arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۳۲۲۷۵
تاریخ انتشار: ۲۶ : ۰۲ - ۳۰ تير ۱۳۹۰

سفري به عمق فاجعه خشکسالي ؛ لبهاي ترک خورده سرزمين قناتها

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
ديو خشکسالي رمق از تن و جان سرزمين کهن و تاريخي گناباد گرفته است.
روايتي که بارها و بارها از زبان مسؤولان و خبرنگاران و صاحبان قلم تکرار شده و اين گزارش، تکرار مکرر اين داستان پرآب چشم است، داستان نبود آب در سرزمين قنوت و قنات.
اين بار خبرنگاران، عزم، جزم کرده اند که همگي با هم، روايتگر اين قهر و خشکسالي و مبارزه و استقامت باشند شايد که فرجي شده، با اين کار، گره از کار فروبسته ديارشان بگشايند و اگر مراد نيابند، باري به قدر وسع کوشيده باشند.
مدير يکي از سايتهاي خبري گناباد همت کرده است وسيله بازديد خبرنگاران از روستاهاي گرفتار خشکسالي و بي آبي را فراهم نموده و چه اسم پر مسمايي را انتخاب کرده اند «سفري به اعماق فاجعه».
در اين سفر، گروهي دوربين به دست دارند و گروهي نيز قلم، تا رنج و سختي مردمان گرفتار بخل آسمان را راوي باشند.
ساعت هفت و نيم با اندکي تأخير همه سوار بر ميني بوسي شيک و تر و تميز مي شويم و به سمت «کبوتر کوه» اولين قرباني خشکسالي به راه مي افتيم.

جدال با قهر طبيعت و فراموشي مسؤولان

بعد از مدتي طي مسير، تابلويي بزرگ که روي آن نوشته شده «مجتمع فولاد کاويان» خودنمايي مي کند و آه تأسف را از نهاد همه خبرنگاران برمي آورد.
«برادران» فيلمساز پيشکسوت گنابادي يادي از روز کلنگ زني اين کارخانه و کارخانه سيمان سفيد مي کند: «کسي که قرار بود کارخانه سيمان سفيد را راه بيندازد در روز افتتاح مي گفت من رکورد راه اندازي کارخانه سيمان را در کشور مي شکنم و چنين و چنان... اما امروز معلوم شده است که نه تنها وي نتوانسته رکورد را بشکند، بلکه مي خواهد تابلو آن را از ريشه شکسته و ورق و آهنش را نيز بفروشد.»
ميني بوس چرخي مي زند و به جاده اي خاکي مي پيچد، جاده اي که گويا تيغ خورده است، اما باز هم خوشايند هيچ مرکبي نيست.
نخستين نشانه هاي روستاي کبوتر کوه آشکار مي شود، درختان تاک که شاخه هاي بيجان خود را به اطراف کشانده اند و درختاني از هر نوع که نيمي از وجودشان فلج است.
به روستا مي رسيم گروهي از مردم به استقبال ما مي آيند، مرداني که هنوز قهر طبيعت نتوانسته است آنها را از پاي در آورد و کور سويي از اميد در برق چشمانشان ديده مي شود، چند مرد با عصاهايي در دست، هنوز با قدرت برزمين خشکيده و بي علف روستا تکيه زده اند و چنين برمي آيد که مي خواهند ثابت کنند که خشم گرما و خشکي نمي تواند آنها را از اين سرزمين کوچ دهد و به گفته يکي از وبلاگ نويسان به راستي چه انگيزه اي اين مردان را به ماندن و نفس کشيدن اميدوار مي سازد و به گمان من آنچه باعث مي شود تا برلبان اين مردم لبخندي باقي بماند اميد نيست چيزي شبيه ستيزه جويي است ستيزه جويي با طبيعت با خود و با...
وارد مسجد روستا مي شويم؛ قبلاً تدارک صبحانه ديده شده و عضو شوراي اسلامي روستاي کبوتر کوه قبل از صرف صبحانه زبان به گفتن مي گشايد: خشکسالي کار و زندگي را در اين روستا فلج نموده است. آب قنات ما حتي قدرت سير کردن گوسفندانمان را ندارد و ما هميشه خجالت زده اين زبان بسته ها هستيم.





