arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۰۷۴۳۴
تاریخ انتشار: ۰۴ : ۰۰ - ۲۵ مهر ۱۳۹۸

خاطرات آیت‌الله هاشمی؛ ۲۴مهر ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵: مسابقه فوتبال ایران و کره جنوبی در قطر را دیدم؛ از شکست تیم ملی ایران اوقاتم تلخ شد / فرستاده صدام حسين پيام شفاهى او مبنی بر رفع اختلافات ايران و عراق را داد؛ اصل مفيد بودن همكارى را پذيرفتم

فرستاده صدام حسين، ریيس‏ جمهور عراق آمد. ریيس سازمان امنيت [ استخبارات] است. سفر غيرعلنى‏كرده است. پيام شفاهى صدام را داد، با توضيح مشكلات‏شان در اثر تحريم‌هاى اقتصادى و پيشنهاد رفع اختلافات و همكارى ايران و عراق را داد. من هم اصل مفيد بودن همكارى را پذيرفتم، ولى تأكيد كردم، مسأله اُسرا و قطعنامه و قرارداد [الجزایر] سال 1975 را بايد اجرا كنيم كه راه همكارى هموار گردد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

خاطرات آیت‌الله هاشمی؛ ۲۴مهر ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵: مسابقه فوتبال ایران و کره جنوبی در قطر را دیدم؛ از شکست تیم ملی ایران اوقاتم تلخ شد / فرستاده صدام حسين پيام شفاهى او را داد، پيشنهاد رفع اختلافات ايران و عراق را داد؛  اصل مفيد بودن همكارى را پذيرفتمخاطرات مرحوم  آیت الله هاشمی رفسنجانی را از سال ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵، هر شب منتشر می‌کند. پیشتر، خاطرات «آیت الله» از سال ۵۸ تا ۷۱ در «انتخاب» منتشر شده بود


به گزارش «انتخاب»؛ متن خاطرات آیت الله هاشمی در روز 24 مهر 1371 تا 1375 در زیر آمده است

 

سال ۱۳۷۱

تا غروب در محل سد لتیان بودیم. وقت با استراحت و قدم زدن و مطالعه گزارش و مذاکره با افراد خانواده گذشت. با محسن [هاشمی، رئیس دفتر بازرسی ویژه رییس‌جمهور]، دربارة صنایع سیمان و وضع تولید کارخانجات و غرامت شرکت هیوندایی کره جنوبی برای تأخیر ساخت مکان خانه کشتی‌سازی بندرعباس صحبت کردیم. اول شببا اتومبیل به خانه آمدیم.

 

سال ۱۳۷۲

مدیران معاونت مردمی وزارت اطلاعات آمدند. گزارششان را شنیدم و نسبت به سیاست‌های کلی توجیهشان کردم.[1] به آقای شفیعی، [معاون وزیر اطلاعات]، گفتم در مورد قاچاقچیان ارز سختگیری کنند.
دکتر [حسن] حبیبی برای امور جاری آمد. جلسه مسئولان اقتصادی را برای ارقام کلان ارزی و ریالی بودجه سال آینده و برنامه پنج‌ساله دوم داشتیم. قرار شد با رشد 5/17 درصد، اعتبارات ریالی برنامه را ببنیدیم که تعهدات ارزی در پایان برنامه دوم، چهار میلیارد دلار کمتر از شروع برنامه باشد.
عصر شورای عالی امنیت ملی جلسه داشت. در مورد بازداشت متهم به جاسوسی آلمانی و روابط با عراق و مسائل جزایر [ابوموسی، تُنب بزرگ و تُنب کوچک] مذاکره و تصمیم‌گیری شد.
تا ساعت هشت شب در دفترم کارها را انجام دادم. ضمناً مسابقه فوتبال تیم ایران و کره جنوبی در قطر را هم دیدم؛ از منظره خوردن سه گل و شکست تیم ملی ایران، اوقاتم تلخ شد؛ معمولاً چنین حساسیتی در مسابقات ورزشی نداشتم

