باب دریفوس در «دِ نیشن» نوشت: این برجسته ترین پرسش حوزه سیاست خارجی در سال ۲۰۱۹ است: آیا دونالد ترامپ، بنیامین نتانیاهو و ولیعهد محمد بن سلمان به اندازه ای در داخل کشور خود تضعیف شده اند که قادر نباشند با همراهی متحدانشان جنگی علیه ایران به راه بیندازند؟ آیا عملیات نظامی طراحی شده، محدود به حملات ارتش اسرائیل به مواضع ایرانیها در سوریه خواهد بود یا حملاتی فرامرزی از داخل عراق توسط ارتش آمریکا صورت خواهد گرفت یا برخوردی میان نیروی دریایی ایران و آمریکا در خلیج فارس رخ خواهد داد که جرقه نبرد بزرگتری را بزند؟
به گزارش سرویس بین الملل «انتخاب»؛ در ادامه این مطلب آمده است: پاسخ این پرسشها به طرز نگران کننده ای مثبت است. اگرچه اروپای غربی با هرگونه عملیات نظامی علیه ایران مخالفت می کند و هرچند روسیه و چین مقابل چنین جنگی موضعگیری خواهند کرد و باوجود اینکه اکثر کارشناسان سیاست خارجی در واشینگتن از آغاز این جنگ وحشت زده خواهند شد، امکان وقوع آن وجود دارد.
علیرغم ازدیاد یافتن تنشها میان واشنگتن با ونزوئلا و کره شمالی، ایران محتمل ترین هدف نظامی بعدی آمریکاست. حباب سالها گزافه گویی با اهداف سیاسی علیه ایران، ممکن است در صورت دونالد ترامپ و دو نفر از تندروترین نزدیکان او یعنی بولتون و پومپئو بترکد و جرقه منازعه ای را بزند که احتمالا فاجعه بارترین پیامدها را به دنبال خواهد داشت. این جنگ نه تنها ممکن است به سرعت به اکثر نقاط خاورمیانه، از جمله عربستان و اسراییل که دو دشمن اصلی ایران هستند، کشانده شود بلکه کشورهایی مانند عراق، سوریه، لبنان، یمن و شیخ نشینان اطراف خلیج فارس را نیز در خواهد نوردید. این جنگ میتواند همانطور که حسن روحانی سال گذشته تصریح کرد، واقعا مادر جنگها باشد.
با حضور دو عنصر ایران هراس در میز هدایت جنگ، یعنی بولتون و پومپیو، محدودیتهای کمی پیش روی دونالد ترامپ در خصوص ایران وجود دارد. جان کلی رییس دفتر ترامپ در کاخ سفید، ژنرال مک مستر مشاور امنیت ملی و جیمز متیس ژنرال مورد علاقه ترامپ، دیگر اطراف او نیستند که مانع این تصمیم شوند. اگرچه کمیته ملی دموکراتها ماه گذشته قطعنامهای را تصویب کرد که از دولت میخواست به توافق هسته ای با ایران بازگردد، هنوز تعداد زیادی از نمایندگان دموکرات در کنگره معتقدند که ایران تهدیدی بزرگ برای منافع آمریکا در خاورمیانه است.
برخلاف دوران اوباما، نمایندگان دموکرات در کنگره که هدایت سیاست خارجی حزب را بر عهده دارند مانند الیوت انگل که در حال حاضر ریاست کمیته امور خارجه مجلس را برعهده دارد به همراه باب منندز و بن کاردین، دو نفر از سناتورهای برجسته دموکرات در کمیته سیاست خارجی سنا، علیرغم اینکه اکنون ادعا میکنند تغییر موضع داده اند، در سال ۲۰۱۵ از منتقدان امضای توافق هسته ای با ایران بودند. در حیطه نامعلوم سیاست خارجی دولت ترامپ، نمیتوان با اطمینان گفت که چه چیزی واقعی و چه چیزی در حد حرف است. در ارتباط با ایران، معقول است که فرض کنیم ترامپ، بولتون و پومپئو، در حال برنامه ریزی برای نسخه به روز شده ای از نقشه حمله به عراق در سال ۲۰۰۳ نیستند.
با این حال با تقاضای آشکار برای ساقط کردن ایران، با ترک توافق هسته ای و با اعمال تحریمهای فلج کننده علیه اقتصاد این کشور، با حمایت مستدام از گروههای مخالف در تبعید و حمایت مخفیانه از گروههای تروریستی و پیوستن به عربستان و اسرائیل برای تأسیس یک جبهه ضدایرانی، ترامپ و دو همدستش دقیقا پس از چهل سالگی انقلاب ایران به دنبال نابودی جمهوری اسلامی هستند.