وي دردمندانه از راه خاکي روستا نيز صحبت مي کند: «چند بار هنگام انتخابات به ما قول داده اند که راه را آسفالت مي کنيم، اما هرگز اين وعده ها عملي نشده است.»
يکي از خبرنگاران مي گويد: شايد کمبود اعتبار و يا قرار گرفتن راه اين روستا در اولويتهاي بعدي باعث بي وفايي مسؤولان گشته است که «مهدي خسروي» اين نظر را نمي پذيرد. «ما با روستاهاي شهرستان قاين در ارتباط هستيم بسياري از روستاهاي آن ناحيه با جمعيت پايين و دور افتاده تر از اينجا آسفالت شده اند، ولي راه اين روستا همچنان خاکي مانده است.»

رودخانه هاي زير زميني

وي از اهميت امنيت روستاي کبوتر کوه نيز مي گويد: اينجا مثل يک کمربند امنيتي، گناباد را فرا گرفته است و چند سال قبل وقتي اشرار مسلح منسوب به کشور افغانستان در منطقه فعال بودند مردم همين منطقه در برابر آنها ايستادند.
او مردي را نشان مي دهد و مي گويد: همين آقاي جلالي در مقابله با اشرار زخمي شده است.
وي درخصوص راه حل مشکل خشکسالي نيز مي گويد: ما اعتقاد داريم در اين منطقه رودخانه هاي زير زميني وجود دارد که بايد در اين زمينه تحقيقاتي انجام شود.
وي با اميدواري ادامه مي دهد: نوع خاک اين منطقه نيز نشان مي دهد که حتماً در اينجا سفره هاي آبي وجود دارد که بايد توسط کارشناسان يافت شود.صبحانه صرف مي شود؛ همه گفتگوکنان از مسجد خارج مي شويم و در اطراف قنات روستا جمع مي شويم، درست به مانند جمع شدن برگرد بيمار محتضري که در حال از دست دادن آخرين رمق هاي خود مي باشد.
يکي از مديران نشريات محلي گناباد براي اينکه نشان دهد چه قدر اين چشمه ضعيف و ناتوان است دست خود را در برابر آب باريکي که از قنات خارج مي شود قرار مي دهد، گويي مي خواهد با دست خود گلوي قنات را بفشرد، اما گويا هنوز نيم نفسي از لابلاي انگشتان وي بيرون مي زند.
آب وارد استخري مي شود که بايد روزها بگذرد تا بتواند گوشه اي از آن را پر کند.گروهي از بچه ها به صحبتهاي مردي گوش مي دهند که با تمام وجود از مشکلات روستا و آثار خشکسالي مي گويد، ولي من با «حسن جلالي» جانبازي که در مقابله با اشرار زخم برداشته است همصحبت مي شوم و او از خاطرات خود و تعقيب و گريز با اشرار مي گويد و چگونه زخمي شدن خود را توضيح مي دهد.
«ما به عنوان نيروهاي بسيجي با نيروي انتظامي همکاري مي کرديم، دوستاني ديگر هم بودند که با قراردادهاي سه ماهه با نيروي انتظامي همکاري مي کردند، ولي وقتي که موضوع اشرار فيصله يافت رها شدند، البته بنده چون جانباز شدم بازنشسته سپاه گرديدم.»بچه ها تا جايي که مي توانند فيلم و عکس مي گيرند. سوار بر ميني بوس به سمت دومين ايستگاه يعني «کلاته شمس» حرکت مي کنيم. فاجعه در کلاته شمس فجيع تر است از قنات روستا تنها به اندازه يک شير سماور آب بيرون مي زند و اين يعني هيچ.
اينجا هم مردم مي آيند و از بي آبي و خشکسالي مي گويند، مردي حدوداً 60 ساله در حالي که از همه وجودش براي سخن گفتن استفاده مي کند، مي گويد: من 10 فرزند دارم ولي مي ترسم روزي که بميرم هيچ کدام از آنها اينجا نباشند تا مرا به خاک بسپارند، چون خشکسالي همه آنها را آواره شهرها کرده است.
مرد ديگري مي گويد: از يک گله 700 رأسي گوسفند فقط 30 رأس باقي مانده است و خشکسالي و بدبختي همه را نابود کرده است.
وي ادامه مي دهد: وقتي قيمت آذوقه و علوفه گاو از شير گرانتر باشد، زنگ ورشکستگي دامدار به صدا درآمده است.
در اين لحظه «نعمت غفوري» عضو شوراي شهر کاخک نيز به جمع ما پيوسته است. وقتي از او مي پرسم واقعاً راه حل عملي مقابله با خشکسالي چيست، مي گويد: کارشناسان فقط حفر چاههاي اضطراري را پيشنهاد مي کنند.
مي گويم گويا حفر چاه در منطقه گناباد غيرقانوني است که يکي از خبرنگاران وارد مي شود: «بابا در فقه و شرع که بالاتر از هر قانوني است، گاهي وقتي پاي مرگ و زندگي در ميان باشد حرام، حلال مي شود و برعکس قانون ممنوعيت حفر چاه که از حکم شرع بالاتر نيست.»غفوري که فرصتي يافته تا اظهار نظر کند، مي گويد: گويا قانون در مناطقي که قناتهايش خشک شده است، اجازه حفر چاههاي اضطراري را داده است.
در اين هنگام نگاهمان به پيرزني با قامت خميده مي افتد که به زحمت خود را به برکه آبي در پايين دست استخر بدون آب روستا مي رساند و کتري خود را از آب گل آلود پر مي کند. چشمها همه متوجه او هستند با زحمت خود را به درختي مي رساند و کتري آب را پاي درختي خالي مي کند.
گويا پيرزن مي خواست آخرين تلاش خود براي زنده ماندن درخت را انجام دهد، البته مي دانست که بيهوده است، اما شايد براي راضي کردن چيزي در درون خود، بايد اين تلاش را مي کرد.
کلاته شمس را هم ترک مي کنيم. در بين راه، ميني بوس توقف مي کند تا بچه هاي عکاس و فيلمبردار از درختان خشک حاشيه جاده استاد- کاخک عکس بگيرند درختاني که گويا آتش به جانشان افتاده و ديگر پرندگان در ميانشان آواز نمي خوانند؛ اين درخت ها به خيمه زاري مي مانند که آتش درميانش افتاده و حالا فقط تيرکهاي نيمه سوخته اش برجاي مانده است.
روايت خشکسالي در دو روستاي ديگر نيز توسط بچه هاي عکاس، فيلمبردار و خبرنگار ثبت مي شود، در يکي از اين روستاها که گفته مي شود بعد از زلزله کاخک توسط آية ا... ميلاني ساخته شده با صحنه جالب و تأسفباري مواجه مي شويم!

