امام دوازدهم، همانگونه که میدانید، امام منتظَر است. ما در انتظار ظهور آن حضرتیم، تا جهان را، پس از فرورفتن در ظلم و جور، آکنده از عدل و قسط کند. اندیشه ظهور مهدی به شیعیان اختصاص ندارد.
متنی که در ادامه می خوانید سخنرانی امام موسی صدر به مناسبت نیمه شعبان و افتتاح مسجد روستای الیمونه است. الیمونه از روستاهای شمالی لبنان است.
این سخنرانی در کتاب «ادیان در خدمت انسان» منتشر شده است که مشروح آن را در ادامه میخوانید:
... امروز برای گرامیداشت ولادت امام دوازدهم، حضرت مهدی (عج)، گرد آمدهایم. ما نمیخواهیم تنها خاطره این ولادت را زنده بداریم، بلکه با تثبیت خط و روش امید و آمادگی، که معنای یاد و خاطره این ولادت است، این روز بزرگ را مقدس میداریم. ما إنشاءاللّه امروز اهمیت این مفاهیم را روشن خواهیم کرد و خواهیم کوشید تا توان و تلاش خود را با توانمندیها و تلاشهای بزرگمردانِ این سرزمین در برافراشتن بنای خانه خدا و تکمیل مسجد پیوند دهیم.
همانگونه که شنیدید، این روزها روزهای استقلال است. و استقلال، آنگونه که ما میفهمیم، به استقلال سیاسی محدود نمیشود، بلکه شامل استقلال اقتصادی و فکری و اخلاقی نیز میشود.
ایام و لحظهها همه مبارکاند و این دیدار در ذهن من، همچون رؤیایی تابناک است. بسی موجب افتخار من است که در مجلس گرامیداشت ولادت امام دوازدهم حضور یابم.
امام دوازدهم، همانگونه که میدانید، امام منتظَر است. ما در انتظار ظهور آن حضرتیم، تا جهان را، پس از فرورفتن در ظلم و جور، آکنده از عدل و قسط کند. اندیشه ظهور مهدی به شیعیان اختصاص ندارد. این عقیده در کتب روایی همه مذاهب اسلامی یافت میشود. صدها و هزاران روایت دلالت بر این دارند و ثابت میکنند که پیامبر اکرم (ص) فرمودند: «اگر از دنیا تنها یک روز باقی مانده باشد، خداوند آن روز را طولانی میگرداند، چندان که مردی از اهل بیت من، همنام و همکنیه من، ظهور کند و زمینِ پر از ظلم و بیداد را از عدل و قسط پر کند.»
این حدیث در همه مذاهب اسلامی متواتر است. پس این اندیشه به مذهب خاصی در اسلام اختصاص ندارد. این نظریهای فراگیر و عمومی است. انتظار منجی، انتظار روح حق و انتظار حادثهای عظیم در همه مذاهب و ادیان وجود دارد و همه دینداران به این نظریه اعتقاد دارند.
این اندیشه از حوزه فعالیتهای دینی فراتر میرود و فعالیتهای علمی را نیز شامل میشود. هرگاه به تلاش انسانها در حوزههای گوناگون نظری بیندازیم، مشاهده میکنیم که در همه عرصهها، همچون علم و فلسفه و ادبیات و تجارب اجتماعی، نظامها و مقررات رو به کمال دارند و در همه مسائل زندگی به سوی اوضاع و احوال برتر پیش میروند. گرچه آدمی گاهی میلغزد وگاه اشتباه میکند و منحرف میشود، این لغزشها، در حرکت اصلی زندگی بشر و در روندِ کلی آن اموری جزئیاند.
بشر از ابتدا در حال تکامل و ترقی و تعالی بوده و به سوی بهتر شدن گام برداشته است. بشر مطمئن است که وضعیتِ برتر برای او امکانپذیر است و، از همین رو، برای رسیدن به آن تلاش میکند. اگر، آنگونه که برخی اعتقاد دارند، بشر رو به سقوط و نابودی داشت یا جهان در حال پسرفت و حرکت قهقرایی بود و در امور مختلف به وضع نامطلوبتر راه میپیمود، انسان، با امید و قدرت و ایمان، برای آینده تلاش نمیکرد. زنجیره مستحکمِ علم از حوزههای مختلف علمی و نظامهای اجتماعی میجوشد. تلاشهایی که برای تجربهاندوزی در حوزههای اجتماعی و نیز در نجوم و ساخت ابزار و وسایل و عرصه حملونقل صورت میگیرد، همه و همه، آینده بهتر را نوید میدهند؛ آیندهای که در آن همه افراد بشر توان و امکانات و شایستگی خود را برای رسیدن به زندگی سعادتمندانه به کار میگیرند. همانگونه که استحضار دارید، در حال حاضر، تنها بخشی از توان انسان یا به تعبیر بهتر، بخش اندکی از توانایی بشر در راه زندگی به کار میرود و بخش عمده استعدادها معطل مانده و، همچنین، اغلب افراد همواره خارج از گود هستند و توان و شایستگی آنان صرف تأمین زندگی و سعادت انسان نمیشود.
