arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۳۴۹۰۷
تعداد نظرات: ۳ نظر
تاریخ انتشار: ۰۰ : ۱۰ - ۲۳ مرداد ۱۳۹۰

قرائتي: غصه چيني ها را مي خورم و دائم در فکرشان هستم/ بازاري ها را بايد ديگر دري وري به شان گفت

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
به گزارش انتخاب، احمد عبدا... زاده مهنه در گزارشی می نویسد: نسبت به 10 سال پيش که در عمره ديدمش، لاغرتر شده و به ظاهر، ناخوش احوال تر. تقريباً به زحمت راه مي رود و شکسته تر از تصويري است که در تلويزيون مي بينيم. براي مصاحبه با او خودم را با همه سنگيني بعد از افطار به صحن جامع رضوي رسانده ام. به اواخر صحبت هاي هر شبه اش در حرم امام رضا (ع) مي رسم و روايتي که «رسول خدا(ص) در تابستان لباس هايش را در ديگ آب مي جوشاند» و «امام رضا (ع) رختخواب ميهمان را خودش پهن کرد و از او خواست نگاهش را بدزدد تا اگر ميهمان قبلي آن را آلوده کرده باشد، رختخواب تميزي بياورد و فردا صبح به ميهمان فرمود که خودش رختخواب را جمع کند تا اگر آلودگي پيش آمده باشد، پيش امام خجالت نکشد.» مصاحبه به دليلي که خواهيد خواند، انجام نمي شود و چه بهتر! تصور کنيد ال؛ن گفتگويي اتو کشيده پيش رويتان بود پر از عبارتهايي مثل «کاربردي کردن آموزه ها» و «راهکارهاي علمي و عملي» که قرار بود از آقاي قرائتي بپرسم. من که خودم چنين مصاحبه هايي را نمي خوانم!

به ذهنم مي رسد که هر چه را در همان چند دقيقه ديده و شنيده ام به روي کاغذ بياورم، ولي شک برم مي دارد که نکند اين نوشته روزنامه اي، تبليغ شخصي خاص بشود. وقتي يادم مي آيد که رهبر انقلاب همين يک ماه پيش در جمع استادان و دانش آموختگان مرکز تخصصي مهدويت، چه تمجيد پر و پيماني از آقاي قرائتي کردند و او را «يک نمونه بسيار خوب و درس آموز» خواندند که «خلاءها را پر کرده» و «صفا و خلوص ايشان» را مهم تر از کارهاي ارزنده اش خواندند، خيالم راحت مي شود. پس اين شما و اين حاصل 10 دقيقه اي که با آقاي قرائتي گذراندم.

حال مصاحبه ندارم!

بعد از برنامه «درس هايي از قرآن» حرم، به حضور دستيار آقاي قرائتي مي روم و بعد از معرفي مي گويم که فلاني از جانب شما قول نيمه مساعدي داده است. جوان دستيار که گويا حافظ قرآن است و هنگام سخنراني کنار آقاي قرائتي مي نشيند و به اشاره او آيات را تلاوت مي کند، با تعجب مي گويد که به فلاني گفته است که حاج آقا مصاحبه نمي کنند. در عين حال، توکل به خدا وارد اتاقي مي شوم که آقاي قرائتي همراه چند نفر ديگر براي استراحت نشسته اند. دستيار، درخواست من را به حاج آقا يادآوري مي کند و آقاي قرائتي با لحني بي حوصله و چهره اي تقريباً ناراضي مي گويد: «من حال ندارم.»، «حال مصاحبه ندارم»، حالم گرفته مي شود، ولي مي بينم دليلش قابل قبول است: «من با هيچ روزنامه اي مصاحبه نمي کنم، چون همه حرفهايم را در تلويزيون مي زنم. حرفهايم تکراري مي شود. چرا حرف تکراري بزنم؟» بر اساس معيارهاي خبرنگاري بايد هر طور شده از او مصاحبه بگيرم، حتي به قيمت تکرار حرفهاي تکراري. ولي اصرار چرا؟ او که فلان مسؤول سياسي نيست که با من مصاحبه نکند، برود پي بازي هاي کودکانه سياسي اش. مي نشيند مطالعه مي کند تا خوراک «درس هايي از قرآن» را فراهم کند و ملت را نيم ساعت پاي يک برنامه ديني شاد و سالم و مفيد بنشاند. تازه همين ال؛ن هم چند نامه مردمي دارد که بايد به آنها برسد.