 

سال ۱۳۷۳

قبل از صبحانه گزارش‌ها را خواندم. در تیتر روزنامه‌های ایران، خبر از پایین آمدن
قیمت تعدادی از کالاهای اساسی پس از اقدام دولت، مورد توجه است.
برای بازدید از مسجد حاج بولکیا رفتیم که به هزینه سلطان و به نام او ساخته شده است. با مصالح عالی وارداتی، مثلاً سنگ‌های گرانیت از ایتالیا و لوسترها و فرش و همه چیز خیلی لوکس ساخته شده است. درکتابخانه، حدود بیست هزار جلد کتاب گذاشته‌اند که نظمی نداشت و متصدی تشخیص نمی‌داد؛ مثلاً بحارالانوار را دیدم که در چند قفسه، بدون هیچ نظمی قرار داشت. مهندس مجری طرح، حاضر نشد هزینه مسجد را بگوید. گفت فقط سلطان می‌داند؛ چون با مال خودش ساخته شده و وقف کرده است و نمی‌خواهد خرج را بگوید.
سپس برای دیدن برونئی رفتیم. چیزی مثل اروندرود خودمان است که به دریا متصل است و از خلیج برونئی، کشتی از دریا به این رود می‌آیند. چند شاخه دارد و از اعماق برونئی، قابل کشتیرانی است. با یک کشتی کوچک تفریحی، مقداری روی آن گشتیم. دو طرف رود، در داخل آب خانه‌های زیادی ساخته شده و مردم آنجا ساکن‌اند. از قدیم چنین رسمی بوده است؛ گویا برای صید ماهی و استفاده از آبراه و فرار از خطرات جنگل و مشکلات آن سکونت دارند. هنوز هم حدود سی هزار نفر در همین خانه‌ها زندگی می‌کنند. در ده‌ها روستای مجزا و یا متصل به هم و مدرسه‌ها و تأسیسات دیگر هم در همان‌جا ساخته شده است. کنار روستایی پهلو گرفتیم و چند خانه را دیدیم. مردم روستا جمع شده بودند و کارهای دستی را به نمایش گذاشته بودند. برنامه فرهنگی قرائت سرود و دعا و قرآن، توسط دخترها و پسرها اجرا شد. خیلی با مهربانی با ما برخورد کردند. سعی می‌کردند که دستشان به عبا یا دست من برسد. در خانه‌ای هم نشستیم. با فسنجان و نوعی دلمه برنج پذیرایی کردند. با کدخدا و چند کودک عکس گرفتیم و یادداشت نوشتم.
گفتند در سطح خشکی، برای اینها دارند منزل می‌سازند و به تدریج آنها را منتقل می‌کنند. بعضی‌ها مقاومت می‌کنند. وزیر امور دینی که همراه من است، گفت خودش هم اینجا زندگی می‌کرده و اکنون به خشکی منتقل شده است. خانه‌ها با جزر و مد آب رودخانه، پایین و بالا می‌رود و رود جریان تندی ندارد. باران شدیدی گرفت، به اقامتگاه برگشتیم.
مقداری لب استخر نشستیم و باران تند را تماشا کردیم. دیشب هم برف و باران و رعد و برق مهیبی داشتیم. بعد از نماز ظهر، با هلی‌کوپتر ساعتی در فضا و اطراف برونئی پرواز کردیم. برای تماشای شهر و بندر و اطراف، هلی‌کوپتر مبله آمریکایی ویژه سلطان، برای بردن ما آمد. مهدی هم آمد. مناطق نفتی، از بالا شبه‌جزیره‌ای خیلی زیبا به نظر می‌رسد. رودهای فراوان و تپه‌های کوتاه و مشجر و ساختمان‌های زیبا و باحال و جزایر کوچک اطراف؛ عجیب است که همه جا سبز است و در دریای شور، هر جا تپه‌ای از آب سر بیرون آورده و سبز و باطراوت است؛ حتی خاک بی‌سبزی نیست، مگر آنجا که عمداً و با زحمت، درخت‌ها و گیاه‌ها را برای ساختمان یا تأسیسات و یا جاده از بین برده باشند.