هر یک از ما، در هر حوزهای از حوزههای انسانی، برای رسیدن به قله در تلاش است. اما کدامین قله؟ قله آن است که همه انسانها با تمام شایستگیها، نه فقط با توان مادی یا فکری، در راه خیر و صلاح بشر تلاش کنند. شکی نیست که این نظام، همانند آرزویی، بر فکر و اندیشه هر انسان تلاشگری سایه افکنده است.
بنابراین، آینده بهتر و آرمانی همان چیزی است که از دوران افلاطون رؤیا بوده است و آن را «مدینه فاضله» میگفتند. این آینده و این جامعه آرمانی، که همه تواناییها و همه فرزندان بشر در ساختن آن مشارکت داشته باشند، آرزوی همه انسانهاست. عقیده شیعیان به امام مهدی (عج) در حقیقت، انتظار فردی است که برانگیزاننده و بشارتدهنده این آینده است؛ آیندهای که آرزوی همه و آینده همه است.
بعد تربیتی انتظار ظهور
من قصد ندارم در تفصیل و توضیح این اعتقاد وارد شوم، بلکه به بُعد تربیتی آن خواهم پرداخت. باید بگویم که مفهوم انتظار نزد ما، معنای حقیقی خود را از دست داده و منحرف شده است. ما انسانها، به بهانه انتظار، از مسئولیتهای خود شانه خالی میکنیم و کار و تلاش را در انتظار ظهور صاحبالزمان رها کردهایم. این انحراف در همه ارزشها اتفاق افتاده و ابزاری شده است برای بهرهمند نشدن از ارزشها. اما حقیقت این است که اندیشه انتظار در حیات این مذهب نقش مهمی داشته است، زیرا امید همان زندگی در آینده و راه آینده و وسیله پیوند آدمی به آینده است. انسانی که از آینده نومید بشود، گویی میان خویش و آینده دیواری کشیده که عبور از آن ناممکن است. نومیدی جمود است و جمود، در حقیقت، توقف و مرگ. در حالی که زندگی و استمرار آن یعنی بقای انسان در لحظه بعد، یعنی حرکت انسان از لحظهای به لحظه بعد اما اگر جمود حاکم باشد، دیگر حرکتی وجود ندارد و نبودن حرکت به معنای مرگ است.
امید عبارت از راهی گشاده و روشن و یأس، تسلیم در برابر وضعیت موجود است. آیا کسی که از آینده خویش ناامید شده، به مرگ طبیعی مرده است؟ نه، بلکه دچار مرگ حقیقی شده است نه مرگ طبیعی. فردی که از آینده ناامید شده، گمان میبرد که زندگی فایدهای ندارد، پس میگوید ما را به حال خود واگذارید. بگذارید بخوریم و در بازار راه برویم و بچریم. همین کافی است. این کارها دلیل بر این است که در این صورت، اتفاق یا حرکتی صورت نمیگیرد، بلکه فقط جمود و سکون است. بنابراین، امید راه آینده است و اگر ناامید شویم، تسلیم وضعیت موجود شدهایم. تسلیم وضعیت شدن، یعنی تسلیم شدن در برابر واقعیت موجود؛ همانند حل شدن شکر یا نمک در آب. بنابراین، امید شرط بقا و پایداری است.
برادران، همانگونه که میدانید و تاریخ نیز بهروشنی گواهی میدهد، بر ما و بر هر ملتی دوران درازی از رنج و محنت گذشته است و اگر امید به ظهور امام زمان و فرج الهی نبود، از میان رفته بودیم. اما این سخن حضرت رسول اکرم (ص)، که «اگر از دنیا تنها یک روز باقی مانده باشد، خداوند آن روز را طولانی میگرداند، چندانکه مردی از اهل بیت من، همنام و همکنیه من، ظهور کند و زمینِ پر از ظلم و بیداد را از عدل و قسط پر کند» به ما امید میبخشد و بقای ما را تضمین میکند، زیرا ما به سخن پیامبر اعتقاد داریم و در آن شک نمیکنیم. امید است که ما را حفظ کرده و زنده نگه داشته است و امید است که میان ما و آینده راهی باز کرده است. و امید خود از این عقیده سرچشمه میگیرد.
