سرویس تاریخ «انتخاب»: عبدالله شهبازی، مورخ برجسته در واکنش به انتشار یادداشت وارده ای در «انتخاب» نوشت: در کوران جنجال خلف وعدههای سیا برای انتشار اسناد کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ ناگهان روزنامهنگاری بنام جیمز ریزن متنی تایپی و فاقد هر گونه مشخصات (از جمله مُهر «طبقهبندی شده» و «از طبقهبندی آزاد شده» مختص اسناد دولتی آمریکا) را در وبسایت روزنامه نیویورک تایمز (۱۶ آوریل و ۱۸ ژوئن ۲۰۰۰) منتشر کرد و مدعی شد که این متن تاریخچه عملیات کودتا نوشته دونالد ویلبر، مأمور سیا، است که از مجاری خصوصی به دستش رسیده است.
در فضای فقدان اسناد کودتا، جزوه فوق با تبلیغات فراوان در ایران بعنوان «سند تازه سیا» درباره کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ تبلیغ شد و کسانی به سرعت به ترجمه و نشر فارسی آن دست زدند.
همان زمان این اقدام را مشکوک و تلاش برای استتار خلف وعدههای سیا برای انتشار اسناد کودتا خواندم و به نقد بولتن منسوب به ویلبر پرداختم. متن کامل نقدم در کتاب «کودتای بیست و هشت مرداد: چند گزارش مستند» (انتشارات روایت فتح، ۱۳۸۷، ۳۶۷ صفحه) منتشر شده و در آدرس زیر در وبسایتم در دسترس است. مطالعه حداقل این قسمت (نقد بولتن ویلبر) را اکیداً توصیه میکنم برای آشنایی با شیادیهایی که در حوزه نشر سند رایج است:
http://www.shahbazi.org/pages/Reporter8.htm
ماجرای تبدیل شدن نامهای «جلیلی و کیوانی» در متن انگلیسی بولتن منسوب به ویلبر به «علی جلالی و فرخ کیوانی» در ترجمههای فارسی هم مضحک است هم تراژیک. فرایند ماجرا کودکانه و از اینرو مضحک است ولی تراژیک نیز هست زیرا سطح نازل دانش تاریخی و سیاسی گروهی از نویسندگان و محققین ما را به شکلی اسفبار منعکس میکند.
اولین مترجم بولتن ویلبر، که گمان میبرد در حال ترجمه «ورق زر» است، به اسامی «جلیلی و کیوانی» برخورد و تلفنی از مرحوم دکتر عبدالرضا هوشنگ مهدوی پرسید که آیا دو فرد با این اسامی میشناسد. مرحوم مهدوی، که در سفر آمریکا بود، پاسخ داد که خیر، ولی این دو نام شبیه به اسامی علی جلالی و فرخ کیوانی است. مترجم بدون هیچ توضیح در متن فارسی «جلیلی و کیوانی» را خودسرانه به «علی جلالی» و «فرخ کیوانی» تبدیل کرد. پس از او سایر مترجمین بولتن ویلبر دو نام فوق را قطعی گرفته و تکرار کردند. به همین سادگی و بلاهت. بعداً مرحوم عبدالرضا هوشنگ مهدوی ماجرا را هم برای من شرح داد و هم از مرحوم فرخ کیوانی عذرخواهی کرد.
در جلد دوم کتاب «ظهور و سقوط سلطنت پهلوی» (نشر اول در بهمن ۱۳۶۹/ فوریه ۱۹۹۱)، بر بنیاد اسناد ایرانی، دو کارگردان اصلی عملیات مشترک سیا و ام. آی. سیکس بریتانیا در ایران را، که شروع پیدایش و گسترش شبکههای سری پیمان ناتو در ایران است، سِر شاپور ریپورتر و امیر اسدالله علم معرفی کردهام. بعدها اسناد و یافتههای جدید و فراوان این ادعا را تأئید و مستندتر کرد. بولتن منسوب به ویلبر، که اسامی «کیوانی و جلیلی» در آن درج شده، سالها بعد (آوریل- ژوئن ۲۰۰۰/ اوائل سال ۱۳۷۹) در وبسایت نیویورک تایمز منتشر شد.
