«مساله امروز ما چیز دیگری است. ۳۸ سال است که این نظام آموزشی تحت مدیریت همین ساختار است. بفرمایید یک مطالعه کنیم، ببینیم خروجی آن چیست؟ حالا هر کس مسئول و مقصر بوده، بماند برای بعد، اگر این خروجی را مفید نمیدانیم بلکه زیانبار است، چرا دنبال مقصر میگردید، خوب همین الآن آن را اصلاح کنیم. برای مقصریابی وقت هست.»
به گزارش ایسنا، یادداشت روز شنبه عباس عبدی در روزنامه اعتماد به نوشته این روزنامهنگار «ظاهرا موجب ناراحتی برخی از کسانی شد که خود را مخاطب آن دانستند.» عبدی در ستون نگاه روز روزنامه اعتماد نوشت: «جناب آقای عبدالله گنجی، مدیرمسئول روزنامه جوان متنی را در نقد آن در کانال خودشان منتشر کردند. با توجه به این که فقدان رابطه و گفتوگوی مستقیم موجب سوءتعبیر و برداشت میشود، میکوشم که پاسخی به نکات مورد نظر ایشان تقدیم کنم. بنده تا کنون افتخار آشنایی و گفتوگوی حضوری با آقای عبدالله گنجی را نداشتهام ولی یک بار در یک گروه تلگرامی حضوری مشترک داشتیم که تجربه خوبی بود و من به سهم خودم استفاده کردم ولی به نظرم بهتر بود که ایشان این بار نیز بر همان سیاق نقد میکردند که در این صورت موثرتر بود. بنده ابتدا متن آقای گنجی را عینا از کانال تلگرامی ایشان نقل میکنم و سپس به ترتیب نکات مطرح شده به تحلیل و نقد آن میپردازم.
متن آقای گنجی:
البته سردار سلیمانی آن جوان را نه دشمن دانسته و نه به بیرون وصل کرده است بلکه «نادان» معرفی کرده است. اما عبدی صغری و کبرایی از دیگران میآورد یا خود میسازد تا چفت و بست منطقش را درست کند.
سعید حجاریان - دوست و همفکر صمیمی مهندس عبدی - بعد از فتنه ۸۸ در شهریور همان سال در آسیبشناسی مساله، «تنفر» را اساس شکلگیری حوادث خشن میداند - که البته به جهت روانشناختی حرف درستی است - و خود را در تولید آن تنفر سهیم میداند. عبدی حتما به یاد دارند.
اما با فرض این که منطق عبدی در ترسیم مسیر رشد آن جوان درست باشد، اصلاحطلبان در بیست سال گذشته در تولید تصویری از نظام جمهوری اسلامی که آن تنفر را تولید کند چه نقشی داشتهاند. از نخبگان اصلاحطلب میتوان جملهای را پیدا کرد که صراحتا موید نظام جمهوری اسلامی باشد؟ جناب عبدی باید کلاه خود را قاضی بفرمایند که این اقدام چقدر محصول ایدهها و طرحهایی مانند «حاکمیت دوگانه» یا «حالا وقتشه» یا بازی با کلماتی مانند «یکهسالاری» و «مردمسالاری فزاینده» و «مشروطهخواهی» است. در اتوبان ارتباطات فرامرزی و فراملی امروزی - که رییسجمهور قادر به قراردادن پلیس در این اتوبان نیست - تنفری که اصلاحطلبان مستقر در غرب تولید و توزیع میکنند، چقدر موثر است؟ حسین باستانی، رجب مزروعی، فاطمه حقیقتجو، اکبر گنجی، سازگارا، افشاری، کاظمیان، کدیور، واحدی آفتاب یزد؛... لابد هم از شما نیستند و هم در تولید این تنفر نقشی ندارند.
صداوسیما را که شما سالهاست بیخاصیت و بیاثر میدانید چطور هر جا لازم داشته باشید مهم و تربیتکننده محسوب میشود؟ شاید به خاطر همین اقدامات تربیتی است که در لیست تحریم میرود!
معاونت پرورشی آموزش و پرورش را که یادتان هست اصلاحطلبان با آن چه کردند که «ایدئولوژیک» عمل نکند.