این اندیشه و تفکر به ما اختصاص ندارد. شما میدانید که پس از عروج حضرت مسیح (ع)، یا به اعتقاد مسیحیان، پس از شهادت و عروج روح آن حضرت، ستمی بر مسیحیان رفت که در تاریخ و تاریخ ادیان مانندی ندارد. اما امید و اعتقادی که به این بشارت آن حضرت داشتند که «روح حق خواهد آمد»، همان که به روحالقدس و تجلی روحالقدس و اتحاد آن با کلیسا تفسیر میشود، همان بخشی که ما آن را با ظهور حضرت محمد (ص) تفسیر میکنیم، آنها را از نابودی نجات داد. اگر این امید به آینده و پیروزی نبود، برای مسیحیان امکان حیات و بقا وجود نداشت. آری، در آن زمان ذلت و رنج از حدّ طاقت بشری فراتر رفت و این مسئله نزد پژوهشگران تاریخ معروف است. امید نتیجه تربیتی انتظار فرج و گشایش است. این انتظار نقش مهم خود را در تاریخ ما ایفا کرده است و إنشاءالله در تاریخ آینده هم ایفا خواهد کرد.
معنای انتظار
معنای انتظار رها کردن کار و واگذاری آن به دیگران نیست. این خلافِ انتظار است. اینگونه عمل کردن تسلیم شدن است. اگر امروز بگویند که ما در انتظار حمله ناگهانی دشمن هستیم، معنای آن چیست؟ آیا معنای این انتظار این است که از خانه خارج شویم و بخوابیم و اعتنایی نکنیم؟ نه. این انتظار نیست. انتظار عبارت است از اینکه آماده باشیم؛ شمشیر و تفنگ در دست، تمرین کنیم و آموزش نظامی ببینیم؛ خود را آماده سازیم؛ مراقب و نگهبان بگماریم و رادارها را فعال کنیم تا زمان حمله ناگهانی دشمن را دریابیم. این است معنای انتظار.
ما در انتظار حضرت مهدی (عج) هستیم. حضرت مهدی، پس از آنکه ظلم و جور جهان را فرا گرفت، چه خواهد کرد؟ او میآید و عدل و داد را در جهان حاکم میکند. این آرزو چقدر عظیم است و این هدف چقدر بزرگ! مهدی (عج) تنها کسی است که جهان را پس از گسترش ستمکاری، از عدل و داد پر خواهد کرد. این حادثه بزرگی است که هیچچیز جز صاحب آن روز، بزرگتر از آن نخواهد بود.
آیا این حادثه تنها به دست حضرت مهدی (عج) روی میدهد؟ طبیعتاً نه. ما باید همکاری و همیاری کنیم. ما میخواهیم که امام عصر (عج) به تمام و کمال در جهان ظهور کند؛ علم او، هنر او، قدرت و تربیت او ظهور کند. ما باید آماده باشیم. زمانی که از ما دعوت میشود، چه باید بکنیم. ما باید آماده ایفای نقش خود باشیم. هنگامی که آن حضرت فریاد «ای مردم» برمیآورد، او را لبیک بگوییم. باید آماده باشیم و از هرچه داریم، دست بشوییم و در حال آمادهباش و با آمادگی کامل به کمک او بشتابیم. اگر جز این است، پس معنای انتظار چیست؟ انتظار یعنی آمادگی، بسیج شدن، آموزش و آمادگی روحی و روانی و فکری و معنوی و جسمی و نیز آمادگی تکنولوژیک و نظامی. گذشتگان ما چنین بودند. ما نیز چنین بودهایم.
بدون شک مردم یمونه از این نظر برتری دارند. بسیاری از ما گذشته را فراموش کردهاند و همانگونه که در این سخنان و اشعار ارزشمند شنیدید، تصور میکنند که این مردم از ارزشها و آرمانها و عقیده و مذهبِ خویش بدون پرداخت هزینهای صیانت کردهاند و در این راه تلاش و کوششی نکردهاند. زندگی و عزت و پیروزی و موفقیت، هزینه دارد. این همه بدون هزینه و رایگان به دست نمیآید. خداوند جز از راه اسباب و وسایل، امور را سامان نمیدهد. کسی که در انتظار عزت و شرف است، نمیتواند انتظار پیروزی ناگهانی داشته باشد و نباید بدون تلاش و رنج، متوقع عزت و شرف باشد. سخنی از حضرت علی (ع) نقل میکنم که فرمود: «آرزوها نشانه فریب خوردن انسانهای کمعقل است.» [۱] انسان باید احمق و نادان باشد که بدون رنج و تلاش انتظار موفقیت را بکشد و عظمت و قدرت را بدون رنج طلب کند. این ممکن نیست. آرزوها نشانه فریب خوردن انسانهای احمق است.