اميد قطره اي درختان

B`ي درختي دو سه بطري نوشابه خانواده پر آب ديده مي شود که سرهايشان بسته و رو به تنه درخت خوابيده است. سرهاي بطري ها کمي شل بسته شده بودند تا قطرات آب، پاي درخت را کمي، خيس کنند تا درخت بتواند رمقش را حفظ نمايد.
شهر کاخک از توابع گناباد توقفگاه بعدي ماست، در آنجا پس از صرف ناهار به طرف جاده روستاي «کريمو» به راه مي افتيم. بعد از طي اندکي از مسير، ماشين به سمت راست مي پيچد و مقيمي، مدير يکي از سايتهاي خبري گناباد ما را به پاي درخت سروي مي رساند که تنه اش از نزديک زمين، بعد از پيچ به دو شاخه بزرک تبديل شده است، درست به مانند اژدهايي دو سر !
همه از عظمت اين سرو شگفت زده هستند و دوربين ها يکي يکي سرو را نشانه مي گيرند، قسمتي از تنه درخت، سوخته است اما اين بار، خشکسالي، مقصر نيست بلکه شواهد نشان مي دهد که آدمهايي! پاي درخت بساط پهن کرده اند و اين آتش به جان سرو افتاده است.معلوم است که قسمتي از تنه درخت را هم خود جدا کرده اند تا لابد بساط خود را گرم کنند. دلم مي سوزد براي اين درختان، بايد از دست همه ستم بکشند، از آدمها، از خشکسالي، از جاده اي که بناست کشيده شود، از سنگ کودکان بازيگوش و... دوستان مي پرسند، آيا اين درخت کهنسال جايي به ثبت رسيده است؟ که کسي جواب اين سؤال را نمي داند، اما به گمان من نهادهاي مسؤول از وجود اين درخت، بي خبر هستند و کسي بايد خبرش را به آنها برساند تا بعد از ثبت در دفتر و دستکها و رفت و آمدها در راهروهاي تنگ اداري اين سرو، صاحب شناسنامه شود تا شايد کسي برايش کاري بکند !
گروه براي زيارت و نماز راهي بقعه امامزاده سلطان محمد عابد کاخک مي شود هنگام ترک حرم، با خادمي که نزديک در ورودي، نشسته، همصحبت مي شوم. او نيز از بي آبي و خشکسالي دلي پر دارد و انتقادي را نيز از مسؤولان مطرح مي کند: «مهلت بازپرداخت اقساط وامهاي کشاورزان در همه شهرستانها تمديد شده اما متأسفانه در گناباد به دليل کم توجهي و پشت گوش انداختن، اين کار صورت نگرفته است.»
شهر کاخک را به مقصد روستاي «سقي» ترک مي کنيم، روستايي که تا قبل از ورود خشکسالي بيا و برويي داشته است و به گفته يکي از اهالي، مردم اين روستا در باغهاي انگور خود، کارگاههاي شيره پزي داشته اند و مقادير زيادي بادام و گردو به بازارهاي ميوه مي رسانده اند.
اما امروز از آن جمعيت خبري نيست. سکوت و گرما همه جا را پر کرده، ديگر آن سايبانهاي ساخته شده از گل و سبزي به چشم نمي آيد و دو طرف شکاف دره اي را که ميني بوس ما آن را طي مي کند، چيزي جز شاخه هاي خشکيده فرا نگرفته است.

