیست؟ اسلام به معنیِ حقیقت اسلام. یک موقع من چیزی را معرفی می کنم، هر عقل سالمی به من می گوید اینجا و آن جایش درست نیست. ولی حقیقتِ اسلام، فطرتِ تک تک انسان هاست. آن را دربیاورید، ایران معنا دارد؟ ایران یعنی جغرافیا؟ این چیزی که در طول تاریخ مانده به نام ایران، سرزمین و جنگ هاست یا فرهنگ است؟ آن فرهنگ جز حقیقتِ اسلام، چیزی نیست. قبل از اسلام هم همینطور است. شما حساب حکومت ها را از مردم جدا کنید. اشاره کردند دوست عزیزی که بحثِ تاریخ را مطرح کردند؛ اینکه ما خیال کنیم جامعه انسانی و حرکتِ کمالی جامعه انسانی یعنی حکومت ها، این جزء اشتباهاتِ بزرگ است. ممکن است حکومتی بیاید که اصلا سنخیتی با مردمش نداشته باشد اما حرکتِ کمالی مردم ادامه دارد. مغول آمده است اما مردم ادامه دادند، تیمور و دیگران آمدند، ادامه دادند. بله، حرکت کند شده است. در برخی بخش ها ممکنست انقطاع هم ایجاد شده اما حرکت عمومی اتفاق افتاده است. اصلا اگر ما اینجوری نگاه نکنیم، انگیزه ای برای کار پیدا نمی شود. در این بلبشوی دنیا، کجایش را می خواهیم بگیریم؟
اما اگر مسیر اصلی را نگاه کنید، ملت ایران حتما عبور می کند. این که چیزی نیست! از بزرگ تر از این هم عبور می کند. به فضل الهی در جایگاهِ شایسته خودش در جهان هم خواهد نشست. ایران مرکز است. اینکه می گوییم مرجع علمی، باید مرکز تئوری پردازی علمی دنیا باید باشد. ایران باید تئوری های هنری، علمی و برای سینما و اخلاق بدهد. ولی اگر از آن ساحت دور شویم و بشویم صرفا مصرف کننده، یعنی در خودمان رفتیم. خودخواهی ها، نفهمی ها و جهالت ها همه مان را از بین می برد. باید بیاییم و خواهیم آمد. البته معلوم است که علما و دانشمندان پیشرو هستند. وقتی می گوییم علما، دانشمندان و اندیشمندان نه آن کسی که مارک روی پیشانی اش است، اصلا اینطور نیست. این تقسیم بندی که یک عده ما علما و بقیه جاهل اند درست نیست. برخی می فهمند، جوهره دانایی در او رشد کرده است، عمیق نگاه می کند حتی اگر مدرک دستش نباشد. معلوم است که جلودار است، ارزشش بیشتر است و قدرشان بالاتر است و اینها کانون جوشش انسان است.
نظرات گوناگون باید مطرح شود. همه اندیشه ها باید فعال شود. اگر شما آرمان بزرگی گذاشتید همه برایش کار می کنیم. اما در آرمان های کوچک و نقطه ای شخصی، هیچ دو نفری کنار هم نمی توانند باشند. ایرانی ها از ملت هایی هستند که در تاریخ، آرمان های بزرگ انسانی و الهی داشته اند. هیچ وقت به وضع موجودشان راضی نبودند. شما یک مقطع پنج سال در ایران پیدا نمی کنید که بگویند خوب است و به آن دست نمی زنیم. حتی وقتی اوضاع اجتماعی خوب بوده است، اقتصادی خوب بوده و آزادی ها سرجایش بوده است. این در زندگی فردی هم می آید، برخی این را منفی می دانند که همه ایرانی ها تهش را می خواهند داشته باشند. این کمال جویی است که در ایران شکوفا شده است. همه بهترش را می خواهند. به وضع موجودش راضی نیست، این خیلی عالیست. خب کسی که تهش را می خواهد برای آن می دود.
عذر می خواهم از شما، نمی خواستم انقدر طولانی صحبت کنم. خلاصه حرفم این است که همیشه نیازمند کار علمی و پژوهش هستیم. هر روز نیازمند تئوری، نظریه پردازی و یادآوری آرمان های بلند انسانی هستیم و این یعنی پژوهش، کار، تعقل و اندیشه ورزی و شیطان اگر بخواهد یک جامعه را له کند، یک انسان را له کند، از همین جا ورود می کند. آقا مدیریت در جهان باید راه اندیشه را باز کند. بسیاری از این دسته بندی ها کار شیاطین و باطل است. تا نود و نه درصد باهم مشارکت داریم در یک درصد دو سلیقه ی مختلف داریم ولی…؛ اینطوری نمی شود. باید باز شود حرف بزنند، همه باید فکر کنند. اگر در آزادی بیان و اندیشه به سمت مطلق سیر کند، تعادل ایجاد می شود و رشد اتفاق می افتد. هر نوع محدودیت فساد ایجاد می کند. خیال می کنیم درش را بگذار، درست می شود. الان امریکا مشکلش همین است. هفتاد سال درِ مسائل داخلی را گذاشته بود، هجوم بیرونی داشتن، هیچ کس نگاه نمیکرد در آن جا پر از مشکل است. حالا یک فرصتی پیدا شده است مسائل داخلی مطرح شده است، کسی نمی تواند جمعش کند، تمام است کار و در سرازیری افتاده است. باید بگذاریم مطرح شود بعد وقتی مساله مطرح شد و عمومی شد، هشتاد میلیون فکر به آن برای حل مشغول می شود. چرا خیال می کنیم همه بد هستند، منفی هستند، خائن هستند؟ این تفکر، تفکرِ شیطانیست. این ضعف و مشکل وجود دارد، بسم الله می خواهیم حل کنیم. بخدا در همین ایران راه حل هایی می آید که در هیچ جای پیدا نمی شود. ما تجربه کرده ایم، همین هسته ای را که دوستمان مثال زدند. بالاخره در حوزه ی فناوری و دانش برجسته است؛ یک دانش پیشران و لوکوموتیو است، وقتی حرکت می کنیم، پشتش فضا باز می کند رشدِ برای دانش، مثل هوافضا. خب جوان های بیست و پنج شش ساله ما افتادند دنبال آن. بحثِ تکنولوژی آن بحثِ بسیار پیچیده است. یعنی یک صفحه دارید که دو تا صفحه است، کل آن ضحامتش یک و نیم میلی متر است، وسطش پودر اورانیوم غنی شده، یکنواخت پخش شده، کار پیچیده ایست. آن جا که گفتند بیست درصد نمیدهیم، گفتیم می سازیم. گفتند نه نمی توانید و خالی بندی است. بچه ها را جمع کردیم گفتیم می توانید بسازید، میخواهیم پای شما بایستیم، شما کمک کنید. بیست و چهار ماهه می سازیم. ما راکتور تهران که رادیو دارو ها را می دهد، این حداکثر تا هیجده ماه دوام میاورد، حالا یکی دو ماه هم کشش دهیم با تولیدِ کمتر. رفتیم گفتیم آقا دو ساله نمی شود، هیجده ماه باید بسازیم. پانزده شانزده ماهه بردیم در راکتور، نشانش هم دادیم گفتیم ببینید.
بگذارید فکرها عرضه شود، بحث ها بشود، تا کسی شبیه من فکر نکرد نگوییم که فلانی فکر تو اصل نیست.
باید یک ملت دارای آرمان باشد. آرمان می خواهد.
از همه تشکر می کنم ان شالله عزیز باشید. عید پیامبر و فرزند پیامبر بر همه بشریت و بر شما مبارک باد.
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.