استخاره

اولين چيزي که توجهم را جلب مي کند، راهنمايي خواستن آقاي قرائتي از قرآن است. در بين آن همه پيشنهاد و دعوت و برنامه، خودش را معطل نمي کند و تصميم گيري اش را سريع به قرآن مي سپارد. خودش دعاي استخاره را مي خواند، همان دستيار حافظ، قرآن را باز مي کند، اول آيه را مي گويد و قرائتي جواب را مي گيرد.

تفسير قطره اي!

از روي دفترچه تلفن، شماره اي را مي گيرد که گويا رئيس دفتر آقاي ضرغامي است: «آقاي ضرغامي گويا شماره من را نمي شناسد و گوشي را بر نمي دارد. بهش بگو يا بردارد يا بزند! من منتظر هستم.» يک دقيقه نشده که ضرغامي زنگ مي زند. آقاي قرائتي درباره رونمايي نرم افزار تفسير تصويري خود در نمايشگاه بين المللي قرآن حرف مي زند که قرار است با حضور آية ا... هاشمي شاهرودي برگزار شود (اين مراسم چهارشنبه شب انجام شد).با ضرغامي خيلي راحت و خودماني و با همان بذله گويي هميشگي حرف مي زند: «اين تفسير، تفسير قطره اي است، مثل آبياري قطره اي. «پودر قرائتي» است! سه هزار جلسه تفسير 4 الي 7 دقيقه اي به اين صورت که متن آيه روي صفحه تلويزيون پخش مي شود و يک قاري ممتاز بين المللي آن را مي خواند. سپس من مي گويم که عصاره آيه چيست.» و بعد درد دل مي کند که: «حالا اين تصاوير را شيراز به اصفهان نمي دهد، سازمان تبليغات به اوقاف نمي دهد و ... هر کسي خودش را مالک مي داند.اين تفسير وقف مطلق است و مالکش هيچ کس نيست. نرم افزار شده و قفل هم ندارد. همه مي توانند آن را تکثير کنند.» و بعد يادآوري مي کند: «تلويزيون يک دوره تفسير تصويري نداشته و اين اولين نمونه است. البته بعدها ديگران چنين کارهايي انجام خواهند داد. ولي اين تفسير چهار درس براي مبلغان دارد: يک، کم حرف بزنند. دو، فيلمبرداري کنند ] که براي آيندگان حفظ شود [ . سه، فقط از قرآن بگويند، نه شعر و داستان و خواب و ... چهار، قفل نگذارند.» و باز سر درد دلش باز مي شود: «چرا قفل مي گذارند؟ بعضي مي نويسند بر پدر و مادر کسي لعنت که اين سي دي را تکثير کند. خب دو روز ديگر مي ميري. چرا چهار کلمه سوادي را که خدا داده نمي دهي مردم استفاده کنند؟ خدا که روزي را مي دهد.»

ماندنم بايد توجيه داشته باشد

«سيد جعفر ماهرخسار»، مداح باسابقه حرم، مداحي بعد از صحبت هاي آقاي قرائتي در صحن را تمام کرده و به جمع ما مي پيوندد. آقاي قرائتي کاملاً آماده رفتن به زيارت شده که «به احترام سيد» چند دقيقه ديگر مي نشيند. ماهرخسار پيشنهاد مي کند که: «اگر مي توانيد، تا آخر ماه رمضان بمانيد. اين جلسات جواب داده است.» و بعد ظريفانه مي گويد: «هر چند شما که سخنراني را تمام مي کنيد، کار ما سخت مي شود.
چون صدي هفتاد ] همان هفتاد درصد مشهدي [ مردم بلند مي شوند و مي روند و ما بايد نظم را دوباره به مجلس برگردانيم. ولي با اين حال ما پيه اش را به تنمان مي ماليم. بمانيد.» آقاي قرائتي مي گويد: «نمي دانم. شب هاي قدر را که قول داده ام. اگر کسي اينجا گيرشان نيامد، استخاره مي کنم ببينم چه بايد کرد. ماندنم بايد توجيه داشته باشد.» و بعد مي پرسد: «يعني اگر به جاي من واعظ ديگري بيايد، اين قدر جمعيت نمي آيد؟» ماهرخسار پاسخ منفي مي دهد و روحاني جواني که در جمع ماست، اضافه مي کند که: «موقع سخنراني شما جمعيت به سمت حرم هجوم مي آورد و با تمام شدن برنامه شما، حرم تقريباً خلوت مي شود.»
آقاي قرائتي مي گويد: «اگر کار ديگري اولويت نداشته باشد، افتخارم اين است که در اينجا باشم. بالاخره هيچ چيز که نباشد، زيارت امام رضاست.» و چقدر سخت است که آدم در ميان اين همه اصرار و تعريف و تمجيد، خودش را گم نکند. من که باشم، کم مي آورم!

