خاطرات مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی را از سال ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵، هر شب منتشر میکند. پیشتر، خاطرات «آیت الله» از سال ۵۸ تا ۷۱ در «انتخاب» منتشر شده بود
به گزارش «انتخاب»؛ متن خاطرات آیت الله هاشمی در روز 23 مهر 1371 تا 1375 در زیر آمده است
سال ۱۳۷۱
صبح جمعی نابینا به مناسبت روز جهانی نابینایان آمدند. قرآن و سرود اجرا کردند. شاعرهای نابینا، اشعار خوبی ارائه داد. دکتر [علیرضا] محمدی، [رئیس سازمان بهزیستی] توضیحات داد. برایشان صحبت ملاطفتآمیزی نمودم.[1]
دکتر [علی اکبر] ولایتی، [وزیر امورخارجه] و معاونان آمدند. از عملکرد وزارت امور خارجه اظهار رضایت کردم و دربارة بودجهشان در فرض تک نرخی شدن ارز توضیح دادم. [آقای عارفین سریگارد]، وزیر تجارت اندونزی با مهندس [محمد] غرضی، [وزیر پُست و تلگراف و تلفن] آمدند؛ روسای کمیسیون مشترک هستند. از توافق برای توسعه همکاریهای اقتصادی، صنعتی و سیاسی اظهار رضایت کردند. من هم ضمن اظهار رضایت از سفر به اندونزی، برای توسعه همکاریها تشویقشان کردم و از آقای سوهارتو [رییسجمهور اندونزی]، برای سفر به ایران دعوت کردم.
اعضای شورای عالی مجمع تقریب بین مذاهب آمدند. گزارش اقداماتشان را دادند و برای راهاندازی دانشکده فقه مذاهب اسلامی استمداد کردند؛ وعده کمک دادم. ظهر بعد از نماز و ناهار و استراحت، استخر رفتم. کارها را انجام دادم و گزارشها را خواندم.
امروز در خیابان ناصرخسرو تهران، بمبی در اتاق یک مسافرخانه منفجر شده است. شخص بمبگذار کشته شده و دو سه نفر زخمی هستند.[2] گفتم خبرش را بدهند. فرمانده حفاظت اطلاعات سپاه اطلاع داد که در دستشویی ستاد سپاه هم انفجاری رخ داده است. از من خواست که این روزها احتیاط بیشتری بکنم؛ چون منافقین، این هفته را هفته تخریب و ایذاء اعلان کردهاند.
عصر با هلیکوپتر به محل سد لتیان رفتیم. بچهها هم به تدریج آمدند. وضع آب سد بهتر از سال گذشته است. تقریباً دریاچه پُر است. دو سفر قبلی، آب خیلی کمتر بود.
سال ۱۳۷۲
در منزل بودم. پیش از ظهر محسن آمد و گزارش سفر به هلند را داد. با جمعی از کارشناسان برای بررسی طرح ساحلسازی رفته بودند؛ تکنیک جدید هلند برای پیشروی در ساحل دریا، با استفاده از ماسههای خود دریا که برای ما در دریای خزر میتواند کارساز باشد. نتایج بررسیها مثبت بوده و عملی و مناسب تشخیص دادهاند. پیشنهاد اجرا در یک منطقه کوچک توسط شرکت خارجی و سپس اجرای بقیه توسط خودمان را دارند.
آقای [علی] شمخانی، [فرمانده نیروی دریایی] آمد. از کارش و از ستاد مشترک ارتش گله داشت. از مذاکراتش با رهبری نتیجهای نگرفته است. عصر دکتر [سیفالله] وحید [دستجردی، رییس سازمان هلال احمر] آمد. گزارش کار تأسیس اردوگاه در داخل خاک آذربایجان برای آوارگان جنگ قرهباغ و همچنین کمک به مردم هندوستان، گرجستان، تاجیکستان و لبنان را داد و کمک گرفت. فاطی هم آمد و گزارش بازدید از مرکز جذامیان [بابا باغی] تبریز را داد و برای رفع مشکلاتشان کمک خواست.