لبهاي تشنه قنات

قنات سقي، وضع اسفباري دارد. مرد ميانسالي مي گويد: هشت ساعت آب قنات را در استخر جمع مي کنم و تمام اين آب فقط مي تواند يک درخت گردو را سيراب سازد.
همين مرد مي گويد: روستاي ما تبديل به يک مسافرخانه شده است به اين معنا که من خودم هر صبح براي کارگري به گناباد مي روم و غروب براي خوابيدن به روستا برمي گردم و اين وضعيت بيشتر مردان روستاست. جواني هم در اين روستا پيدا نمي شود، چون همه به شهرها رفته اند.به قنات ديگري به نام «چراچ» که متعلق به مردم سقي است مي رويم. آب اين قنات فقط مي تواند چند زنبور را- که به ديواره استخر نيش مي زنند- به زور سيراب کند.
پيرمردي از قدمت روستاي چراچ مي گويد و حتي ادعا مي کند که نام چراچ در شاهنامه فردوسي آمده است.
همين پيرمرد از وضعيت بيمه خود نيز گلايه دارد: «با 85 سال سن مي گويند بايد سه سال ديگر بيمه پرداخت کني تا حکم بازنشستگي ات صادر شود.روستاي سقي را به سمت «زيبد»، آخرين منزلگاه اين سفر ترک مي کنيم. در ميدان اين روستا ميني بوس توقف مي کند و بعد از گذشت زماني اندک تعدادي از مسؤولان و بزرگان روستا به استقبال ما مي آيند و براي اينکه عمق زخم تيغ طبيعت بيشتر در قاب دوربين قرار گيرد از برکوهي مشرف به روستا بالا مي رويم و «حسين اکبري» عضو هيأت امناي قنات زيبد در حالي که درختان خشکيده را تا دور دست ها نشان مي دهد، مي گويد: قبل از خشکسالي، زيبد دو قنات داشته است که هر کدام در ثانيه 45 ليتر آب دهي داشته است، اما امروز اين قناتها فقط 3 ليتر در ثانيه آب تحويل مي دهند.دهدار زيبد نيز مي گويد: قبل از خشکسالي 450 هکتار زمين زراعي در روستا وجود داشته است که امروز، همه آنها از بين رفته اند.

بهره وري از چيزي که نيست !

