پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
پیمان معادی که «بمب، یک عاشقانه»اش مورد توجه مخاطبان قرار گرفته به نکاتی درباره ساخت و مشکلاتی برای تولید فیلمش به وجود آمد اشاره کرده است که بخش هایی از آن را در ادامه خواهید خواند:
بههرحال این قصه بیش از ۱۰ سال در ذهنم بود؛ مثل خیلی از قصهها که چندینسال در ذهنم جای گرفته بود. همیشه طرحهایی با خود همراه دارم تا زمان ساخت آنها فرابرسد. قصه «بمب...» هم سالها در ذهنم بود. اتفاقا دوران موشکباران را خودم از نزدیک تجربه کرده بودم. به همین دلیل در تولید، همهچیز به نزدیکترین و واقعیترین شکل ممکن ساخته شد؛
مثلا مدرسه هزارو 300 متری گرفتیم و مدرسه 300 متری مشابه همان مدرسهای که خودم میرفتم را در آن ساختیم. لباسها و گریمهای معلمها را از روی عکسهایی که داشتیم انجام دادیم. حتی از اسامی واقعی افراد استفاده کردیم و رفتارهای آنها را به نمایش گذاشتیم. درواقع احساس میکردم اتفاقی افتاده و شانس آوردیم که زنده ماندیم و حالا وقتش رسیده که آن دوران را روایت کنیم تا مردم ببینند.
ما ملت رنجکشیدهای هستیم که بلدیم سختترین دوران را به شرایط قابل تحمل تبدیل کنیم. آموزگار من در زندگی و فیلمسازی، عباس کیارستمی است که در تمام فیلمهایش زندگی را از حلقوم مرگ بیرون میکشید. بودن آدمی را، برتر از یادبود او میدانست. مرگ را برای مردگان میخواست و زندگی را برای زندگان. در میانه خرابههای زلزله در فیلم «زندگی و دیگر هیچ» سنگ دستشویی برای زندگان میبرد و در «زیر درختان زیتون» عاشق در چادر بیخانمانهای زلزله، در پی معشوق میدوید.
معلمها ما را کتک میزدند، تمام لحظاتمان با ترس از موشک، فرار و پناهگرفتن در زیرزمین همراه بود. تمام مشکل ما این بود که در لحظه اصابت بمب هر کدام از اعضای خانواده کجا هستند! مسئله مهاجرت داشتیم. خیلیها در حال فروختن اموال و رفتن از ایران بودند. کسانی که میرفتند از هم جدا میشدند.
ولی با این حال آدمها زندگی کردند. آن زمان ازدواج میکردند، بچهدار میشدند، عاشق میشدند و در کنکور شرکت میکردند. اگر فیلم را تلخ میکردم احتمالا سؤالتان این بود که چرا سیاهنمایی کردید؟ در آن دوران اتفاقات خوب هم وجود داشت. تصمیم گرفتم دورانی را نشان دهم که با وجود سختي، زندگی هم کردیم.
روزنامه شرق