arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۴۸۹۱۵۱
تاریخ انتشار: ۱۱ : ۱۳ - ۲۲ تير ۱۳۹۸
تورق خاطرات چهره ها؛

روایت یکی از مجاهدین از فتح تهران در ۱۱۰ پیش: از دروازه بهجت‌آباد وارد شهر شدیم، قراولان دروازه فرار کردند / وقتی دیدم از کوچه‌ها به خیابان عین‌الدوله نمی‌توان رفت دستور دادم از پشت مسجد سپهسالار خانه به خانه را سوراخ کردند

۱۱۰ سال پیش در چنین روزی، ۲۲ تیرماه ۱۲۸۸ خورشیدی، پس از یک سال خفقان که از تیرماه سال قبل و در پی به توپ بستن مجلس به فرمان محمدعلی شاه قاجار ایجاد شده بود، بالاخره مجاهدین مشروطه‌خواه توانستند تهران را فتح کنند. یکی از سردستگان این مجاهدین میرزا علی خان دیوسالار، ملقب به سالار فاتح (متولد ۱۲۴۵ شمسی و وفات ۱۳۲۶ شمسی) بود. او که در فتح قزوین و تهران نقش مهمی داشت و پس از این پیروزی بزرگ از طرف مجلس میلیون لقب سالار فاتح یافت، علاوه بر مبارزه ادیب و شاعر هم بود و در دوران مبارزات خود چهار کتاب نوشت که یکی از آن‌ها «یادداشت‌های تاریخی راجع به فتح تهران و اردوی برق» اوست.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

۱۱۰ سال پیش در چنین روزی، ۲۲ تیرماه ۱۲۸۸ خورشیدی، پس از یک سال خفقان که از تیرماه سال قبل و در پی به توپ بستن مجلس به فرمان محمدعلی شاه قاجار ایجاد شده بود، بالاخره مجاهدین مشروطه‌خواه توانستند تهران را فتح کنند. یکی از سردستگان این مجاهدین میرزا علی خان دیوسالار، ملقب به سالار فاتح (متولد ۱۲۴۵ شمسی و وفات ۱۳۲۶ شمسی) بود. او که در فتح قزوین و تهران نقش مهمی داشت و پس از این پیروزی بزرگ از طرف مجلس میلیون لقب سالار فاتح یافت، علاوه بر مبارزه ادیب و شاعر هم بود و در دوران مبارزات خود چهار کتاب نوشت که یکی از آن‌ها «یادداشت‌های تاریخی راجع به فتح تهران و اردوی برق» اوست.

به گزارش «انتخاب»؛ وی در این کتاب که بالاخره در سال ۱۳۲۶ به همت دخترش به چاپ رسید، روز فتح تهران و روزهای بعد از آن تا پناهنده شدن محمدعلی شاه به سفارت روسیه را این‌طور توصیف کرده است.

سردار اسعد و سپهدار امر کردند که مجاهدین با بیرق سفید حرکت کنند. جمعی پیراهن خود را از تن بیرون کرده روی پرچم انداختند و برخی هم روی تفنگ و از دروازه بهجت‌آباد وارد شهر شدیم (صبح روز سه‌شنبه ۲۴ جمادی‌الثانی ۱۳۲۷ هجری قمری [۲۲ تیرماه ۱۲۸۸ خورشیدی]). قراولان دروازه فرار کردند. ما یکسره خود را به در بهارستان رسانیده سپهدار و سردار اسعد را داخل بهارستان کرده هزار بار به خدای منتقم شکر و ثنا گفتیم.

یفرم برای محاصره قزاقخانه در خیابان اسلامبول منزل کرد. من برای حفظ پارلمان در خانه عزیزالسلطان [ملیجک] در مشرق پارلمان جا گرفتم.

