arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۴۱۴۷۲
تعداد نظرات: ۲ نظر
تاریخ انتشار: ۵۰ : ۱۲ - ۲۴ مهر ۱۳۹۰

آقاي خاوري! اين نصيحت را بشنويد

پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
جليل شركا، مدیرعامل سابق بانک ملی در روزنامه اعتماد نوشت:

آقاي خاوري، نمي دانم الان كجا هستيد و چه مي كنيد اما چون من و شما كما بيش در موقعيتي مشابه هم قرار گرفته ايم و آن موقعيت ها خطير و سرنوشت ساز بوده است، لازم ديدم نكاتي را از باب نصيحت و تجربه به شما يادآوري كنم، شايد به كارتان بيايد. اين نكات پند و اندرز اخلاقي نيست، سرزنش هم نيست.

هر چند اين روزها به هر دوي آن بسيار نياز داريد اما اين نكات صرفا بيان تجربه هايي است كه شخصا داشته ام و لازم ديدم با شما به اشتراك بگذارم تا بهتر بدانيد چه بايد بكنيد. من در دوران بسيار مشكلي درست يك سال قبل از پيروزي انقلاب اسلامي مديرعامل بانك ملي بودم. مي دانيد كه آن روزها كشور در چه شرايطي به سر مي برد و چه خطراتي در كمين يك بانك به عنوان جايي كه پول زيادي در آن وجود دارد، قرار داشت. شور و فضاي انقلابي همه جا را فراگرفته بود و من بايد علاوه بر مديريت اين فضا مراقب بانك و سرمايه هايش نيز مي بودم.

روشن بود كه با پيروزي انقلاب من نيز جزو مديران رژيم سابق محسوب شده و طبيعتا خطر در كمينم بود. همين جا بگويم كه همسر من امريكايي الاصل است و پيش از انقلاب كل خانواده و بچه هايم در امريكا مقيم بودند و زندگي مي كردند. با اينكه خودم نه تابعيت و نه مجوز اقامت دايمي از امريكا داشتم اما به خاطر مليت همسرم هيچ مشكلي براي ماندن در امريكا نداشتم. به خاطر دارم درست يك ماه قبل از پيروزي انقلاب و در حالي كه نخست وزير وقت با اصرار خواهش كرده بود بر سر كار بمانم براي حل برخي گرفتاري هاي بانك ملي به خارج سفر كردم.

در آن روزها تجار نمي توانستند كارهاي بانكي خود را به راحتي انجام دهند و نقل و انتقال پول به مشكل برخورده بود. لازم بود اين مشكلات رفع شود لذا در حساس ترين دوران ممكن از كشور خارج شدم و جالب است كارم تا زماني كه انقلاب پيروز شد طول كشيد. منطقي ترين راه كه همه پيشنهاد و اصرار مي كردند ماندن در امريكا بود. همه مي گفتند مگر نمي داني چه خبر است؟ رفتنت با خودت است و برگشتنت با خدا! بمان وهمه چيز را فراموش كن... با خودم خلوت كردم. نگاهي به سوابق بانك ملي و راهي كه طي كرده تا به اينجا رسيده بوديم انداختم، به خودم و همكارانم فكركردم و بعد شايد بزرگ ترين تصميم زندگي ام را گرفتم.

به خودم گفتم من مديرعامل بانك ملي هستم و بايد اول از هويت و كيان بانك، سپس از همكارانم و بعد از خودم دفاع كنم. پس با نخستين پرواز به ايران برگشتم و با طي تمام فراز و نشيب ها و مشكلات پيچيده و خطرناك بالاخره مي بينيد كه الان سالم و سر حال و سرزنده ام و هيچ اتفاقي هم برايم نيفتاده است... آقاي خاوري! پيشنهاد مي كنم با خودتان خلوت كنيد و در اين خلوت كمي به نام بانك ملي بينديشيد.

 بانك ملي، نامش ملي است يعني تجلي ملت ايران است. تجلي اراده و غرور ملي، تجلي اعتماد ملي. قبلاكه بانكداري ايران در دست روس و انگليس بود و اسكناس هاي اين كشور را هم خارجي ها چاپ مي كردند، همين ملت بودند كه ريختند پشت مجلس و اصرار كردند كه مي خواهند پول هايشان را در يك بانك ايراني بگذارند. بانك ملي از سرمايه تك تك ايرانيان تشكيل شده و تشكيل شده كه كار مالي مملكت دست خود مردم باشد.