کار زیادی به خانه آورده بودم که تمام وقتم را پُر کرد. برنامه سفرم به آسیای میانه و قفقاز را خواندم. دکتر ولایتی تلفنی اطلاع داد که [آقای حیدر علیاف]، رئیس جمهور آذربایجان تقاضا کرده که در این سفر به آنجا هم بروم؛ پذیرفتم
سال ۱۳۷۳
بعد از نماز گزارشها را خواندم و خاطراتم را نوشتم. جمعی از سران گروهها و علمای اسلامی اندونزی آمدند. همگی با کراوات و ریش تراشیده و با لباس غیرروحانی بودند. همه را معرفی کردند و سفیرمان صحبت کوتاهی کرد. سپس یکی از آنها، به نام آقای حاج حسن مصری صحبت کرد و از ایران و انقلاب اسلامی تعریف کرد. همه آنها وابسته به دولت هستند. دربارة توجه بیشتر به جنبه حکومتی و اجتماعی اسلام و توجه به وحدت جهان اسلام، صحبت مفصلی برایشان
کردم. سپس اعضای سفارتمان در جاکارتا با خانوادههایشان آمدند. احوالپرسی کردم. بچههایشان سرودی خواندند و از مشکلات دبیرستان فرزندان گفتند.
برای مراسم خداحافظی به کاخ تشریفات رفتیم. مذاکرات کوتاهی داشتیم و در مورد مدیریت اوپک و لزوم بالا بردن قیمت نفت صحبت کردیم. بر خرید نفت از سوی اندونزی از ایران تأکید نمودم که گفت پالایشگاه اندونزی براساس نفت ایران ساخته شده است؛ خداحافظی کردیم.
عفت و خانمهای همراه هم جداگانه مراسم خداحافظی با خانواده آقای سوهارتو داشتند. مراسم استقبال و مذاکرات و بازدیدها و پذیراییهای زنان، جدا بود و خانواده سوهارتو، محبت و احترام زیادی برای خانواده ما داشتند و تحت تأثیر محبتهای ما در تهران بودند. خانم دکتر ولایتی و خانم نقاش و یک مترجم زن ایرانی هم همراهشان هستند.
به فرودگاه رفتیم. خانمها دیر رسیدند، نیم ساعتی معطل شدیم. به سوی برونئی[1] پرواز کردیم. ساعت سه بعد از ظهر در فرودگاه برونئی فرود آمدیم. یک ساعت تفاوت ساعت با جاکارتا دارند. اکنون اینجا ساعت چهار بعد از ظهر است.
در فرودگاه، برادر سلطان که وزیر امورخارجه است، به استقبال آمده بود. بدون تشریفات به سوی شهر رفتیم. جادهها و محیط اطراف بسیار تمیز و باصفا و هوا مساعد است؛38 درجه سانتیگراد. برادر سلطان در راه توضیحات میداد. در شهر، دوطرف خیابان استقبال مردمی بود. بچههای مدارس را هم آورده بودند. اکثر خانمها با حجاب کامل و لباس سفید زیبا بودند. بیحجاب هم دارد. آزاد است؛ اکثراً حجاب را انتخاب کردهاند. محیط مذهبی است و حکومت و مردم، علاقهمند به مذهب هستند.
وارد کاخ نور ایمان شدیم. مراسم استقبال رسمی آنجا بود. با سلطان حاج حسن بولکیا در جایگاه ایستادیم. سرود دو کشور، همراه با شلیک بیست و یک توپ نواخته شد. صدای توپ، بسیار بلند و آنقدر نزدیک بود که زمین میلرزید و بوی باروت در فضا پیچید.
او همانجا ایستاد و من تنها رفتم و از مقابل گارد تشریفات عبور کردم و سان دیدم؛ معمولاً میزبان و میهمان همراه هم میروند. دوباره به جایگاه برگشتم و بقیه مراسم انجام شد. این نوع از مراسم را تاکنون ندیدهام. کاخ، عظیم است و برای شروع استقلال کشور، در ده سال پیش ساخته شده است. خیلی عظیمتر از نیاز یک کشور کوچک دویست و شصت هزار نفری است، اما پولدارند و نظام پادشاهی و دارای تشریفات.
مقداری با همراهان در یک سالن مجلل نشستیم. قبل از ورود به سالن، از مقابل صف طولانی شخصیتهای برونئی و سُفرای مقیم گذشتیم. با همه مصافحه و احوالپرسی کردم. با دو خانم سفیر دست ندادم، ولی اظهار محبت کردم. سه برادر و پسر سلطان هم بودند. در سالن، مستخدمها چای و شیرینی را با تشریفات خاص و با صف آوردند و به زانو درآمدند.
با سلطان بولکیاه، احوالپرسیهای معمولی کردیم. خیلی کمحرف است. تقریباً بدون سئوال من، هیچ صحبت نمیکند. پیشنهاد کرد که جلسه خصوصی داشته باشیم. گفتم اول نماز بخوانم که قضا نشود. با هم رفتیم، وضو گرفتم. او نشست و من نماز خواندم.