انتظارْ محرّک است. اجداد و گذشتگان نیکوکار ما ایستادگی خود را حفظ کردند. بهخوبی میتوانیم امید را در آثار آنها ببینیم؛ در قلعهها و پادگانها و دیرها. مسیحیانِ اینجا، اگر در صومعههای استوار و مستحکم نبودند، در معرض خطر بودند. در گذشته کسی به این مسائل و اینگونه مجالسی که ما امروز برگزار میکنیم، فکر نمیکرد، زیرا سرنوشت بشر و مقدرات او در دست هواهای نفسانی حاکمان بود. اگر این پایداری و ایستادگی و این پادگان و صومعهها نبود و اگر این صلابت و ایمان و دوری از سستی نبود، قادر نبودند بقای خود را تضمین کنند. ما و آنان در اوضاع دشواری که ما را مستحق زندگی کرد، زندگی کردیم. فقیر و ثروتمند، همه، در یک صف، همچون دیواری از سرب، در پیشگاه خدا ایستادند و ایستادیم، در حالی که هیچیک بر دیگری برتری نداشت. همه با هم و در کنار هم زندگی میکردند و با هم ارتباط داشتند و خویشاوندی در میان خود برقرار میکردند و تأسف نمیخوردند.
امام جماعت که نماز را برگزار میکند، نمیتواند از مأموم دور باشد یا در جایی بالاتر از او بایستد. اگر محل قرار گرفتن امام به اندازه یک وجب بالاتر از مکان نمازگزاران باشد، نماز جماعت باطل است. اگر میان امام و مأموم پردهای باشد، نماز جماعت باطل است. اینها اشاره و تأکیدی است بر آنکه امام حتماً باید همراه با مردم باشد و وقت و زندگی خود را با آنان بگذراند. او نباید بالاتر از آنان قرار گیرد و نمیتواند خود را از آنان برتر بداند و میان امام و مردم فاصله و دوری جایز نیست. آیا میتوان از این مطلب حکمی اجتماعی و صحیح انتزاع کرد؟ حتی اگر در نماز فرادی، که نوعی عبادت و ارتباط با خدا و گفتوگو با او در شب و صبح و در سحر است، بیندیشیم، درخواهیم یافت که در آن احکام اجتماعی بسیاری یافت میشود. در این نماز مقید بودن به بهداشت و مقید بودن به زمان لازم است: «إنَّ الصَّلاهَ کانَتْ عَلَی المؤمِنینَ کِتاباً مَوقوتاً.» [۲] یعنی نماز در حقیقت در زمانهای معینی واجب شده است. در نماز رعایت حقوق مردم نیز دیده میشود، چنانکه نماز در مکان غصبی و با لباس غصبی و وسیله غصبی باطل است.
در شروط نماز، مسئولیت اجتماعی و برخی امور جامعه نیز دیده میشود. آیا ممکن نبود که خداوند ما را به نماز فرمان دهد و بفرماید روی صندلی بنشینید و حرکت نکنید و چشمهای خود را ببندید و تنها قلب خود را متوجه پروردگار سازید؟ آیا این امر میسر نبود؟ چرا خداوند چنین نفرمود؟
یکی از محققان بزرگ به نام محمد اسد میگوید که در نماز مسلمانان، بزرگترین درسهای زندگیِ انسان وجود دارد. ممکن بود انسان هنگامی که نماز میخواند، ساکت و بیحرکت فقط با دل خویش متوجه خدا باشد. اما آنگونه نیست که صوفیان میگویند. محمد اسد میگوید که تو در نماز خویش با قلب خود متوجه خدا هستی و همزمان سجده میکنی و به رکوع میروی تا بدین وسیله دو مقام را با هم جمع کنی: یکی مقام توجه به خدا با قلب و دیگری عملی که صورت میدهی، اعم از ذکر گفتن یا قیام و رکوع و سجده یا مقام صدور فعل از جسم انسان. این آموزش یا تمرینی است که به تو داده میشود تا قلب و فکر تو همزمان با هم کاری صورت دهند و تا پس از این تمرین هرگاه کاری بکنی یا خرید و فروشی انجام بدهی گویا در حال جهاد فی سبیلالله هستی: «وَابتَغِ فِیمأ أتاکَ اللهُ الدّارَ الآخِرَهَ،» [۳] و یا حدیث: «الکادُّ علی عَیالِهِ کَالمُجاهِدِ فِی سَبِیلِ اللهِ» [۴] (آنکه برای روزی خانوادهاش تلاش میکند چون مجاهد در راه خداست.) او میخواهد از وجود تو مبارزی بسازد حتی در عبادات. در عبادات دیگر هم، مانند حج و قربانی، همینگونه است. هیچیک از احکام اسلامی یا دینی به مسائل اجتماعی بیاعتنا نیست. بنابراین، دین به مسائل دنیا نیز اهتمام و توجه دارد.
