«انتخاب»؛ سهراب زند: درگذشت آیت الله هاشمی رفسنجانی، همه دوستان و بسیاری از دشمنانش را در بهت و غم فرو برد. جمعیت میلیونی تشییعکنندگان از هر صنف و قشری و تسخیر مطلق شبکههای مجازی در ایام ارتحال وی، سوال بزرگی را به ذهن متبادر میسازد.
علیرغم این همه مانع، رمز محبویت هاشمی در چیست؟
هاشمی نزدیک به چهل سال از سوی همه اصناف سیاسی ایران تخریب جدی شده است. این هجم از تخریب، برای محبوبیت که هیچ، حتی برای مقبولیت هم رمقی نباید باقی بگذارد. ترسناکترین کابوسهایی که برای شکستن یک سیاستمدار میتواند کافی باشد را به صورتی پشت سر گذاشته است که پس از آن بایستی از صحنه محو شده و به خاطرههای تأسف برانگیز میپیوست، اما اینچنین نشد.
اما چگونه هاشمی از تیتر روزنامههای دوست و دشمن پایین نمیآمد؟ چرا همه حول او به مجادلات سیاسی میپرداختند؟ چگونه بارها حتی دوستانش او را پیش خود در عالم سیاست تمامشده میخواندند اما او دوباره و غافلگیرانه، سرمنشأ تحولات جدید میشد و وقایع دهههای اخیر را حول خود رقم میزد؟ این پیچیدگی شخصیت هاشمی از کجاست؟
غیر از اینکه همه میدانستند که هاشمی مرد بحرانها بوده و در کوره تجربیات سخت و پرتلاطم عصر اخیر همواره در وسط میدان بوده و آهن گداخته گردیده است، غیر از اینکه او یک نابغه سیاسی است و شاید تا سالیان سال ایران همچو او سیاستمداری به خود نبیند، میتوان گفت هاشمی همانند بزرگان بی بدیلی چون سیدجمال، بهشتی، موسی صدر و امثالهم یک اصلاحگر متفاوت است. اصلاحگری که جامعه تشنه اوست.
او یک"اصلاحگرای سازنده"است نه صرفا یک اصلاحطلب بیبرنامه یا محافظهکار ترسو!
هاشمی در سپهر سیاسی-اجتماعی ایران کسی نیست که فقط بتازد و بگوید ایراد چیست، هاشمی خود را در حاشیه امن نقد و حمله قرار نداده که بیرون گود نعره بزند لنگش کن!
نخبگان و تودۀ مردم تا بیاد دارند هاشمی را با آستینهای بالا زده و در وسط میدان بحرانها و مشکلات دیدهاند. مردم تا به یاد دارند در تمام اتفاقات ترسناک سیاسی مردی با صلابت و عاقل را دیدهاند که با وجود عواطف قوی خم به ابرو نیاورده است.
مردم به یاد دارند در بحرانها و غائلههای اول انقلاب، حضور شیخی جوان که در میان سیاستمداران چگونه میدرخشد، همه به یاد دارند که پس از ترورهای مکرر مسئولین چگونه هاشمی به کمک امام و سایر یاران کشور را اداره می کرد، همه به یاد دارند که اداره و در نهایت فیصله دادن بحران جنگ طولانی و ویرانکننده هشت ساله چگونه به دستان او سپرده شد، جنگی که دنیا انتظار سقوط ایران را در آن میکشید. چه کسی میتواند بر نقش بیبدیل او در حل کردن بحران جانشینی پس از امام سرپوش بگذارد؟ همه می دانند که او اداره سختترین دولت تاریخ ایران را به دستان خود گرفت تا خیال خام دشمنان مبنی بر فروپاشی اقتصادی-اجتماعی و در نهایت سیاسی جمهوری اسلامی ایران را باطل سازد. کشوری جنگزده با مشکلاتی همچون هزارمیلیارد دلار خسارت جنگ، خزانه خالی، کسری سنگین بودجه، تحریمهای کمرشکن، پنج استان ویران، صدهاهزار کشته جنگی که باید خانوادههای آنان را تأمین نمود، صدهاهزار مجروح جنگی که باید درمان و معیشت خود و خانوادهشان تأمین شود، زیرساختهای ویران شده، با درآمد نفتی(راه حیات اقتصاد کشور) بشکهای هفت دلاری که با اندکی کاهش حتی ارزش استخراج ندارد، روابط بینالمللی حداقلی و تخاصم حداکثری با اکثریت کشورهای مهم جهان و منطقه، کارشکنیهای داخلی و خارجی و از همه مهمتر بخش عظیمی از بدنه اجتماعی که حالا پس از جنگ، دیگر زندگی میخواهند.
اما مردم دیدند که هاشمی و دولتش با تمام کاستیها و موانع، چگونه ایرانی را که بیگانگان مرتبا از تاریخ فروپاشی آن پس از جنگ سخن میراندند، در مسیر توسعه و رشد قرار داد و چنان سازندگی نمود که رهبر معظم انقلاب در پایان دولت ایشان کارهای تحقق یافته را بیشتر از آرزوهای بزرگ قبلی خواندند:
"این دوره هشت ساله، براى کشور، یک دوره بسیار پرکار و پر تلاش و پر عاید و حقیقتاً دوره بازسازى بود. بازسازى براى ما یک آرزو بود.روزهاى بعد از جنگ در آن جلسهاى که به دستور امام تشکیل شد، چند نفرى براى طرح خطوط اصلى بازسازى کشور نشستیم؛ به نظر خودمان آرزوهاى بزرگى را در آن نوشتهها آوردیم، بحث کردیم و تصور نمودیم، که انشاءاللَّه در طول چندین سال انجام گیرد. آنچه در این هشت سال ریاست جمهورى شما اتفاق افتاده، از آنچه که آن روز ما آرزو داشتیم، بیشتر است و حقیقتاً کشور بازسازى شد. بعد از جنگ، ساختن و راه انداختن کشور، راه انداختن مردم و مشتعل کردن احساسِ کار و تلاش و ابتکار و نوسازى و بازسازى، همّتِ بلند و کار پرمرارتى را مىطلبید، که این دولت، این وظیفه را بر عهده گرفت و با موفّقیت انجام داد". (سایت رهبر معظم انقلاب)
هاشمی هر جا که میدید انقلاب به انحراف میرود، به مبارزه با آن میپرداخت ولو اینکه ضربات سختی بر پیکر جان و آبرویش وارد گردد، خط قرمزش حفظ عزت نظام و رهبری بود و با سعه صدر به اصلاحگری سازنده میپرداخت و در این راه مرارتها و تلخیها او را به قهر و پرخاش و تندی نمیکشاند حتی اگر به قول خودش صدای خورد شدن استخوانهایش را بشنود.
این دلیل آن است که امروز هاشمی دوست و دشمن را به کرنش وا داشته است و آنانی که تا دیروز مستقیم و غیرمستقیم، خودشان یا واسطههایشان، هاشمی را فتنه اکبر، سادهلوح، جامانده از انقلاب، خواص بیبصیرت، اشرافی، مافیا و پدرخوانده و با هزار تهمت و گناه کبیره دیگر لقب میدادند، امروز اقبال شکوهمند مردم و نخبگان را هزار تفسیر ربط و بیربط مینمایند.
مردم هاشمی را اصلاحگری سازنده دیدند که با همه کاستیها و خطاهایش، نابغهای ستودنی و در کنار اسلام و مردم بود.