arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۳۳۹۳۷
تاریخ انتشار: ۴۰ : ۰۲ - ۱۵ مرداد ۱۳۹۰
کاش هواداران هم «خط بگير» نبودند!

حنجره فروش ها، آفت سکوها

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

رسول بهروش

1 - اعتراض هاي زودهنگام هواداران پرسپوليس در جريان بازي اين تيم در برابر ملوان باعث شد تا يک بار ديگر بحث ناهنجاري هاي روي سکوها در محافل فوتبالي داغ شود. سرپرست موقت باشگاه پرسپوليس پس از پايان اين مسابقه،نهايت استفاده را از به ميان آمدن نام علي دايي روي سکوها برد و در واکنشي ديرهنگام به ادعاهاي سال گذشته شهريار، تلويحا وي را متهم به خط دادن به تماشاگران کرد.

حبيب کاشاني در حالي به علي دايي طعنه مي زند که پيش از اين سرمربي فصل قبل سرخپوشان بارها مديريت اين باشگاه را عامل غيرمستقيم تحريک هواداران معرفي کرده بود. به هر حال اين اولين بار نيست که در فوتبال کشورمان چنين بحث هايي به وجود مي آيد. همين چند هفته قبل بود که برخي از اعضاي فدراسيون فوتبال عده اي را مظنون به خط دادن به تماشاگران براي حمله به علي کفاشيان در خلال بازي دوستانه تيم ملي در مقابل ماداگاسکار دانستند.

به طور کلي در جريان بسياري از منازعات رخ داده در فوتبال ايران، مي توان «اقدام به تحريک تماشاگران» را در زمره اتهام هاي يک يا هر دو طرف مجادله ديد. يکي از سريال هاي تکراري فوتبال ايران اين است که عده اي دايما در حال آناليز وقايع رخ داده روي سکوها و پيدا کردن مجرماني باشند که در راستاي منافع مالي شان، تماشاگران را گمراه و ترغيب به سر دادن شعارهاي انحرافي و آنچناني مي کنند. اين در حالي است که به نظر مي رسد طرف ديگر اين سکه، سال هاست که به عمد يا از روي سهو مغفول باقي مانده و کسي به آن نمي پردازد. حقيقت آن است که هر چقدر کار فرصت طلباني که با به هم ريختن سکوها به منفعت مي رسند قبيح و ناشايست محسوب مي شود، حرکت تماشاگراني که با تعطيلي خرد، استقلال فکر و انديشه شان هر لحظه به سمتي تمايل مي يابند هم جاي بحث و انتقاد دارد.

2 - اتفاقا روي دوم اين سکه، از سمت ديگرش بسيار مهم تر است. مسأله اصلاً پيچيده نيست. روي سکوها اگر «خط بگير» وجود نداشته باشد، موجودي به نام «خط بده» نيز هرگز فرصت عرض اندام پيدا نخواهد کرد. در واقع به استناد ساده ترين تحليل هاي مباحث آسيب شناختي، اينجا هم تلاش براي حذف يا اصلاح «زمينه» وقوع جرم، مي تواند از کوشش براي حذف يا اصلاح افراد «مجرم» موثرتر و پربارتر باشد. تا زماني که همه کارشناسان و منتقدان هميشه و در هرشرايطي ششدانگ حق را به تماشاگران بدهند و هيچ کس حتي در سطح انتقادهاي شفاهي هم به آنها در مورد برخي از رفتارهاي شان خرده نگيرد، اوضاع بر همين منوال خواهد بود. در کجاي دنيا مي توان جماعتي را پيدا کرد که ظرف چند لحظه، چنين بي محابا تغيير موضع بدهند؟

انسان ها اصولا اول فکر مي کنند، بعد تصميم مي گيرند، سپس نظرشان را مي گويند و در نهايت فرياد مي کشند. در حقيقت «فرياد» بايد تبلور و تجلي نهايي باورهاي عميق يک انسان باشد که بارها در درون او مورد تجزيه و تحليل قرار گرفته است. در چنين شرايطي، واي بر ما که «فرياد»هاي مان فقط چند ثانيه عمر مي کنند!

3 - نقل است سال ها پيش از اين، يک مربي قديمي و بازنشسته فوتبال ايران در يک محفل خصوصي با افتخار و سربلندي براي دوستانش از آدم هايي تعريف مي کرد که روي سکوها در استخدام او بودند. گاهي که اين مربي قصد تفريح داشت و يا مي خواست نفوذش را به رخ همکارانش بکشد، از روي نيمکت به افرادش علامت هاي مخصوصي مي داد و آنها به ازاي هر کدام از علايم او، يک شعار مخصوص را روي سکوها آواز و مردم را با خودشان همراه مي کردند. جالب اينجاست که گاهي اين شعارها به فاصله کوتاهي همديگر را نقض مي کردند، اما اين مسأله هيچ اهميتي نداشت. مهم اين بود که آقاي مربي سرگرم بشود! آيا واقعا هواداران فوتبال هم در پيش آمدن برخي از اين قبيل ناهنجاري ها خودشان را مقصر مي دانند؟

آيا آنها درک مي کنند که تکرار اتهام «خط دادن به مردم» از سوي اهالي فوتبال، در واقع نوعي توهين به آنهاست و به شکل غير مستقيم شعور و انديشه آنان را ناديده مي گيرد؟ مگر تماشاگران، کودکاني نابالغ اند که هر خطي را بگيرند و دنبال کنند؟ آيا تأمل در اين موضوع، دردناک به نظر نمي رسد؟

4 - اگر پديده اي غريب موسوم به «بوقچي» در فوتبال ما به وجود آمده و اتفاقا تا اين اندازه وحشتناک قدرت هم گرفته، دليل اصلي اش اين است که مديران ، مربيان و فوتباليست هاي فرصت طلب، روي تقليد کورکورانه برخي از تماشاگران از چنين افرادي حساب مي کنند و اگر عده اي از خبرنگاران، قلم شان را و نيز شرف شان را به مزايده گذاشته اند، يکي از علل اصلي اش آن است که اهالي سؤاستفاده گر اين فوتبال، دلشان به ساده انگاري بخشي از هواداران خوش است. اگر هر چه مي گويند تکرار نکنيم و همه آنچه را مي خوانيم به سادگي نپذيريم، به تدريج نسل حنجره فروش ها و قلم به مزدها روبه انقراض مي گذارد و دکان خط دادن و خط گرفتن تعطيل مي شود
نظرات بینندگان