از مثالی که ذکر میکنم عذر خواهم. بهطور روشن و خلاصه، دین در زندگی همانند دستورالعملی است که کارخانههای خودروسازی عرضه میکنند. برای مثال، هنگامی که ماشینی میخرید، فروشنده به شما میگوید که باید خودروی خود را آببندی کنید و باید روغن آن را در دورههای معین تعویض کنید و بنزین بزنید و اینگونه راهنماییها. اینکه شما، در حین استفاده از ماشین، باید از آن مواظبت کنید، باید هنگام پارک کردن ماشین چه کنید، هنگام سر بالارفتن چه کار و یا هنگام عقب رفتن چطور عمل کنید و... و... این راهنماییها را یا شما میدانید و یا به دستور فروشنده عمل میکنید. حالا من یا شما ماشین را که تحویل گرفتیم، معترض هستیم که این فروشنده چرا دستور میدهد و به ما امرونهی میکند و بعد میگوییم که من آزادم و نمیخواهم به دستورات او عمل کنم. بعد چه میکنیم؟ ماشین را میبریم و توجهی نمیکنیم به اینکه باید آببندی شود و یا روغن آن تعویض شود و هر کاری میخواهیم میکنیم. خوب چه اتفاقی میافتد؟ زیانکار کیست؟ فروشنده؟ خیر، خود من و شما. هم ماشین را از دست دادیم و هم شاید زندگی خود را. قوانین راهنمایی و رانندگی هم همینطور است.
این آموزشها و مقررات برای مصلحت شماست. فروشنده بر چه اساسی این دستورات را میدهند؟ به چه حقی؟ بر اساس تجربه و علمی که دارد، چون اوست که ماشین را ساخته است. اینطور نیست؟ اوست که لاستیکها را نصب کرده، اوست که دنده آن را گذاشته و آن را خوب میشناسد: «فَخَلَفَ مِنْ بَعْدِهِمْ خَلْفٌ أضاعوا الصَّلاهَ وَاتَّبَعُوا الشَّهَواتَ.» [۵] اگر ما بخواهیم با امیال و اختلافات و سختیها و تصلب و مسخ شدن و شبنشینیها و فساد زندگی کنیم، مستحق حیات نیستیم و محکوم به مرگیم. یا لااقل باید گفت لایق زندگی شرافتمندانه نخواهیم بود. امید و انتظار نتیجه اعتقادات ما بوده است. سالروز ولادت صاحبالزمان در این شهرک بیریا سالروز امید و انتظار است.
مسجد آغاز راه است
چه نیکوست همزمانی مراسم یاد امام زمان با تکمیل مسجد، زیرا همانگونه که شنیدید، مسجد آغاز راه است. نخست مسجد است که امید را در دلها تثبیت میکند و مقدمات انتظار را فراهم میآورد. چرا؟ آیا مسجد محل عبادت خدا نیست؟ عبادت خداست که ایمان را تثبیت و حفظ میکند. آیا ممکن است کسی در دل ایمان داشته باشد، اما ایمان خود را در اعمال جسمانی متبلور نسازد؟ این ممکن نیست. یعنی ممکن نیست کسی بگوید که من در دل ایمان دارم، اما در ظاهر کاری نکند که دلالت بر ایمان او داشته باشد: «ثُمَّ کانَ عاقِبَةَ الَّذینَ أَسائُوا السُّوء أنْ کَذَّبُوا بِآیاتِ اللَّهِ وَکانوا بِها یَسْتَهْزِئونَ.» [۶] کسی که بخواهد ایمان خود را حفظ کند، باید ایمانش را در اعمال و رفتارش متبلور سازد، زیرا بشر موجودی واحد است. انسان یک چیز است. دو چیز نیست که جسم و روح هرکدام جدا باشند. جسم بدون روح کاری نمیکند. این ممکن نیست. عمل خارجی ظهور عمل روحی است و عکس این نیز صادق است. اگر ایمان خود را به کار نبندیم، به وظیفه خویش عمل نکردهایم.
