پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : اعتماد نوشت: اگرچه اين نگاه در سالهاي بعد از كودتاي 28 مرداد تواما با حب و بغضهايي
نيز بوده اما از اهميت آن چيزي به غايت نكاسته است. از اين حيث ميتوان
جريان منتهي به 28 مرداد را جدا از ابعاد سياسي داخلي يكي از گداختهترين
نقاط عطف تاريخ معاصر قرن بيستم ميلادي دانست. اما بر همگان روشن است از
ماوراي آنچه در دادگاه لاهه گذشت و آنچه روابط ديپلماتيك بين كشورهاي ايران
ـ انگليس و امريكا ثبت شد اين نهضت و مديريت سياسي آن ابعاد داخلي نيز
داشت و حتي سالها پس از كودتاي 28 مرداد همچنان در ادبيات سياسي ايرانيان
ريشه دوانده است.
آنچه كه در اين مصاحبه به آن خواهيم پرداخت نه جنبههاي
مثبت اين نهضت بلكه زوايه ديگري از اين جنبش و ادعاهاي آن و نقاطي است كه
هميشه پيرامون آن ابهاماتي در اسناد تاريخ معاصر ايران وجود داشته است. به
نظر ميرسد جنبش مليگرايي ايران، دو زاويه مهم را در خود محفوظ يا شايد
مبهم داشته است: آيتالله كاشاني و مردم. همان مردمي كه دكتر مصدق در پاسخ
به آخرين نامه آيتالله كاشاني نوشته بود: «مرقومه حضرت آقا به وسيله آقاي
حسن زيارت شد. اينجانب مستظهر به پشتيباني ملت ايران هستم. والسلام.»
حسين
بنكدار تهراني فرزند علي قلي بنكدار تهراني يكي از دو تاجر مشهور تهران است
كه در روزهاي اعتصاب مشروطهخواهان نقش بسيار تعيينكنندهيي داشت. حسين
بنكدار تهراني در سالهاي دهه 30 از نزديكان مظفر بقايي، استاد فلسفه
دانشگاه تهران و نماينده متنفذ مجلس شوراي ملي بود و بعدها رييس كلوب
زحمتكشان شد.
بنكدار تهراني 15 سال از محارم و نزديكان آيتالله كاشاني نيز
بود و در بسياري از اتفاقات دهه 20 تا 40 از نزديك حضور داشت.
اهميت آيتالله كاشاني در نهضت ملي شدن نفت و نيز اهميتي كه ايشان آن زمان نزد مردم و ديگر مراجع داشتند چيست؟
يكي از اهميتهاي ممتاز ايشان در اين بود كه آيتالله كاشاني در سن 25
سالگي اجتهاد گرفتند. يعني به جهت علمي فرد ممتازي بود. پدر ايشان هم از
مراجع بزرگ نجف اشرف بودند. بعد از گرفتن حكم اجتهاد در ?? سالگي به خاطر
مخالفتش با اشغال بينالنهرين توسط انگليسيها اسم و رسمي پيدا كرد. در
خلال جنگ جهاني هنگام يورش سربازان انگليسي به عراق، لباس رزم بر تن كرد و
?? ماه در منطقه كوتالعماره به دفاع مشغول شد. پس از جنگ جهاني دوم و ورود
متفقين به ايران، به بهانه همكاري با آلمانها دستگير شد و ?? ماه در
اراك، كرمانشاه و رشت زنداني شد. كاشاني كه در ?? مرداد ???? از زندان
رهايي يافته بود، پس از آزادي بار ديگر در زمان نخستوزيري قوامالسلطنه به
قزوين تبعيد شد و ?? ماه در آنجا به سر برد.
به جهت خانوادگي چگونه بودند؟
همسر ايشان عراقي بود و فرزندان او سيد محمد، مصطفي، ابوالمعالي، رضا و دو
دختر از همسر عرب داشتند. زماني كه همسر ايشان فوت كردند ايشان گفتند ديگر
قصد ازدواج ندارند و من روزي در پاسخ به ايشان گفتم: مگر چنين چيزي امكان
پذير است؟ مدتي بعد با خانمي به نام اختر سعيدي ازدواج كردند و از ايشان
صاحب فرزندي به نام ابوالحسن شدند، مرحوم دكتر باقر كاشاني كه در اوايل
انقلاب تصادف كردند. فرزندان ديگر ايشان دكتر سيد محمود، مهندس احمد و سه
دختر بودند.
شنيده شده كه زندگي معيشتي ايشان هم خيلي خاص و منحصر به فرد بود؟
بله، سادهزيست بود. پدر ايشان چهار دهنه مغازه حلبيسازي، آهنگري و
پينهدوزي در نايبالسلطنه براي ايشان گذاشته بود. اگر اجاره و درآمد اين
مغازهها نبود فرزندان آيتالله كاشاني هفتهيي يك بار هم توانايي خريد
گوشت را نداشتند. من 15 سال محارم ايشان بودم و ديدم كه فرزندانش با نان و
سيبزميني پخته بزرگ ميشدند. كاشاني يك سياستمدار ريزجثه بود. اما
سياستورز بود. چشمانش برق ميزد و با تحكم و قدرت سخن ميگفت. هيچگاه يك
كلام از حرفهايي كه ديگر سياسيون ميزنند از زبانش شنيده نشد. شما آخرين
نامه آيتالله كاشاني به دكتر مصدق را شنيديد؟ متن نامه به اين شرح است.