سه موقعیت احتمالی وجود دارد که وقوع زدوخورد های کم اهمیت در آنها میتواند منجر به وقوع جنگی تمام عیار شود. نخستین محل، سوریه و لبنان است. ایران عمیقأ درگیر دفاع از حکومت بشار الاسد است و متحد نزدیک حزبالله است. چند هفته پیش نخست وزیر اسرائیل، نتانیاهو صراحتا اعلام کرد که نیروی هوایی این رژیم به اهداف و مواضع ایران در سوریه حمله کرده است.
تاکنون ایران از پاسخ مستقیم به این حملات که احتمال رویارویی مستقیم را در پی دارد، خودداری کرده است. اما ممکن است با تغییر موضع در ایران برای پاسخگویی، این وضعیت تغییر کند. در صورت وقوع این رویارویی آیا کسی تردید دارد که ترامپ و دموکراتها در کنگره فورا به فریاد کمک خواهی اسراییل پاسخ مثبت خواهند داد؟
محل احتمالی بعدی برای درگیری عراق است. ماه فوریه ترامپ اعلام کرد که قصد دارد با هدف رصد کردن فعالیتهای ایران، نیروهای آمریکایی را در عراق حفظ کند. این اظهارنظر او از طرف سیاستمداران عراقی که اکثرا به ایران نزدیک هستند، مورد استقبال قرار نگرفت. در پی اعلام این موضع خبر رسید که بولتون نیز علیرغم مخالفت ژنرالهای آمریکایی، از پنتاگون خواسته بود که گزینه های احتمالی برای حمله نظامی به ایران را ارایه کند. این درخواست مصادف بود با حملات خمپاره ای به ساختمانهای دیپلماتیک آمریکا در بغداد و بصره. پومپیو طی یادداشتی در فارین پالیسی مدعی شد که این حملات از طرف گروه های وابسته به ایران صورت گرفته است. آمریکا حملات تلافی جویانه ترتیب نداد اما بی تردید نقشه هایی برای این هدف دارد. دور از تصور نیست که پومپیو و بولتون، ترامپ را متقاعد کنند که این نقشه ها را به کار ببندد که البته پیامدهایی غیرقابل محاسبه خواهد داشت.
سرانجام نوبت به خلیج فارس می رسد. از زمان دولت بوش، نیروی دریایی آمریکا نگران وقوع درگیری با ایران در این آبها بوده است و در عمل نیز چند رویارویی ناچیز رخ داده است. دولت اوباما تلاش کرد برای پیشگیری از رویارویی در خلیج فارس، یک خط ارتباطی مستقیم میان ارتش دو کشور برقرار کند. اما در دولت ترامپ تمام این کانالهای ارتباطی بسته شد. سال گذشته او از متیس خواست که طرحی برای نابود کردن قایق های تندروی ایران مهیا کند. او همچنین حضور نیروهای نظامی در خلیج فارس را تقویت کرده است. مایه تعجب نیست که ایران نیز پاسخی متقابل داده است.
اخیرا ایران اعلام کرد زیردریایی هایی ساخته که قادر به شلیک موشکهای کروز هستند. آنها مانورهایی در خلیج فارس برگزار کرده و این زیردریایی را در آن آزمایش کردند. از اینها مهمتر اینکه همانند بهانه هایی که پیش از حمله به عراق برای توجیه جنگ مطرح میشد، اخیرا رسانه دست راستی واشنگتن تایمز یادداشتی با این عنوان منتشر کرد: اتحاد میان ایران و القاعده، زمینه ساز توجیهی منطقی برای حمله به ایران.
در سال ۲۰۰۲وزارت دفاع آمریکا به رهبری دونالد رامسفلد تحت هدایت پل ولفوویتز، تلاش زیادی کرد که وجود ارتباط میان عراق و القاعده را اثبات کند. واشینگتن تایمز به طرز مشابهی تلاش کرده نشان دهد که ایران در حال همکاری با القاعده برای اعزام جنگجویان به سرتاسر خاورمیانه است. لازم به ذکر نیست که کارشناسان کمی اعتقاد به وجود هرگونه ارتباطی میان ایران و القاعده دارند.
آیا تندروها در ایران نیز مانند واشنگتن به پیروزی میرسند؟
دولت ترامپ برای یافتن متحدانی که رغبتی به عضویت در ائتلاف علیه ایران داشته باشند، کار دشواری در پیش دارد. تنها کشورهای حاضر در این ائتلاف، عربستان و اسرائیل هستند. ماه گذشته نتانیاهو مدعی شده بود که اسرائیل و متحدان عرب آن خواستار جنگ با ایران هستند. در نشست نه چندان موفقی که در ورشو برای جلب همراهی کشورهای دیگر علیه ایران برگزار شد، نتانیاهو به زبان عبری گفت این اجلاسی برای دیدار با رهبران کشورهای عرب است که منافع مشترکی با اسراییل در جنگ با ایران دارند. او بعداً اصرار داشت که بگوید ترجمه درست حرف او مقابله با ایران بوده است اما کار از کار گذشته بود.