ساختمان‌ها و آبادی‌ها به طور متفرق، در قسمت جنوب و جنوب شرق پراکنده است. از فضا مناطق دولتی و نظامی جلب توجه می‌کرد و منطقه طرح خانه‌سازی برای انتقال ساکنان روی آب. گفتم برای دیدن طرح خانه‌سازی برنامه بگذارند.
آقای حاج حسن، همراهم به همه سئوالاتم خوب و بدون احتیاط جواب می‌دهد و اطلاعات ارائه می‌کند. اعتماد اسلامی پیدا کرده و تحت تأثیر انقلاب ماست. گفت پارلمان و احزاب را تعطیل کرده‌ایم و سلطان، خود با ماشین یا هلی‌کوپتر، بدون اطلاع قبلی به مساجد و اجتماعات می‌رود و به مردم بارعام می‌دهد. یک بار گفت
اجازه نمی‌دهند، ساختمان‌ها از مناره یا مأذنه مسجد بالاتر رود؛ شش طبقه، ولی استثناء خیلی دیدیم.
عصر برای بازدید موزه ملی رفتیم. آثار باستانی زیادی از کشورهای دیگر و کمی از خودشان جمع کرده‌اند و بیشتر آن را به عنوان کلکسیون سلطان معرفی می‌کنند. قبر شریف علی، جد بیست و هفتم آنها را بازدید کردیم. لب رودخانه، همان‌جا که محل زندگی‌اش بوده، دفن کرده‌اند. سنگ قبر به حروف فارسی و عربی و به زبان مالایی بود. گویا از قرن ششم هجری است. گفتند از طایف آمده است. شجره‌نامه‌ای درست کرده‌اند که نسبت سلطان را از طریق امام صادق (ع) و امام حسن (ع) به پیغمبر (ص) می‌رساند.
سپس به محل طرح خانه‌سازی برای انتقال مردم از آب به خشکی رفتم. منطقه خوبی است و خانه‌های خوبی می‌سازند. خانه‌ها 88 متر و 162 متر است و سی ساله به مردم واگذار می‌کنند. گفتند هر متر ساختمان، پانصد دلار برونئی در می‌آید؛ خیلی گران است.
به قصر برگشتیم. خاطرات را نوشتم و نماز مغرب و عشا را خواندم. مهدی از منطقه نفتی آمد. گفت وضع منظمی دارند، با مدیریت کمپانی شل و 5/5 میلیون تن گاز مایع صادر می‌کنند و منابع مستقل دارند. سلطان و برادرش خیال می‌کردند، گاز همراه است. خیلی از وضع کشورشان و آمار و ارقام بی‌اطلاع‌اند؛ مثلاً نمی‌دانند نیروگاه آبی است یا گازی یا دیزلی.
شب شام را میهمان سفارت خودمان بودیم. همه همراهان بودند. خدمه را از قصر و آشپز را از چین، از خدمه سفارتمان در پکن آورده بودند؛ سفارتخانه تازه تأسیس در یک محل اجاره‌ای و نوساز است. برق چند بار قطع شد. غذاها همه ایرانی و خوشمزه بود. بعد از شام آقای [جواد] انصاری، سفیرمان خوشامد گفت و من هم کمی درخصوص مفید بودن توسعه همکاری کشور برونئی صحبت کردم. سپس از خانواده کارکنان سفارت احوال‌پرسی کردم.
 به قصر برگشتم. حمامی گرفتم و خوابیدم. عفت و بچه‌ها بعد از شام سفارت، به یک پارک رفته بودند. خیلی از زیبایی و نظم کاخ گفتند؛ به خصوص قسمت سلطنتی.