فراموش شده هاي تاريخ

آقاي قرائتي کم کم براي رفتن به زيارت آماده مي شود و مي گويد: «من يک شب براي چين زيارت مي روم، يک شب براي هندوستان، يک شب براي فراموش شده هاي تاريخ و... واقعاً مي گويم. غصه شان را مي خورم. هزار ميليون کافر! آنها هم مي شد مسلمان بشوند. آنها هم مي شد بيايند توي حرم. محرومند. غصه شان را مي خورم. شايد روزي نباشد که به چين فکر نکنم.»

بازار ابوسفيان و بازار امام رضا (ع)!

حاج آقا ماهرخسار با خنده و با اشاره به گله همان شب آقاي قرائتي از تعطيل نشدن بازارهاي اطراف حرم، مي گويد: «غصه همين بازاري هاي خودمان را بخوريد حاج آقا! » آقاي قرائتي با تلخي مي گويد: «بازاري ها را بايد ديگر دري وري به شان گفت. يک ربع ببنديد. حالا چقدر زرشک مي فروشي توي اين ده دقيقه؟» ماهرخسار مي گويد: «شيخ حسين ] انصاريان [ گفته بود موقع نماز، بازار ابوسفيان ] مکه [ را مي بندند، اما بازار امام رضا (ع) را نمي بندند! اين ها ] بازاري ها [ بدشان آمده بود.» آقاي قرائتي يادآوري مي کند: «من هم همين را گفته بودم. يک ربع ببندند. آدم از مشهد توقع بيشتري دارد. آدم خوب خيلي توي مشهد هست، ولي باز هم توقع بيشتري مي رود.»

حالا...!

حاج آقا در حال بيرون رفتن است که کتابي که از سرگذشت تازه مسلمانان ترجمه کرده ام را به او هديه مي دهم و مي گويم مطالب جالبي هم از زبان آنها درباره قرآن دارد که شايد در منبرها به دردتان بخورد. شانه اي بالا مي اندازد و مي گويد: «حالا...» بيهوده قول نمي دهد. البته منظور من هم خدا وکيلي اين نيست که کتاب من را تبليغ کند (هر چند ال؛ن تبليغ شد! ) هنگام خداحافظي، جوان دستيار باز هم به خاطر انجام نشدن مصاحبه عذرخواهي مي کند، غافل از اين که از دل اين مصاحبه انجام نشده قرار است چنين مطلبي متولد شود!

قرائتي نامه

همچنان که آقاي قرائتي، گونه (ژانر) منحصر به فردي در بين روحانيان و مبلغان ديني است، اين نوشته هم گونه منحصر به فردي در ميان مطالب مطبوعاتي است؛ نه گزارش خبري است، نه گزارش غير خبري، نه يادداشت، نه مصاحبه، نه مقاله و ... بنابراين شايد مناسب ترين عنوان براي اين گونه، «قرائتي نامه» باشد.

به گزارش انتخاب به نقل از قدس، ولي گذشته از توفيق خواندن نماز عشا و چندين بار سلام دادن در حرم مطهر امام رضا(ع) و نوش جان کردن چاي و خرما و شليل حضرت، اين نوشته اگر براي شما خوانندگان آبي نداشته باشد، براي من ناني خواهد داشت!
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۳
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۱
ناشناس
|
BRAZIL
|
۱۲:۳۰ - ۱۳۹۰/۰۵/۲۳
19
10
خدا حفظش کند اقای قرایتی در مورد نماز و قران واقعا کارش قابل ستایش است.
پاسخ ها
ناشناس
| UNITED STATES |
۲۱:۵۴ - ۱۳۹۰/۰۵/۲۳
با حرف زدن که چیزی درست نمیشه
علیرضا
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۴:۳۵ - ۱۳۹۰/۰۵/۲۳
12
7
یک عده مثل اینکه فقط مامورند تا منفی بدن به نظرات
نظرات بینندگان