هدف از نشست ورشو آشکارا این بود که ائتلافی علیه ایران تشکیل دهد اما بسیاری از متحدان آمریکا که از ترک برجام توسط ترامپ ناراضی بودند، به هیچ وجه حاضر به پذیرش چنین چیزی نشدند. آمریکا و لهستان برای فریب دادن اروپایی ها حتی نام این نشست را به اجلاس ترویج صلح و امنیت در خاورمیانه تغییر دادند اما این حربه نیز نتوانست کسی را بفریبد. به همین دلیل مایک پنس، معاون ترامپ و پومپیو با مجموعه ای از غیبت ها مواجه و سرخورده شدند. فرانسه، آلمان و اتحادیه اروپا از فرستادن هیات بلندپایه به این اجلاس سر باز زدند. بسیاری از کشورهای عربی که برده سعودیها نبودند نیز اقدام مشابهی انجام دادند. ترکیه و روسیه این اجلاس را تحریم کردند و نشست مخصوص به خود را با شرکت پوتین، اردوغان و روحانی ترتیب دادند.
مایک پنس در واکنش، اروپاییها را شدیداً به باد انتقاد گرفت. او در ابتدای سخنانش تأکید کرد که اکنون زمان آن رسیده که اروپایی ها نیز از برجام خارج شوند. او سپس از تلاش اروپایی ها برای تاسیس سازوکار مستقل مالی برای تجارت با ایران ابراز نارضایتی کرد. انتقادات او از اروپا یادآور اعتراضات رامسفلد در سال ۲۰۰۳ به دو کشور آلمان و فرانسه و نامیدن آنها با عنوان اروپای پیر بود. آن زمان تعداد کمی از متحدان با حمله آمریکا به عراق همراهی کردند که آن نیز مانع وقوع جنگ نشد.
اروپایی ها در حقیقت با تأسیس سازوکارهای مستقل مالی یا اینستکس، هم هدفی اقتصادی و هم سیاسی دارند. خروج آمریکا از برجام ضربه ای به موقعیت روحانی، ظریف و سایر میانه روها در تهران بود. حتی پیش از خروج رسمی آمریکا از برجام، فشارهای اقتصادی دولت ترامپ موجب شده بود مردم ایران از مزایای اقتصادی که روحانی وعده آنها را داده بود، نتوانند بهره ببرند.
در پایان ماه فوریه وقتی جواد ظریف، وزیر امورخارجه ایران ناگهان استعفای خود را اعلام کرد، به نظر رسید ترامپ و دو همدستش سرانجام به پیروزی رسیدند. از هنگام ترک برجام توسط ترامپ، میانه روهایی مانند ظریف و روحانی، تحت حملات مداوم تندروها قرار گرفتند. به همین علت تصور میشد که اعلام استعفای ظریف، حکایت از پیروزی نگران کننده تندروها دارد.
حتی تصور می شد که در غیاب ظریف، ایران تصمیم بگیرد برجام را ترک کند. جای تردید نیست که اقدامات بولتون و پومپیو نیز به تضعیف موقعیت میانه روها در ایران دامن زده است و تندروها مدام آنها را مورد سرزنش قرار میدهند. اما علیرغم مخالفت های داخلی با ظریف، استعفای او طولی نکشید. روحانی آن را رد کرد و اکثریت پارلمان از او حمایت کردند. حتی سردار سلیمانی از او حمایت کرد.
تحلیلگران معتقدند که این اتفاق موجب تقویت جایگاه روحانی و ظریف در فضای سیاسی ایران شده است. استعفای ظریف که حکایت از تنشهای عمیق میان جریانهای سیاسی داخل ایران دارد، موجب طرح این پرسش میشود که با شدت گرفتن تلاشه ای دولت ترامپ برای شتاب دادن به رویارویی میان دو کشور، آیا این رفتار انعکاس مشابهی نیز میان تندروهای ایران خواهد داشت که چیزی جز برخورد نظامی با آمریکا را مطالبه نکند؟ شاید این دقیقا همان چیزی باشد که بولتون و پومپیو میخواهند. اگر اینطور شود باید خود را آماده کنید: آمریکا جنگ دیگری به راه خواهد انداخت که مطابق آرزوهای هیچکس در واشنگتن پیش نخواهد رفت.