 

سال ۱۳۷۴

آقای [رضا] امراللهی، [رییس سازمان انرژی اتمی] آمد. گزارش کار داد و از بازرسی‌های مکرر دفتر بازرسی ویژه [رئیس‏ جمهور] گله داشت و در مورد انتخابات نظراتی داد و سئوالاتی داشت. [آقای محمدحسین زینلی]، نماینده بیرجند آمد. برای تأمین ارز کارخانه لاستیک و طرح‌های عمرانی جنوب خراسان استمداد نمود و از کارهای مهم سازندگی دولت تشکر کرد.
نماینده و فرماندار و امام‏جمعه شوش آمدند و اظهار نگرانی‏کردند، از آینده بعد از من و قدردانی از کارهای سازنده و برای امور فرهنگی و عمرانی شوش و اندیمشک استمداد نمودند.
[آقای هانس‏کلاین]، نایب‏رییس پارلمان آلمان آمد. دربارة سیاست‌های‏ایران و مشکلات ناشی از آن صحبت کرد و گفت، ایران بهانه به اسراییل می‌دهد، برای جذب کمک بیشتر و تبلیغات منفی علیه ایران و توجیه می‌کرد که به واقعیات زمان توجه شود و من از یک‏سونگری غرب و عدم‏توجه به نظرات دیگران انتقادکردم. آقای [سیدحسین] موسویان، [سفیر ایران در آلمان]، تأکید بر لزوم حل مشکل [سلمان] رُشدی با اروپا داشت.
عصر شورای اقتصاد، جلسه با چند مصوبه داشت. در گزارش‌های امروز، تظاهرات عظیم سیاه‏پوستان آمریکا، با پیش‏قدمی یک‏گروه اسلامی، به رهبری لوئیس فراخان[1] و نیز سقوط دولت خانم [تانسو] چیللر در ترکیه مهم است.

 

سال ۱۳۷۵ 

عفت براى ادامه معالجه به لندن رفت و من به دفترم. اعضاى مجمع فدراسيون بورس‌هاى آسيا و اروپا آمدند. دكتر نوربخش، [رییس‏کل بانک مرکزی] گزارش داد و ریيس مجمع كه از تركيه است، از من تشكر كرد. من هم صحبت كوتاهى دربارة نقش بورس‌ها و پيشرفت بورس تهران و اهميت همكارى بورس‌ها ايراد كردم. [آقای سیدهاشم بنی‏هاشمی]، استاندار قم آمد و براى طرح ميدان آستانه و تأسيس منطقه حراست شده در سلفچگان استمداد كرد.
[آقای قاضی احمد]، ریيس ديوان عالى قضايى هندوستان آمد. صحبت‌ها تشريفاتى بود. توضيحاتى دربارة رسوم قضايى هند و مسایل مسجد بابرى و پرونده آقاى [ناراسیما] رائو، نخست‏وزير سابق داد. [آقای برزان تکریتی]، فرستاده صدام حسين، ریيس‏جمهور عراق آمد. ریيس سازمان امنيت [= استخبارات] است. سفر غيرعلنى‏كرده است. پيام شفاهى صدام را داد، با توضيح مشكلات‏شان در اثر تحريم‌هاى اقتصادى و پيشنهاد رفع اختلافات و همكارى ايران و عراق را داد. من هم اصل مفيد بودن همكارى را پذيرفتم، ولى تأكيد كردم، مسأله اُسرا و قطعنامه و قرارداد [الجزایر] سال 1975 را بايد اجرا كنيم كه راه همكارى هموار گردد.
دكتر [حسن] حبيبى آمد. در مورد مسایل جارى و مجمع تشخيص مصلحت نظام صحبت كرديم. شب شوراى عالى انقلاب فرهنگى جلسه داشت. بررسى و تصويب ايام و هفته‌هاى معمول در طول سال را تكميل كرديم. بحث مفصلى نموديم، دربارة مشكلاتى كه از ناحيه تغيير نظام آموزش و پرورش پيش‏آمده‏كه تمام نشد. شب را در دفترم ماندم. امروز برف در ارتفاعات البرز و باران مفصل داشتيم

 

 

نظرات بینندگان