«جعفر محمدي» اضافه مي کند: هر وقت ما مشکل بي آبي را نزد مسؤولان مطرح مي کنيم، مي گويند شما بايد روي بهره وري بهينه از آب کار کنيد، در حالي که بايد آبي وجود داشته باشد تا بعد بتوان به بهره وري بهتر از آن فکر کرد.
وي مي گويد: در همين روستا يکي از اهالي، نزديک به 40 ميليون تومان براي آبياري تحت فشار هزينه کرده ولي با کم شدن آب قنات، طرح را رها کرده است.
چاره مشکل چيست؟ اين سؤالي است که «حسين زيبدي» يکي از اعضاي شوراي روستاي زيبد به آن پاسخ مي دهد: «جهادکشاورزي چاره را منوط به نظر کارشناسان کرد؛ ما هم کارشناساني را که خود جهادکشاورزي قبول دارد، آورديم و آنها نظر دادند که در کنار بستر رودخانه بايد شکافي به عمق 30 متر ايجاد شود و در اين عمق، منبع آبي وجود دارد که مي توان آن را به قنات، تزريق کرد.»
وي مي گويد: اجراي اين طرح، فقط به 300 ميليون تومان نياز دارد يعني تقريباً نصف پولي که از منابع دولتي به يک بازيکن فوتبال مي دهند.او مي افزايد: در بخش صنعت، با 300 ميليون تومان مي توان فقط 10 نفر را صاحب شغل کرد، در حالي که با اين 300 ميليون تومان، روستايي نجات پيدا مي کند.
يکي ديگر از اهالي روستا به نام زيبدي از جهادکشاورزي گناباد گلايه دارد: «اداره جهاد کشاورزي سه چاه عميق در گناباد دارد که به دليل بعضي از کم توجهي ها تعطيل است، در حالي که کشاورز بايد براي هر تانکر آب 90 هزار تومان بپردازد !
وي ادامه مي دهد: ما حاضريم که پول حمل و نقل آب را بدهيم اما جهادکشاورزي فقط پول آب را نگيرد، اما گوش کسي بدهکار نيست! مسؤولان فقط براي اظهار همدردي مي آيند که البته خوب است اما چاره کار نيست.
از کوه پايين مي آييم و به ديدار قنات مي رويم، قناتي که شرمنده زمينها و درختان تشنه است. اکبري از اهالي روستا آبنماي قبلي قنات را نشان مي دهد و با حسرت از روزگاري صحبت مي کند که قنات، با جوش و خروش خود پذيراي شادي مردم بود.
سري به مزارع خشک شده زيبد هم مي زنيم، مزارعي با درختان خشک بادام و گردو! در ميان اين دشت خشک باغ انگوري ديده مي شود که گويا هنوز سبزي کم توان خود را حفظ کرده است.
«محمود عجم» يکي از اعضاي هيأت امناي قنات زيبد مي گويد: اين باغ متعلق به پدر دو شهيد است. هر 20 روز دو تانکر آب به ارزش 180 هزار تومان از گناباد مي خرد و به پاي اين درختان مي ريزد تا فقط از مرگ آنها جلوگيري کند؛ اميد ميوه و عايدي که حتماً نبايد داشته باشد.
به اين مي انديشم که انسانها گاه با بعضي از اجزاي طبيعت روابطي خارج از سود و زيان برقرار مي کنند و براساس همين قاعده، بر اين اعتقادم که چنين رابطه اي بين اين پدر شهيد و درختان باغش برقرار است. او نمي خواهد درختان را با لب تشنه، شهيد ببيند.
همه گروه از ديدن مزارع خالي و خشک که زماني وانت وانت خربزه وارد بازار گناباد مي کرده است متأثر مي شوند.
به مزار شهداي زيبد مي روند و بعد از خواندن فاتحه و اداي احترام به هنگام صرف هندوانه از محمدي، دهدار زيبد در مورد وضعيت گاز رساني به اين روستا مي پرسم.
از پاسخ دادنش مي فهمم که گازرساني برايشان خيلي مهم نيست. مي گويد: خط انتقال تا کلات کشيده شده است و در آينده به طرف زيبد هم کشيده خواهد شد.وي تأکيد دارد که مردم مي گويد اگر به جاي گاز، آب در لوله ها جريان داشته باشد ما راضي تريم.
زيبد را به قصد گناباد ترک مي کنيم، در حالي که با خود مي انديشم که ما گاه، در يک وعده شست و شوي ظرف و لباس يا استحمام به اندازه قنات دو روستاي گرفتار در خشکسالي آب هدر مي کنيم.


نظرات بینندگان