مسئله این است که ما مؤمن بودیم. سپس این ایمان رفتهرفته ضعیف شد و تنها ظاهر و نقشی از آن باقی ماند. ما در اسم و ظاهر مؤمنیم، اما حقیقت این است که اگر از ایمان ما حرکت و حیات ظاهر شود، میتوانیم خود را مؤمن بخوانیم و میان خود و وجدان خود و پروردگارمان قضاوت کنیم. هریک از ما خود را بهتر میشناسد. آیا کسی هست که بگوید این ایمانی که از آن دم میزنیم، چه وقت ظاهر خواهد شد و چه هنگام سخن خواهد گفت و امرونهی خواهد کرد؟ چه هنگام انگیزه ایجاد میکند و حرکت؟ این مسئله روشن نیست. مسلمانی ما فقط یک نوشته است، مرکبی است بر روی کاغذ.
ایمان زنده ایمانی است که انسان را به حرکت وادارد، او را منع کند، به پیش رانَد و امر و نهی کند. مسجد محل عبادت است و عبادت برای تثبیت و تحکیم ایمان و ایمان اصل و منبع امید است. نومیدی مرگ است و جمود. آیا یأس کفر است؟ بله. نومیدی به معنای بیاعتقادی به حق است. اما ایمان به خدایی که خدای حق و عدالت و علم است و صاحب اسماءِحسنی و امثال علیاست، مستلزم این است که ایمان داشته باشیم به اینکه جهان، جهان حق و عدل و دانش و زیبایی است. چرا؟ به این سبب که این جهان مخلوق خداست.
مهندس یا معمار، هنگامی که ساختمانی میسازد، آن را بر اساس مهارت و هنری که دارد، بنا میکند. بنابراین، ویژگیهای خاصی دارد و برای همین است که میتوان با مشاهده ساختمان به توانایی مهندسِ آن پی بُرد. آیا چنین نیست؟ پس ایمان به خدای حق یعنی: «وَ ما خَلَقْنَا السَّمواتِ وَ الأرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبینَ. ما خَلَقْناهُما إلاّ بِالحَقِّ.» [۷]
ایمان به خدای دانا، یعنی زمین بر اساس علم بنا شده است و با نادانی نمیتوان در این زمین حرکت کرد، مگر همانند حرکت نابینا و غریق. ایمان به خدای عادل یعنی زمین براساس عدل بنا شده است. بنابراین، ما به خدا ایمان داریم و خود را بحق میدانیم. معنای این سخن آن است که آینده از آن ِ ماست. چرا؟ زیرا هستی بر اساس حق استوار است. حق گسترش مییابد، زیرا حق از دل هستی و از زندگی سرچشمه میگیرد. این آیات نیز بر همین دلالت دارد: «وَلَقَدْ کَتَبْنا فِی الزَّبورِ مِنْ بَعدِ الذِّکْرِ أنَّ الأرْضَ یَرِثُها عِبادِی الصّالِحونَ.» [۸] منظور این است که این حکم در کتابهای آسمانی قدیمی تا به امروز نوشته شده است.
اما ناصالح در این هستی جسمی غریب است. او بیگانه است. همانند ورود غیرخوراکی در بدن یا ورود سنگی در آن، که نه تنها سودی ندارد، بلکه باقی ماندن آن در بدن موجب آزار و درد و بیماری است. بدن این شیء را تحمل نمیکند و بهطور مستمر و مداوم با آن مبارزه میکند تا بالأخره آن را دفع کند. این معنای جسم بیگانه است، یعنی جسم نامتناسب با بدن. هستی نیز همینگونه است. باطل در هستی، که مخلوق خدای حق و عدل و عالِم است، بیگانه است. همچنین، جاهل و ظالم و ملحد در این هستی بیگانهاند. در زمینِ خدا مجالی برای جاهل و مکانی برای ظالم وجود ندارد. در سرزمین خدا جایی برای منحرفِ هرجومرجطلب نیست. اینها میآیند و میروند:
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنوا مِنْکُمْ وَعَمِلُوا الصّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الأرْضِ کَما اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضی لَهُمْ وَلَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أمْناً یَعبُدونَنی لا یُشْرِکونَ بیشیئاً» [۹]؛ «وَ نُریدُ أنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الأرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثینَ.» [۱۰] این است حرکت بهطور کلی. بنابراین، آینده از آنِ حق است، اگر ما واقعاً برحق باشیم و به آن ایمان داشته باشیم. این ایمان مستلزم ایمان به پیروزی است. پس ایمان به خدا مستلزم امید است و نومیدی کفر به شمار میرود.