مگر اصلاحطلبان نیستند که استانداردهای حیات سیاسی، اجتماعی و فرهنگی غرب را به عنوان مدینه فاضله و استانداردهای جهانشمول به خورد جوانان این کشور میدهند؟ و احساس کمتری که یکی از بزنگاههای تولید تنفر است را به آنان القا میکنند؟
با انصاف قدر و سهم همه را در تولید این تنفر در مقالهای بنویسید. باورم این است که عبدی - که گفتند احساس تعلقی به این نظام ندارد - یک جو انصاف دارد. (پایان متن آقای گنجی)
۱- اولین نکته این است که بنده هیچگاه خود و دیگران را مبرا از مسئولیت مشکلات موجود ندانستهام. جناب گنجی حتما توجه دارند یک نویسنده را برحسب یک یادداشت او داوری نمیکنند، بلکه همه نوشتههایش را باید در کنار یکدیگر نقد و ارزیابی کرد. بنده به شهادت نوشتههایم چنین روشی را نداشتهام که تقصیر را فقط به گردن یک نفر یا یک جناح بیندازم. اصولا در نوشتههای بنده تقصیریابی به نسبت آیندهنگری در حاشیه است. اگر متن نوشته بنده دقیق خوانده شود، متوجه خواهیم شد که همه جا از ضمیری استفاده میکنم که مسئولیت را متوجه همه ما میکند و کمتر پیش آمده که طرف مقابل را مسئول و خود را مبرا خطاب کنم.
به علاوه بنده در مقام قاضی نیستم که بخواهم میان دو طرف دعوا داوری کنم. اتفاقا نقد اصلاحطلبان نیز میتواند وظیفه طرف مقابل باشد. در فضای آزاد این دو نوع نقد در کنار یکدیگر قرار میگیرند و مردم داوری نهایی را میکنند. البته بنده ادعای آقای گنجی را رد نمیکنم که جامعه ما هنگام نقد خیلی فرقهگرایانه عمل میکند و من نیز هزینه رفتارم را هنگامی که از این فرقهگرایی عبور کرده، پرداختهام ولی ای کاش ایشان برای این که بنده و دیگران آموزش ببینند، بر اساس همین منطق رفتار میکردند و نقد منصفانهای را به دو طرف مینوشتند.
۲- کاملا درست میفرمایید که جناب سردار سلیمانی آن جوان را وابسته معرفی نکرده. من نیز هیچگاه در این مورد نسبت به ایشان متعرض نشدهام. اصولا در کل ماجرا نیز متعرض ایشان نیستم چون در میان همه نیروها جناب قاسم سلیمانی آزمون پسدادهتر از خیلیها است. این خطاب نیز با این برداشت است که گوشهای ایشان شنواتر از دیگران است و اگر امیدی به خیر باشد به سردار است. در واقع سخنان ایشان فقط فرصتی بود برای ارایه یک پیشنهاد و اگر نوشتهام که نه از خارج آمده و... به علت نکاتی است که برخی افراد دیگر در روزهای گذشته مطرح کردهاند. من حتی منکر اصل وجود حمایت خارجی از این اتفاقات هم نیستم که قبلا هم در این مورد نوشتهام؛ هر چند ریشه آن را داخلی میدانم و با تعبیر درست مقام رهبری در زخم دانستن آن موافقم ولی معتقدم این مورد خاص یعنی آتش زدن پرچم کشور، که به درستی موجب تکدر خاطر جناب سردار سلیمانی شده، را بعید میدانم که از خارج دستور گرفته باشد. فقط همین.
۳- من ادعای آقای گنجی در مورد عوامل تنفر را رد نمیکنم، بلکه تایید هم میکنم که تنفر فرآیندی دوطرفه است و حتما کسانی هم در این طرف آن را تشدید کردهاند و اکنون نیز درصدد دمیدن به کوره سوزان هستند. حداقل بنده در این مورد مواضع مخالف داشتهام و گمان نمیکنم حتی در موضوعاتی که علیه شخص خودم انجام شده نیز عنان اختیار از کف داده باشم. معتقد به تمایز برنامههای اصلاحطلبان با گروههای دیگر نیز هستم. تردیدی نداریم که برخی از نیروهای آن طرف آب آتشبیار این معرکه هستند. تاکنون در نقد آنان گفتهام باز هم خواهم گفت. شاید هم بر حسب موقعیت بیشتر هم بگویم ولی مساله اینجاست که تناسبی میان مسئولیت و قدرت باید برقرار شود. قدرت اصلی در اداره کشور نزد حکومت است و مسئولیت اصلی نیز باید متوجه آن باشد. اگر در این شکی دارید که ریشه مهمتر این نفرتپراکنی کجاست و با بنده موافق نیستند، پس حتما میتوانیم یک گفتوگوی مفصل را تدارک ببینیم.