سواره بختیاری را به دروازه شمیران و یوسف‌آباد و سایر جاهای مهم گماشتند. من شخصا آهنگر آورده به وسیله او در مسجد سپهسالار را که قفل کرده بودند باز کردم و بالای گلدسته و گنبد کشیکچی گذاشتم و پس از مرتب کردن دسته خود با احمد دیوسالار، برادرم، روانه منزل شدم و با عیال و دو دختر کوچکم ملاقات کردم. به زنم گفتم این چکمه همان چکمه‌ایست که در ساری در حالی که با نصایح آمیخته با گریه و زاری می‌خواستید مانع حرکت من شوید، پیش شما به پا کردم و اکنون آن را با فتح و فیروزی با نهایت افتخار از پا درمی‌آورم.

باری شامی به شادمانی خوردیم و برای خواب به پشت‌بام رفتیم که یکمرتبه صدای شلیک توپ دولتی‌ها از قصر قاجار بلند شد چون خانه ما (در اوایل شاه‌آباد) به پارلمان نزدیک بود بچه‌ها را از بام به زیر آورده تا صبح آن‌جا ماندم.

صبح برایم اسب آوردند تا به پارلمان برسم. باران گلوله از دو سمت یعنی از قزاقخانه و قصر قاجار می‌بارید. در بهارستان پیاده شده اسب را برگرداندم و نزد سپهدار و سردار اسعد که در حوض‌خانه مجلس نشسته بودند رفتم. آن‌ها برای سنگربندی و حمله از سمت دولاب و دوشان‌تپه به من دستورهایی دادند. من سربازان خود را برای جنگ به جاهای مناسب گذارده خود با چند تن مجاهد ولایتی در کوچه نزدیک در پشت مسجد سپهسالار ایستاده بودم یکمرتبه دیدم در سایه توپخانه اطراف، قریب یکصد تن سیلاخوری از طرف خیابانی که به دولاب می‌رود با حمله و یورش تا در طویله و خانه عزیزالسلطان که جنب پارلمان است رسیدند و تقریبا با هم سینه به سینه برخوردیم. من به مجاهدین خود فریاد کشیدم و مجاهدین از بالای پشت‌بام طویله به شلیک پرداختند. پانزده نفر از سیلاخوری‌ها که رسیده بودند مانده و بقیه عقب نشستند ولی ما مهلت‌شان نداده از پایین و بالا به روی‌شان شلیک کردیم و همه به خاک هلاک درغلطیدند. یک نفر از آن‌ها داخل کوچه شد و نزدیک بود که از نظر غایب شود که ابوالقاسم کدیرسری با عده‌ای او را از پا درآورد. چند نفر از طرف دیگر پیدا شدند آن‌ها هم به قتل رسیدند و بیست نعش جلوی سنگرها به زمین ماند.

برای این‌که در رفتن به پارلمان ناگزیر نباشم که دور مسجد سپهسالار بگردم، دیواری را که فاصل بین پارلمان و منزل عزیزالسلطان بود شکافته از آن‌جا عبور و مرور می‌کردم. جمعی از مجاهدین در حجره‌های مسجد سپهسالار مشغول ساختن بمب بودند. حمله سیلاخوری‌ها سبب شد که مجاهدین روی بام مسجد سپهسالار سنگربندی نمایند و برای دفاع و محافظت پارلمان دستجات بختیاری هم مجهز به بمب و اسلحه شده همراهی کنند. در این وقت جنگ به شدت ادامه داشت.

یک کار دیگر هم کردم: وقتی دیدم از کوچه‌ها به خیابان عین‌الدوله نمی‌توان رفت دستور دادم از پشت مسجد سپهسالار خانه به خانه را سوراخ کردند تا رسیدیم به خیابان عین‌الدوله و به شدت بر سر مهاجمین گلوله‌باران کردیم.آن‌ها مرتبا خانه‌ها را غارت کرده و کوله‌بار بسته به عقب حرکت می‌دادند و از همین کار معلوم می‌شد که آماده فرار هستند.