مسجد ایمان و، در نتیجه، امید را تحکیم میبخشد. بدین صورت، میان مجلس بزرگداشت ولادت امام، که میلاد امید است، با ساخت مسجد پیوند مبارک و مناسبی مشاهده میشود.
انتظار و آمادگی
مسجد! افسوس و صد افسوس برای مسجد! چه بود و چگونه شد! مسجد محل قهرمانان بود. میدانید چرا محراب را محراب میگویند؟ هر مسجدی محراب دارد. مسیحیان به این مکان مذبح یا قربانگاه میگویند. به خدا سوگند، تفکر درمورد این شعارها انسان را خجالتزده میکند. محراب، قربانگاهِ صلیب یعنی نشانه به صلیب کشیدن، نماد انتقام و خون. آیا مسیحی میتواند با یهودی تفاهم کند؟ آیا صلیب نماد به صلیب کشیدن نیست؟ به صلیب کشیدن مسیح. چه کسانی او را به صلیب کشیدند؟ کسانی که مستقیماً او را به صلیب کشیدند و آنان که در دل از این عمل راضی بودند. آنان اگر امروز هم کسی چون مسیح مییافتند، او را به صلیب میکشیدند.
بنابراین، محراب نشانه مسجد و وسیله جنگ و قربانگاه است. اینها شعارهایی زنده و جوشندهاند. چرا آنها را مومیایی کنیم و به وسایلی برای نشستن و سکون و توقف و ترک دنیا و دوری از دنیا و عزلتگزینی تبدیل کنیم؟ مسجد مدرسه است و سازنده مردان: «خُذوا زینَتَکُمْ عِنْدَ کُلِّ مَسْجِدً.» [۱۱] زیور، در تفسیر، همان سلاح است و برای مردان زینتی جز سلاح وجود ندارد. آیا مردان خود را با لباس و ابریشم زینت میدهند یا سرمه و آراستن موها وسیله زینت مردان است؟ نه، اینها زینت زنان است. اینگونه زیورها حتی متعلق به زنان مؤمن نیست، بلکه مربوط به زنانی است که خود را تابلوی هنری میدانند، نه آنان که به انسان بودن خود توجه دارند. بنابراین، «خُذُوا زینَتَکُم» یعنی زینت خود را بردارید و زینت به اسلحه تفسیر شده است. زینتِ مردان سلاح است، آیا زینت مردان لباس و ابریشم است؟ یا سرمه کشیدن و آرایش مو؟ خیر، این زینت زنان است. البته، نه زنان مؤمن، بلکه آنان که خود را به نمایش میگذارند. مسجد محلی است برای جمعآوری سپاه، مکانی است برای حرکت. مسجد محل زندگی و آزادی و محل انتظار است. در طول تاریخ، امید و انتظار حاصل این عقیده بوده است. پس گرامیداشت ولادت صاحبالزمان در این شب مبارک، گرامیداشت امید و انتظار است. ما امروز بسیار نیازمند امید و انتظاریم، زیرا رنجها و مشکلات برآناند که این دو گوهر گرانبها را از ما بگیرند.
تصور کنید که بسیاری از مردم از امید به آینده بریده باشند. چه اتفاقی میافتد؟ این جماعت باید بدانند که ناامیدی کفر است. پس مؤمن ناامید نمیشود. اوضاع و احوال هرگونه که باشد، مهم نیست. یهودیان، قبل از حضرت موسی (ع)، چه ذلتها کشیدند، چند صد سال خواری را تحمل کردند، از همهجا رانده میشدند، باز هم تحمل و ایستادگی کردند. هرکس، هر انسانی و هر ملتی تلاش کند، به هدف میرسد. بنابراین، هیچ دلیلی ندارد که ما در مقابل دشمن، امید خود را از دست بدهیم، هرچند که همه کشورهای بزرگ جهان پشتیبان دشمن باشند.
در جنگ بدر، مشرکان دو نماد را به دست گرفتند. گروهی نمادی یا بتی به نام هُبَل را بلند کردند و شعر معروف «اعل هبل» را فریاد میزدند. «اعل هبل» یعنی «سرافراز و بلند مرتبه باد هبل.» مسلمانان به فرمان پیامبر پاسخ دادند: «اللَّهُ أعلی و أجَلّ» یعنی «خداوند بلندمرتبهتر و بزرگتر است.»