نامه آيتالله كاشاني به دكتر محمد مصدق روز قبل از كودتاي ?? مرداد: حضرت
نخستوزير!
جناب آقاي دكتر مصدق (دام اقباله)
عرض ميشود اگر چه امكاني براي عرايضم نمانده، ولي صلاح دين و ملت براي اين
خادم اسلام بالاتر از احساسات شخصي است و با وجود غرضورزيها و بوق و
كرناي تبليغات، شما خودتان بهتر از هر كس ميدانيد كه هم و غم من در
نگهداري دولت جنابعالي است كه خودتان به بقاي آن مايل نيستيد. از تجربيات
روي كار آمدن قوام و لجبازيهاي اخير، بر من مسلم است كه ميخواهيد مانند
30 تير كذايي يك بار ديگر، ملت را تنها گذاشته و قهرمانانه برويد. حرف
اينجانب را درباره اصرارم در عدم اجراي رفراندوم نشنيديد و مرا... كرديد.
خانهام را سنگباران و ياران و فرزندانم را زنداني فرموديد و مجلس را كه
ترس داشتيد شما را ببرد، بستيد. و حالا نه مجلس و نه تكيهگاهي براي ملت
گذاشتهايد.
زاهدي را كه من با زحمت در مجلس تحت نظر و قابل كنترل نگه
داشته بودم با لطايفالحيل خارج كرديد و حالا همانطور كه واضح بود درصدد به
اصطلاح كودتا است. اگر نقشه شما نيست كه مانند 30 تير عقبنشيني كنيد و به
ظاهر قهرمان زمان بمانيد و اگر حدس و نظر من صحيح نيست كه همانطور كه در
آخرين ملاقاتم در دزاشيب به شما گفتم و به هندرسون هم گوشزد كردم كه امريكا
ما را در گرفتن نفت از انگليسها كمك كرد و حالا به صورت ملي و دنياپسندي
ميخواهد به دست جنابعالي اين ثروت ما را به چنگ آورد و اگر واقعا با
ديپلماسي نميخواهيد كنار برويد اين نامه من سندي است در تاريخ ملت ايران
كه من شما را با وجود همه بديهاي خصوصيتان نسبت به خودم، از وقوع حتمي يك
كودتا آگاه كردم كه فردا جاي هيچگونه عذر موجهي نباشد.
اگر به راستي در
اين فكر اشتباه ميكنم، با اظهار تمايل شما سيدمصطفي و ناصرخان قشقايي را
براي مذاكره خدمت ميفرستم. خدا به همه رحم بفرمايد، ايام به كام باد.
سيدابوالقاسم كاشاني» و پاسخ دكتر مصدق را هم لابد شنيدهايد: «مرقومه حضرت
آقا به وسيله آقاي حسن سالمي زيارت شد. اين جانب مستظهر به پشتيباني ملت
ايران هستم. والسلام.»
گاهي اوقات در اسناد معتبر ميخوانيم دكتر مصدق در اواخر آنقدر به خودشان
مغرور شده بود كه با آيتالله كاشاني رفتار مناسبي نداشت. همانطور كه در
اين نامه هم وجود دارد. شما كه از نزديكان و محارم ايشان بوديد روحيات
ايشان را چگونه ارزيابي ميكنيد؟
ايشان انسان خيلي فهيم و توداري بودند و امور سياسي را به خوبي ميشناخت.
هر سخني از زبانش رانده نميشد. براي كلام خود اعتباري قايل بود. كتاب دكتر
حسن سالمي، نوه دختري آيتالله كاشاني را مطالعه كنيد. اين جزييات بايد
ريشهيابي شود و وظيفه محقق و مورخ ريشهيابي اين مطالب است. در آنجا برخي
جزييات وجود دارد كه اگر به كنه آن پي ببريد درخواهيد يافت كه آگاهي و
شناخت ايشان در چه حدي بود.
آقاي بنكدار درباره واكنش مردم نسبت به كودتا اقوال مختلفي وجود دارد. شما
در كودتاي 28 مرداد كجا بوديد؟ مشاهدات شما از نوع رفتار مردم چه بود؟
صبح 28 مرداد بود كه توسط شمس قناتآبادي از راهپيمايي يك دسته 250 نفره با
رهبري طيب باخبر شدم. قناتآبادي در تماس خود از من خواسته بود تا وضع را
بررسي كرده و مشاهداتم را به اطلاعش برسانم. من وقتي به سر خيابان رفتم
جمعيت بسيار زيادي را مشاهده كردم و متوجه شدم آنها همان افرادي هستند كه
عصر 27 مرداد مغازههاي خود را در شاهآباد و لالهزار بستند و برخي از فرط
ناراحتي به گريه افتاده بودند.