سپس برای مذاکره خصوصی رفتیم. فقط دو مترجم بودند که حرفهای ما را از طریق زبان انگلیسی به فارسی و مالایایی برمیگرداندند. پرسید که آیا من حرفی دارم که در جلسه خصوصی به او بگویم؛ تعجب کردم. خودش تقاضای جلسه خصوصی کرده بود. گفتم خیر، صحبتها عمومی است و خواستم که او موضوعی مطرح کند. گفت از اوضاع خاورمیانه و بحران در منطقه خلیج فارس بگویم. مسأله عراق و کویت و حضور آمریکا و مسائل آذربایجان و افغانستان را توضیح دادم. به صحبتهای بین دو کشور نرسید و جلسه را ختم کردیم. من به طرف کاخ اقامتگاه به نام کاخ اونبرگ رفتم که در زمان استعمار انگلستان، توسط آنها ساخته شده است. اول سوار ماشین تشریفات مخصوص سلطان شدیم؛ روشن نشد. شرمنده شد. شبیه وضعی که برای ما در سفر آقای [سلیمان] دمیرل، رییسجمهور ترکیه پیش آمد. ماشین را عوض کردیم. کاخ جای باصفایی است و نسبتاً مجلل. بسیاری از همراهان هم اینجا هستند. دو ساعتی استراحت کردم و گزارشها را خواندم.
ساعت هشت شب، برای مراسم ضیافت به سوی کاخ نور ایمان[2] رفتیم. این بار آقای حاج حسن، وزیر امور مذهبی، همراه من بود؛ همان کسی که نامه دعوت را به ایران آورده بود. تحت تأثیر محیط و شرایط ایران است و اظهار ارادت شدید دارد و عربی را هم خوب صحبت میکند.
در راه توضیحات زیادی داد و گفت که 45 مسجد دارند و ائمهجماعات و مؤذنها هر ماه از دولت، معادل حدود هزار و سیصد دلار حقوق میگیرند. گفت ماهواره اینجا ممنوع است، ولی خیلیها دارند. کلمات زیادی از فارسی که در زبان و فرهنگ آنهاست جمع کرده بود؛ مثل سربند، انگور، گندم و پیاله. در دانشگاه الازهر مصر درس خوانده است. خواست که فیلمهای ایرانی را به آنها بدهیم.
قبل از مراسم ضیافت، مذاکره داشتیم. پیشنهاد کردم که در طرح لوله گاز ترکمنستان که از ایران میگذرد، سرمایهگذاری کنند. قرار شد بررسی نماید. سؤالات را خوب نمیتواند جواب بدهد. مثلاً مقدار تولید انرژی یا نفت یا گاز؛ اطلاعات عمومیاش کم است.
شام در یک سالن بسیار عظیم و مجلل و با حضور بیش از صد نفر از بزرگان و سُفرا بود. قبل از شام، سه نفر دعای مفصلی برای من و سلطان خواندند که گفت در همه مراسم میخوانند. سرود دو کشور و سخنرانی من و او انجام شد.[3] شام مفصلتر از اندونزی و غذای بسیار خوب بود. گلهای بسیار زیبای ارکیده گذاشته بودند. خانمها جداگانه مراسم ضیافت داشتند و آنها هم راضی بودند.
سال ۱۳۷۴
ستاد تنظیم بازار جلسه داشت، با اصلاح مصوبه مربوط به خودروهای وارداتی و بررسی وضع ارز و لاستیک. عصر هیأت دولت جلسه داشت، با تصویب اساسنامه صندوق توسعه صادرات و مدیریت شهرهای بزرگ. آقای [علاءالدین] بروجردی، [معاون وزیر امور خارجه] آمد و پیام امیر طالبان در هرات را آورد که خواسته بود، ایران با آنها مخالفت نکند و قول داده بود که هماهنگ با سیاستهای اسلامی و ضداستکباری ایران باشند.
سال ۱۳۷۵
اعضای کمیسیون بهداری مجلس آمدند. گزارش بررسی وضع بیمارستانها را دادند و گفتند امسال کمبود اعتبار دارند و خواستند نیازهایشان را تأمین کنیم و نظر دادند که بهتر است در آینده هم دولت هزینه پرسنلی را بپردازد.
شورای صادرات جلسه داشت. مصوباتی در حمایت از صادرات خدمات فنی و مهندسی با وام و تسهیلات ارزی و اداری داشتیم.
مدیران و صنعتگران به مناسبت روز جهانی استاندارد آمدند. الواح تقدیر، توسط من داده شد. درباره اهمیت استاندارد صحبت کردم.
آقای فلاحیان، وزیر اطلاعات، اطلاع داد که در مذاکره با هیأت عراقی به توافقهای خوبی رسیدهاند و آنها از پیروزی جدید طالبانیها ناراضیاند.