گروه دومِ مشرکان بت دیگر یعنی عُزّی را بلند کردند و گفتند: «هذِهِ عُزّی وَلا عُزّی لَکُم.» یعنی «این عُزّی است و شما عزی ندارید.» و مسلمانان پاسخ میدادند: «اللَّهُ مَولانا وَلا مَولی لَکُم.» یعنی «خدا مولای ماست و شما مولایی ندارید.» آنها هُبَل و عُزّی داشتند و ما اللَّه داشتیم: «وَما قَدَرُوا اللّهَ حقَّ قَدْرِهِ وَالأرْضُ جَمیعاً قَبْضَتُهُ یَومَ الْقیامَةِ وَالسَّمواتُ مَطْوِیّاتٌ بِیَمینِه.» [۱۲]
امید به خداوند بزرگ است. ما هرگز امید را از دست نخواهیم داد، هرگز. پیش از این، اوضاع بسیار دشوارتر از امروز بر ما گذشت و ما هرگز نومید نشدیم. ما امروز نیازمند امید، انتظار و آمادگی هستیم. محال است خداوند انتظار را به معنای فرافکنی و شانه خالی کردن از ما بپذیرد: «وَلَیَنْصُرَنَّ اللَّهُ مَنْ یَنْصُرُهُ إنَّ اللَّهَ لَقَوِی عَزیزٌ.» [۱۳]
خداوند چه کسی را یاری میکند: «الَّذینَ إنْ مَکَنّاهُمْ فِی الأرْضِ أقامُوا الصَّلاةَ وَ آتَوُا الزَّکاةَ وَ أمَرُوا بِالْمَعْروفِ وَ نَهَوْا عَنِ المُنْکَرِ» [۱۴] و این است راه و مسیر حرکت. ما امروز چقدر به امید و انتظار نیازمندیم؟ گرامیداشت یاد ولادت حضرت مهدی (عج) بر شما اهالی یمونه و همه حاضران معظم و عزیز مبارک باد. والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته.
پی نوشت ها:
[۱]. تمیمی آمدی، عبدالواحد، تصنیف غررالحکم و دررالکلم، تصحیح مصطفی درایتی، چاپ اول: قم، دفتر تبلیغات، ۱۳۶۶، ص۳۱۱.
[۲]. «نماز بر مؤمنان در وقتهای معین واجب گشته است.» (نساء، ۱۰۳).
[۳] «در آنچه خدایت ارزانی داشته، سرای آخرت را بجوی.» (قصص، ۷۷).
[۴]. کلینی، محمدبن یعقوب، همان، ج۵، ص۸۸.
[۵]. «سپس کسانی جانشین اینان شدند که نماز را ضایع گذاشتند و پیرو شهوات گردیدند.» (مریم، ۵۹).
[۶]. «سپس عاقبت آن کسان که مرتکب کارهای بد شدند، ناگوارتر بود. زیرا اینان آیات خدا را دروغ انگاشتند و آنها را به مسخره گرفتند.» (روم، ۱۰).
[۷]. «ما این آسمانها و زمین و آنچه را میان آنهاست به بازیچه نیافریدهایم. آنها را به حق آفریدهایم.» (دخان، ۳۹-۳۸).
[۸]. «و ما در زبور ـ پس از تورات ـ نوشتهایم که این زمین را بندگان صالح من به میراث خواهند برد.» (انبیا، ۱۰۵).
[۹]. «خدا به کسانی از شما که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته کردهاند وعده داد که در روی زمین جانشین دیگرانشان کند، همچنانکه مردمی را که پیش از آنها بودند، جانشین دیگران کرد. و دینشان را ـکه خود برایشان پسندیده استـ استوار سازد، و وحشتشان را به ایمنی بدل کند. مرا میپرستند و هیچ چیز را با من شریک نمیکنند.» (نور، ۵۵).
[۱۰]. «و ما بر آن هستیم که بر مستضعفان روی زمین نعمت دهیم و آنان را پیشوایان سازیم و وارثان گردانیم.» (نمل، ۵).
[۱۱]. «به هنگام هر عبادت زینت خود را برگیرید.» (اعراف، ۳۱).
[۱۲]. «خدا را نشناختند آنچنانکه شایان شناخت اوست. و در روز قیامت، زمین یکسره در قبضه اوست و آسمانها، درهمپیچیده، در ید قدرت او.» (زمر، ۶۷).
[۱۳]. «و خدا هرکس را که یاریاش کند، یاری میکند و خدا توانا و پیروزمند است.» (حج، ۴۰).
[۱۴]. «همان کسان که اگر در زمین مکانتشان دهیم نماز میگزارند و زکات میدهند و امر به معروف و نهی از منکر میکنند.» (حج، ۴۱).