شب دوم من به سنگرها سری زدم اجساد مقتولین از گرمی هوا متعفن شده، سگ‌ها مشغول خوردن آن‌ها بودند. دماغ را گرفته خود را به محوطه‌ای انداختم و مدتی گیج روی سبزه‌ها افتادم و بعد کشیک سنگرها را عوض کردم. صبح مجددا جنگ از همین نقطه شروع شد. سیلاخوری‌ها و ممقانی‌ها طرف شمال خیابان عین‌الدوله مشغول چپاول بودند. بالاخانه روی بام طویله که مجاهدین من سنگر کرده بودند دیوارش نازک بود و جلوی گلوله را نمی‌گرفت. در این موقع نظام‌السلطان پیدا شد. از او خواهش کردم یک گاری یا دوچرخه پیدا کند و نعش‌ها را از جلوی سنگرها بردارد بلکه از بوی عفن و سرگیجه‌آور آن‌ها راحت شویم و فیودر توپچی را هم با یک عراده توپ اطریش به ما برساند. نظام‌السلطان هر دو کار را انجام داد.

بر سر محل نصب کردن توپ قدری در تردید بودیم. بالاخره آن را در خرابه پشت بهارستان نصب کردیم. از پشت دیوارها و بالاخانه‌ها پشت سرهم گلوله می‌آمد. برای این‌که فیودور بتواند بدون آن‌که تیر بخورد توپ را میزان کند ما به طرف مقابل به شدت تیراندازی می‌کردیم. همین که توپ میزان شد چند تیر توپ به سنگر غارتگرها رها نمودیم و آن‌ها را از جا کنده وارد آن محوطه شدیم. آن‌ها نتوانستند بارهای غارتی را که بسته بودند درببرند چون رئیس‌شان که درویش خان نام داشت در همین جا گلوله به سرش خود و از پله‌ها به دهلیز درغلطید. جیب و بغل او را گشتند چند تومان پول و حکم یاوری که روز پیش به او داده شده بود در آن بود. من یک نفر امین به سر اموال غارتی گذاشتم که آن‌ها را به صاحبانش برگرداند.

در این روز این سمت به کلی پاک شد، یعنی ما تا دروازه دوشان‌تپه و دولاب را تصرف کردیم. معزالسلطان هم با بقیه اردوی ما به تهران وارد گشت. یفرم هنوز با قزاقخانه می‌جنگید. فشنگ مجاهدین قریب به تمام شدن و آثار قحطی در شهر هویدا بود. معزالسلطان و یفرم جلسه کرده قرار دادند که فرداشب یک دسته پانصد نفری با بمب و موزر به سلطنت‌آباد که شاه در آن اقامت داشت حمله‌ور شویم. یفرم و معزالسلطان ورقه رای را بردند که به تصویب سپهدار و سردار اسعد برسانند.

روز بعد خبر آوردند که شاه صبح زود خود را به سفارت روس انداخته و متحصن شده است (۲۷ جمادی‌الثانی ۱۳۲۷ هجری قمری [۲۵ تیر ۱۲۸۸ خورشیدی]). کمیسیون عالی تشکیل یافت و نمایندگان احضار شدند و سپهدار ملقب به سپهسالار گردید و سردار اسعد وزیر داخله شد و اسرا مرخص شده به اوطان خود رفتند و دسته امیر مفخم و سردار اسعد آشتی کردند. مقاوله‌نامه‌ای به شاه و سفارتین تنظیم شد. شاه از سلطنت خلع و پسرش سلطان احمد میرزا به شاهی رسید و عضدالملک به نیابت سلطنت برقرار گردید. یفرم رئیس نظمیه شد و من لقب سالار فاتح گرفتم.

علی دیوسالار (سالار فاتح)، بخشی از تاریخ مشروطیت؛ یادداشت‌های تاریخی راجع به فتح تهران و اردوی برق، بی‌جا: آذر ۱۳۲۶، صص ۱۰۵-۱۰۸.

نظرات بینندگان