در سال ۱۳۸۹ فردی با نام مستعار «جلال جهانگیرزاده» به انتشار مقالهای با عنوان «معمای فرخ کیوانی» در مجله «چشمانداز ایران» دست زد. نویسنده را، که از نام مستعار استفاده کرد، از قلمش شناختم. او نیز، که از دوستی من و کیوانی مطلع بود، اگر خوشبینانه داوری کنم و غرض و مرض سیاسی را دخیل ندانم، همچون اولین مترجم بولتن ویلبر به فارسی، شاید تصور میکرد «ورق زر» یافته و میتواند آسی در برابر آس من رو کند. ابتدا پاسخی را شروع کردم که برای آقای لطفالله میثمی (سردبیر مجله «چشمانداز ایران») ارسال کنم ولی سپس، به دلیل کمارزش بودن مقاله، بکلی از ورود به این بحث منصرف شدم.
انتشار ترجمه فارسی بولتن منسوب به ویلبر منجر به آشنایی من با مرحوم فرخ کیوانی شد. اولین دیدار ما، به درخواست او، در ۱۱ مهر ۱۳۸۰ در کتابفروشی مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران (خیابان فرشته) بود که تداوم یافت و به دوستی انجامید که تا فوت ایشان (۹ دی ۱۳۸۸) ادامه داشت. علت انتشار یادداشت و عکس بمناسبت فوت کیوانی همین سابقه دوستی بود. بنگرید به آدرس زیر:
http://www.shahbazi.org/blog/Archive/8826.htm#Keivani_Farrokh
طی سالهای آشنایی با مرحوم کیوانی خاطرات او را شنیدم و به حافظه سپردم. فرخ کیوانی و علی جلالی (عضو دیگر تحریریه روزنامه اطلاعات) دو گرداننده «شبکه بدامن» در ایران نبودند. کیوانی ابتدا از روزنامه اطلاعات رفت و سپس از حوالی سال ۱۳۳۰ مجله «تهران مصور» را نیز رها کرد و به کار تجارت در حوزه دارو مشغول شد. امروزه اسناد و فیلمهای فراوان از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ در دست است و جزئیاتی مانند نحوه انتشار فرمان نخست وزیری زاهدی (از طریق ابوالحسن عمیدی نوری، آنگونه که در خاطرات جدیدالانتشارش شرح داده شده) و غیره و غیره را میدانیم و رازی برای ما پنهان نیست. این مشخصات مطلقاً با مرحوم کیوانی منطبق نیست. ادعای فوق درباره مرحوم کیوانی نه تنها غیرمستند بلکه غیراخلاقی است و انگیزه آن میتواند شاخ و شانه کشیدن برای من باشد با انگیزههایی چون شهرت یا خصومت بهر دلیل، اگر اغراض سیاسی را دخیل ندانیم.
عملیاتی که در سالهای پس از شهریور ۱۳۲۰ در ایران بعنوان پروژه مشترک سیا و اینتلیجنس سرویس بریتانیا آغاز شد، بخشی از پروژه عظیمی است که در اروپای غربی و ترکیه نیز در همان سالها آغاز شد و به تشکیل شبکههای مخفی پیمان ناتو انجامید. این شبکهها در دهه ۱۹۶۰/ ۱۳۴۰ در ایران گسترش یافت و با وقوع انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹/ ۱۳۵۷ برای غرب اهمیت فراوان یافت. در حوالی سالهای ۱۹۹۰- ۱۹۹۱/ ۱۳۶۹- ۱۳۷۰، مقارن با فروپاشی اتحاد شوروی و پایان دوران ۴۵ ساله «جنگ سرد»، شبکههای سری پیمان ناتو ابتدا از ایتالیا شناخته شد و کشف آن برای مدتی در اروپای غربی جنجال عظیم برانگیخت ولی در ایران همچنان ناشناخته ماند. چهره اصلی ارتش سری ناتو جرج کندی یانگ بود که در زمان کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ قائممقام سرویس اطلاعاتی بریتانیا بود و زندگینامه او را در مقالهای به تفصیل شرح دادهام. گرداننده شبکههای سری ناتو در ایران سِر شاپور ریپورتر بود که زندگینامه او را نیز تا کودتای ۱۳۳۲ منتشر کردهام. تا به امروز به جد و جهد تلاش میکنند این دو نام استتار شود زیرا «شبکه ناتو» همچنان در ایران فعال و بسیار بااهمیت است.