به نظرم آقای عبدالله گنجی گمان کردهاند که نوشته من در مقام تسویهحساب با گذشته است. اگر چنین برداشتی شده باید آن را اصلاح کنم. قصد من نگاه به آینده است. اصولاً مشکل من آینده است و این که چگونه آن را به نحو مطلوبی تحقق بخشیم و نه این که از گذشته مچگیری کرده و بخواهیم بیگناه و مقصر بسازیم. در مورد افرادی که منتسب به جریان اصلاحات بودند و اکنون خارج هستند، به نظرم میتوان دقیقتر سخن گفت. بنده با هر نوع رفتار تحریککننده خشونت، به ویژه وقتی که نوای آن از خارج صادر شود، مخالف هستم و محکوم میکنم ولی همه آنانی که نام بردید در برابر یکی از منسوبان صداوسیما که در خارج از کشور برنامه اجرا میکند، افراد محافظهکاری محسوب میشوند یا در برابر خاوریها و... حاشیهای محسوب میشوند.
۴- ظاهرا در بیخاصیتی صداوسیما اشتباه برداشتی رخ داده است. صداوسیما اتفاقا خیلی هم اثر دارد و همین رفتارها محصول آن است. بیخاصیتی آن مربوط به ادعاهای آن در جهت تربیت انسان طراز اول و مکتبی و... و تقویت... است. ولی در لیست تحریم بودن به خودی خود افتخاری نیست. سعید مرتضوی هم میتواند تحریم شود و اتفاقا خیلی هم اثرگذار بود ولی عدالت در پای آن اثرگذاری به چه روز افتاد؟
۵- درباره معاونت پرورشی، خیلی خوب است که آقای گنجی عزیز، مفصل با نام و مشخصات (اگر خواستند) بنویسند و اقدامات آن را محکوم کنند و بخواهند که امروز از آن دوران درس بگیریم. حتماً برای این کار ایشان را تشویق خواهم کرد. چه چیزی از این بهتر ولی مساله این نیست. بر فرض هم که سیاههای از مفاسد و رفتارهای ناپسند را منتشر کردند. مساله امروز ما چیز دیگری است. ۳۸ سال است که این نظام آموزشی تحت مدیریت همین ساختار است. بفرمایید یک مطالعه کنیم، ببینیم خروجی آن چیست؟ حالا هر کس مسئول و مقصر بوده، بماند برای بعد، اگر این خروجی را مفید نمیدانیم بلکه زیانبار است، چرا دنبال مقصر میگردید، خوب همین الآن آن را اصلاح کنیم. برای مقصریابی وقت هست.
۶- این که ما یا دوستانمان فرهنگ غرب را ترویج کردند، فارغ از این که چنین ادعایی درست است یا خیر، فقط به یک نکته باید اشاره کرد. هر چقدر هم کسانی این کار را کرده باشند، به اندازه رژیم گذشته نمیتوانستند فرهنگ غرب را تبلیغ کنند. با تمام امکانات و به صورت انحصاری این کار را میکردند ولی نتیجه چه شد؟ انقلاب آن هم از نوع اسلامی. بنابراین مساله را به تبلیغات نباید تقلیل داد. موضوع جدیتر از این حرفهاست. در این ۴۰ سال پولی نبود که برای مبارزه با این فرهنگ و ترویج مثلا فرهنگ و اخلاق اسلامی هزینه نشد. نتیجه چه شده است؟ رواج یک مجموعه خرافات و مناسک به جای اندیشههای اصیل. به علاوه این اعتراضات در جاهایی نبود که بتوان گفت فرهنگ غرب و مورد نظر جنابعالی در آنجا رسوخ داشته است.
جناب آقای گنجی از من نقل کردید که احساس تعلقی به این نظام ندارم. گمان نمیکنم که کسی باشد و بداند، قاضی (توجه کنید و نه حتی بازجو) پروندهاش برای تحت فشار قرار دادن او، تا چه اندازه اقدام ضد ملی انجام میدهد و بعد بخواهیم که برای چنین نظامی حد نهایت تعلق خاطر را داشته باشد؟ هنگامی که به نام نظام، ولی علیه نظام بدترین تخلف ممکن را مرتکب میشوند، دایه دلسوزتر از مادر نباید شد. توجه کنید، اگر نظام را طوری تعریف کنیم که مدافع مردم و رفاه و آرامش آنان و کشور باشد، طبعا قضیه فرق خواهد کرد. اجازه دهید این را بیش از این نشکافم. امیدوارم درخواست نکنید که تعلق خاطر به ساختاری ابراز شود که سعید مرتضوی قاضی آن و دادستان تهران یا مهمترین مقام قضایی است.
فرصت را غنیمت میشمرم حالا پیشنهادی را که به جناب سلیمانی دادم به شما هم میدهم. اگر برایتان امکان دارد، یک زمانی را از مقامات قضایی بگیرید تا به صورت مشترک سری به این افراد بزنیم، ببینیم چرا و با چه هدفی و با چه منطقی این کارها را کردند؟ گزارش آن را به صورت مشترک در اختیار عموم و داوری آنان قرار دهیم.»