arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۴۹۹۳۱۲
تاریخ انتشار: ۴۴ : ۲۳ - ۱۲ شهريور ۱۳۹۸

یادداشت‌های علم، دوشنبه ۱۲ شهریور ۱۳۵۲ / شاه: کسی شهبانو را نمی‌کشد، کشتنی من هستم

عرض کردم، خبری که از شیراز دادند که شهبانو در اتومبیل معمولی مثل سایر مردم به فلان محله تشریف بردند، خیلی مضحک بود. اولا این‌که گفتن ندارد. ثانیا علیاحضرت باید با محافظ و اسکورت بروند. آخر جان‌شان در خطر است. در همه دنیا این‌طور است. شاهنشاه خنده معنی‌داری فرمود. فرمودند: خیر! کسی شهبانو را نمی‌کشد. کشتنی من هستم. من دیگر چیزی عرض نکردم.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

شاه: کسی شهبانو را نمی‌کشد، کشتنی من هستم.

پس از انتشار خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی، «انتخاب» قصد دارد این بار بخش های گزیده ای از خاطرات دیگر شخصیت های مهم و تاثیرگذار کشور را روزانه، مرور و منتشر کند

به گزارش انتخاب، در خاطرات علم آمده است:

 

صبح به اختصار شرفیاب شدم. عرض کردم برنامه سفر غرب را درست کنم؟ فرمودند: تا ببینم. عرض کردم شاهنشاه مرتبا به شمال و جنوب تشریف می‌برند. به مشهد هم که سالی یک بار مشرف می‌شوید. خوب نیست به غرب این همه دیر تشریف‌فرما شوید. بعد هم می‌خواهم به غرب تشریف ببرید، سفر شرق و بلوچستان را هم درست کنم. ولی اگر اول به بلوچستان تشریف ببرید، خواهند گفت: به علت انقلابات آن‌جاست. خیلی تامل فرمودند، مثل این‌که از لحاظ امنیتی نگرانی دارند. فرمودند: باشد برای بهار. عرض کردم برای بلوچستان تا آن وقت دیر است و ابتدا به ساکن هم خوب نیست به بلوچستان تشریف ببرید. باز هم چیزی نفرمودند.
عرض کردم، خبری که از شیراز دادند که شهبانو در اتومبیل معمولی مثل سایر مردم به فلان محله تشریف بردند، خیلی مضحک بود. اولا این‌که گفتن ندارد. ثانیا علیاحضرت باید با محافظ و اسکورت بروند. آخر جان‌شان در خطر است. در همه دنیا این‌طور است. شاهنشاه خنده معنی‌داری فرمود. فرمودند: خیر! کسی شهبانو را نمی‌کشد. کشتنی من هستم. من دیگر چیزی عرض نکردم.
مرخص شدم. بعضی ملاقات‌ها انجام داده فرودگاه رفتم. پادشاه نپال می‌آمد که به الجزیره به کنفرانس کشور‌های غیرمتعهد برود. شاهنشاه و شهبانو تشریف آوردند و ناهار را با پادشاه در فرودگاه صرف کردند، بر حسب صلاحدید چندین روز قبل من. سر ناهار از موضوعات مختلف بحث بود. من‌جمله من فضولی کرده از پادشاه نپال پرسیدم، تعریف عدم تعهد چیست؟ جوانک دستپاچه شد. همه چیز مرتب و خوب گذشت... شهبانو به پادشاه نپال فرمودند: می‌خواهم بیایم نپال هیپی‌ها را ببینیم. (چون آن‌جا حشیش آزاد است، هیپی زیاد می‌رود). پادشاه نپال را خوشایند نیفتاد.
بعدازظهر باز ملا مصطفی بارزانی شرفیاب شد. البته خیلی خیلی محرمانه.

نظرات بینندگان