پس بانك ملي فقط يك بانك نيست يك فرابانك است كه غرور و اعتماد يك ملت را در خود دارد و شما رييس يك چنين بانكي بوديد و سرنوشت و اعتمادملي به يك چنين بانكي درست يا غلط به نام شما پيوند خورده است. پس از پيروزي انقلاب وقتي به ايران برگشتم مشكلات فراوان و فلج كننده بود.

نامه هاي متعددي از اشخاص مي آمد كه مديران و كاركنان اين بانك چه و چه هستند. اما مقاومت كردم و با همين دفاع من كه مديرعامل قانوني بانك بودم اين بانك از هم نپاشيد و امنيت اموال و كاركنانش حفظ شد اما اگر نبودم؟!... همه گونه رسيدگي كه فكرش را بكنيد كردند اما اتفاقي نيفتاد. آن موقع جواهرات ملي در خزانه بانك ملي بود. هياتي از شوراي انقلاب به بانك آمد واز جواهرات بازديد كرد تا كسري نداشته باشد. مي دانيد كه وظيفه حفاظت از دارايي هاي بانك ملي ايران تاچه حد مقدس است.

آن روزها خبر رسيد كه مجاهدين (منافقين) ريخته اند تا كاخ گلستان را غارت كنند. همين نگهبانان بانك ملي رفتند و از كاخ حفاظت كردند تا به آن دست اندازي نشود. يا مثلااطلاع دادند عده يي مسلح به شعبات بانك ملي در كشور مي ريزند و پول ها را غارت مي كنند. به همكاران گفتم بايد با چه كسي تماس گرفت؟ گفتند پليس كه اين روزها نيست، بايد به پاسدارها بگوييد. به مرحوم آيت الله لاهوتي كه فرمانده وقت سپاه بود زنگ زدم.

 ايشان گفت چقدر نيرو مي خواهيد؟ گفتم 1700 شعبه داريم، براي حفاظت هر شعبه حداقل 2 نفر! گفت با اين حساب شما كل نيروهاي سپاه را مي خواهي ديگر! بالاخره سعي كرديم با انتقال روزانه پول ها به شعبات مركزي هر شهر با همان تعداد كم نيرو از دارايي مردم حفاظت كنيم. آقاي خاوري، اينها را گفتم تا بدانيد انسان از تجربه مي آموزد.

شما الان برسر همان دوراهي هستيد كه زماني من بودم. اما با اتكا به همان تجربه مي خواهم صراحتا به شما بگويم راهي كه انتخاب كرده ايد برايتان دوسر باخت است. يعني اگر برنگرديد هيچ به دست نخواهيد آورد وحتي در دنياي پيشرفته كنوني برنگشتن برايتان امنيت و فراغت هم به دنبال نخواهد داشت. توصيه مي كنم به كارنامه خودتان نگاه كنيد. اگر تخلفي كه به هر حال در بانك ملي شده عمدي نبوده، اين اشتباهي قابل جبران است كه بايد از آن آموخت. يعني بايد آمد و جبرانش كرد. اگر هم عمدي بوده و شما در آن دست داشته و شخصا از آن سود برده ايد باز هم ماندن شما در خارج كشور فرقي به حال تان نمي كند، چراكه فقط مدارك جلب شما بايد ترجمه و ارسال شوند و با چند روز و مثلاچند ماه تاخير بالاخره شما در ايران خواهيد بود اما اين بودن كجا وآن بودن كجا!...
نظرات بینندگان
انتشار یافته: ۲
در انتظار بررسی: ۰
غیر قابل انتشار: ۳
آرش
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۱۴:۰۸ - ۱۳۹۰/۰۷/۲۴
0
6
من نمی دونم چرا ما همیشه زورمون رو به التماس می دیم !
اون موقع که می شد چرا سهل انگاری کردید که حالا روزی یه روزنامه نصحیت می کنید و التماس که جون مادرت برگرد ؟
می بایست تا روشن شدن ابعاد پرونده (آنهم در این سطح ) تمام طرفین ممنوع الخروج می شدند که نشدند.
حالا هم هر چی همش بزنید بدتر میشه !
ناشناس
|
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
|
۲۲:۲۸ - ۱۳۹۰/۰۷/۲۴
0
5
چشم
فعلاكه پروازنيست پياده راه افتادم تاشونصدسال ديگه ميرسم منتظرم باش
نظرات بینندگان