مردم چرا گريه ميكردند؟
چون زندگي و آخرتشان از بين ميرفت. كمونيستها بر كشور غلبه پيدا
ميكردند. چرا كه به دليل حمايت مصدق از حزب توده، اختلاف ميان وي و شاه را
منجر به قدرتگيري اين حزب در كشور ميدانستند.
بعد از كودتا مردم چه واكنشي نشان دادند؟ منظورم بعدازظهر 28 مرداد است، وقتي غايله تمام شد.
خب ريختند منزل دكتر مصدق و خانهاش را ويران كردند. البته طرفداران مصدق
ميگفتند اين مردم از طرف دكتر مظفر بقايي و آيتالله كاشاني آمده بودند.
اما 28 مرداد دكتر بقايي در زندان دكتر مصدق بود. من حوالي ساعت 5 نزديك
ساختمان حزب ايستاده بودم كه اميرحسين خان ظفربختيار، معاون مجلس سنا در يك
ماشين همراه دكتر بقايي و سروان پرويز خسرواني ـ مسوول باشگاه تاج ـ آمده
بودند. بنابراين ميبينيد كه بقايي در آن زمان اساسا بيرون نبودند.
تا چه اندازه اين روايتها در آن زمان قدرت و قوت داشت؟
اتفاقا آيتالله كاشاني از حاميان و ستون اصلي نهضت محسوب ميشدند. در همان
زمان كه لب به گلايه از مصدق باز كرد به منزل ايشان چهار شب حمله بردند و
برق را قطع كرده در تاريكي دست به حمله زدند. من يادم هست روبروي منزل
ايشان يك وانت آجر تخليه كردند و پس ازقطع برق و سنگ باران و كشتن محمد
حدادزاده از خانه خارج شده، برق را وصل ميكردند. در صورتي كه كلانتري
روبروي منزل آيتالله كاشاني هم حضور داشت و هيچ اقدامي نميكرد. چون دستور
از بالا آمده بود.
وضع اقتصادي مردم تا قبل از كودتاي 28 مرداد چگونه بود؟
در زمان مصدق وضع مالي و اقتصادي بسيار بد و ناگوار بود. بعد از دوران مصدق
بر اثر كارهاي سپهبد زاهدي خيلي بهبود يافت و كمكم ورق را برگرداند. اما
در زمان مصدق مردم پشتوانهيي نداشتند.
گفته شده بود كساني كه به خانه مصدق ريختند از طرفداران آيتالله كاشاني هستند. آيا اينطور است؟
نه، اصلا اينطور نبود و چنين چيزي درست نيست. در آن زمان كاشاني در يكي از
دهات اطراف تهران بود.داستان از اين قرار است كه سرتيپ فولادوند به خانه
دكتر مصدق رفته و از وي درخواست ميكند تا در نامهيي اعلام كند هيچ
مخالفتي با شاه ندارد، ايشان هم در پاسخ ميگويند: «مشخص است كه ما مخالفتي
نداريم و نيازي هم به نوشتن اين موضوع نميبينيم.»
دكتر علي شايگان و دكتر
صديقي هم اين مطلب را تاييد كردهاند. كساني كه به منزل دكتر مصدق حمله و
آن را غارت كردند قصد فراري دادن مصدق را از خانهاش داشتند تا بگويند
مصدق، نخستوزير كشور از خانه فرار كرده است.
به گفته ايرج داورپناه، محافظ
دكتر مصدق اگر ماسوره گلوله توپي كه ديوار خانه مصدق را ويران كرد را
نكشيده بودند، همان كافي بود تا تمام 23 نفري كه در اتاق نشستهاند را از
بين ببرد. در اين ميان مهندس زيركزاده پايش ميشكند. سپس مصدق همراه با
علي شايگان، دكتر غلامحسين صديقي و مهندس سيفالله معظمي فرار ميكنند و به
خانههاي ديگري ميروند.
در نوشتههاي مصدق وجود دارد كه در روز 29 مرداد
به خانه قبلي خود كه قبلا خانه را به مهندس معظمي فروخته بود، رفت و از
آنجا با مهندس جعفر شريفامامي، شوهر خواهر سيفالله معظمي تماس گرفت و از
آنها خواست يك دست كت و شلوار براي او بياورند.
براي او كت و شلوار نو
فاستوني آوردند كه براش كمي گشاد بود. مصدق نپذيرفت و خواست كه براي او كت و
شلوار كمي تنگتر كه اندازه او باشد با پارچهيي معمولي بياورند. عصر همان
روز در حدود ساعت 5 بعدازظهر بود كه زاهدي او را دستگير كرد. بنابراين
حالا من ميپرسم مگر ميشود شريفامامي مخفيگاه مصدق را بداند و به زاهدي
شهرباني و فرماندار نظامي نگويد؟
خيلي جالبه همه سعي ميكنند از نمد بافته نشده براي خودشان كلاهي درست كنند؟؟؟؟