پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : پس از انتشار خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی، «انتخاب» قصد دارد این بار بخش های گزیده ای از خاطرات دیگر شخصیت های مهم و تاثیرگذار کشور را روزانه، مرور و منتشر کند
به گزارش انتخاب، در خاطرات اسدالله علم آمده است:
صبح شرفیاب شدم. باز هم شاهنشاه را کسل دیدم. علت را جویا شم، فرمودند: «این افراد خانواده ما همگی خل هستند.» به خاطرم این شعر حافظ رسید ولی جرئت نکردم عرض کنم:
راست، چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک
بر زبان بود مرا، آنچه تو را در دل بود
فرمودند: «اشرف، خواهرم، به من نامه مینویسد که چون احساس میکنم مرا دوست ندارید، از این کشور میروم. اگر مرا میخواهید، بگویید که برگردم وگرنه برنمیگردم. دیشب هم به پاریس رفته است.» عرض کردم مگر چه شده؟ فرمودند: «گویا به شما که آمد، احساس کرده است که من به او بیاعتنا هستم. اینها انتظار دارند که من مقدم گرامی آنها را روی چشم بگذارم.» عرض کردم: «به هر صورت والاحضرت شما را خیلی دوست دارند، شاید قدری بیاعتنایی ایشان را کسل بکند.» فرمودند: «آخر من هزار گرفتاری دارم. من که نمیتوانم در فکر این مسائل باشم.» البته درست میفرمودند. فرمودند: «به هر حال بنویس، این قضاوت شما غلط است و من میل دارم که برگردید.» اطاعت کردم و بعد که مرخص شدم فوری نامه ای نوشتم...
بعدازظهر به مهمانی ناهاری رفتم که عدهای از تحصیلکردهها میخواستند به لژیون خدمتگزاران بشر1 بپیوندند. این کار بزرگ، به ابتکار شاهنشاه دنیاگیر میشود...
شب انصاری، سفیر سابق ما در واشنگتن، که حالا وزیر اقتصاد شده، برای شام مهمان من بود. مطلب عجیبی برایم تعریف کرد. گفت: «شاهنشاه امروز به من فرمودند، به روسها حالی کن که ما یک سیاست مستقل ملی داریم، به علاوه من شخصا... موافق معامله با همسایگان هستم، که شما بزرگترین و نزدیکترین آنها هستید.» من واقعا از این باریکبینی شاهنشاه دچار شگفتی شدم که چون انصاری سفیر ما در واشنگتن بود، به علاوه معروف به دوستی با آمریکاست، شاهنشاه خواستهاند خیال روسها را آسوده کنند. بارکالله به این باریکبینی شاه. خدا عمرش بدهد.
عصری هم به مجلس جشن سنا، به مناسبت شروع شصتوچهارمین سال مشروطیت رفتم. اگر غلط نکنم مجلس فاتحه! غیر از این هم، هنوز با این مردم گرفتار اغراض شخصی – مخصوصا طبقه فاسد و منفعتجوی بالا، که خودم هم جزو آنها هستم – کار این کشور به سامان نمیرسد...
پینوشت:
فکر لژیون خدمتگزاران بشر را شاه در نطقی در آمریکا به میان آورد و نیت او این بود که سازمانی همانند گروه صلح (Peace Corps) برپا سازد. مدیریت این لژیون را رسول پرویزی، دوست نزدیک علم، به عهده داشت.
منبع: یادداشتهای علم، جلد اول، ویرایش علینقی عالیخانی، تهران: مازیار، چاپ یازدهم، ۱۳۹۱، صص ۲۳۰ و ۲۳۱.