سرویس تاریخ «انتخاب»: حجتالاسلام محمد محمدی ریشهری، حاکم شرع و رئیس وقت دادگاههای انقلاب اسلامی ارتش که دفتر کارش در چند قدمی دفتر آیتالله قدوسی، دادستان کل انقلاب، قرار داشت، جریان بمبگذاری در اتاق دادستان کل ، شهید قدوسی، را که در تاریخ ۱۴ شهریور ۱۳۶۰ اتفاق افتاد، در خاطرات خود اینطور تشریح کرده است:
یک هفته پس از انفجار نخستوزیری، دفتر دادستان کل کشور انقلاب اسلامی در تاریخ ۱۴ر۶ر۱۳۶۰ به وسیله یکی دیگر از نفوذیهای منافقین به نام مهران اصدقی× منفجر شد و آیتالله قدوسی به شهادت رسید.
دفتر دادستانی کل انقلاب در فاصله چند قدمی دفتر اینجانب و در ساختمان مربوط به تشکیلات دادگاه انقلاب ارتش بود که در حال حاضر در اختیار سازمان قضایی نیروهای مسلح است. لحظه انفجار، من نیز در دفترم بودم. در ارتباط با این حادثه چند خاطره آموزنده به یاد دارم:
۱- شاید چند ماه قبل از این حادثه جوانی که خود را همکار با دادستانی کل انقلاب معرفی میکرد، ضمن نزدیک شدن به اینجانب و توصیف سوابق کاری و مبارزاتی خود، از من میخواست که به تیم محافظین من بپیوندد که دقت و احتیاط فراوان من مانع از نفوذ او گردید. به احتمال بسیار قوی این شخص همان نفوذی منافقین در تشکیلات دادستانی کل بود که پس از ماجرای انفجار دیگر خبری از او نشد.
۲- اینجانب هر روز ظهر در یکی از اتاقهای مربوط به دادگاه انقلاب ارتش، اقامه جماعت میکردم. چند روز قبل از انفجار دفتر دادستان کل، این فکر به خاطرم گذشت که اقامه نماز جماعت در مکان موصوف با عنایت به اینکه کنترلی روی نمازگزاران وجود ندارد از امنیت لازم برخوردار نیست، از این روز نماز جماعت را تعطیل کردم. پس از چند روز دفتر آقای قدوسی منفجر شد.
۳- حدود دو هفته قبل از شهادت آیتالله قدوسی، در دفتر کار ایشان ملاقاتی داشتم – همانجایی که بعدا منفجر شد – ضمن احوالپرسی، ایشان توضیح کوتاهی در رابطه با کسالت خود از ناحیه کبد داد و اینکه این بیماری به تدریج به جمع شدن کبد میانجامد و به مرگ منتهی میشود و جملهای بدین مضمون فرمود: «فلانی دیگر خسته شدهام، دوست دارم من هم شهید شوم».
۴- لحظه انفجار من در دفتر کارم بودم، انفجار به حدی شدید بود که شیشههای مربوط به دادگاه و شاید اتاق من هم شکست، همه از اتاقها بیرون ریختند و مرحوم قدوسی را بیرون بردند.
۵- از آن تاریخ احساس کردم که دفتر کارم از امنیت لازم برخوردار نیست. از این رو بخشی از منازل سازمانی نیروی هوایی که در پادگان دوشانتپه واقع بود را جدا کردیم و دفتر کار خودم و بخشی را که به امور دادگاه انقلاب ارتش مربوط بود به آنجا منتقل کردم.
منبع: محمد محمدی ریشهری، خاطرهها، جلد اول، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامی،چاپ دوم، زمستان ۱۳۸۳، صص ۱۸۷ و ۱۸۸.
پینوشت:
× مهران، اصدقی فرزند علی دارای شماره شناسنامه ۲۹۵۱، در خانوادهای مسلمان در محله نظامآباد تهران در ۱۳۲۹ متولد شد. شغل وی دانشجوی دانشکده آمار و انفورماتیک و در محله نظامآباد تهران سکونت داشت. همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی در سال ۱۳۵۸ وارد تشکیلات سازمان منافقین شد و فعالیتهای خود را آغاز نمود. تا قبل از ورود به سازمان، هیچ سابقه تشکیلاتی و مبارزاتی از وی به دست نیامد و صرفا یک فرد معمولی بوده است.
نامبرده پس از جذب به منافقین، به انجمن دانشجویان وصل و در جریان خوابگاههای دانشجویی سازمان، فعالانه شرکت و در سال ۱۳۵۹ به بخش کارگری منتقل و مسئولیت برخورد با نیروهای تشکیلاتی در چندین کارخانه را بر عهده گرفت. در جنایات ۳۰ خرداد ۱۳۶۰ سازمان، از افراد بسیار فعال بود. پس از ۳۰ خرداد توسط تشکیلات آموزشهای نظامی لازم را دید و سرتیم تدارکات نظامی شده، بعد از مدتی عضو تیم عملیاتی و سرتیم مسئول واحد عملیات و مسئول اکیپهای عملیاتی بخش ویژه تروریستی شد و در چندین مورد ترور، تخریب و انفجار شرکت نمود که اکثرا منجر به شهادت مردم شده است. مشارالیه از عوامل اصلی و عنصر کلیدی ربایش، شکنجه و شهادت ۳ نفر از پاسداران کمیته مرکزی انقلاب اسلامی بود. نامبرده به خاطر اعمال جنایتکارانه در سال ۱۳۶۲ دستگیر و پس از طی مراحل قضایی در اواخر سال ۱۳۶۲ به اعدام محکوم و حکم صادره در مورد وی اجرا گردیده است. [پانویس صفحه ۱۸۷ خاطرات ریشهری]