خاطرات مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی را از سال ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵، هر شب منتشر میکند. پیشتر، خاطرات «آیت الله» از سال ۵۸ تا ۷۱ در «انتخاب» منتشر شده بود
به گزارش «انتخاب»؛ متن خاطرات آیت الله هاشمی در روز 25 مهر 1371 تا 1375 در زیر آمده است
سال ۱۳۷۱
دکتر [رضا] ملکزاده، [وزیر بهداشت، درمان و آموزش پزشکی] و دو معاونش، آقایان [علی] نوبخت و [علیرضا] زالی آمدند. از مزاحمتهای وزارت اطلاعات شکایت کردند؛ گفتم کمکشان میکنم.
همسر شهید بهشتی آمد. برای جهیزیه دخترش و نیز برای تعویض منزلاش به منزل بزرگتری که بتواند دخترش را کنار خودش داشته باشد، کمک خواست. از ضعف مدیریت بنیاد شهید گفت.
دکتر [سید محمدرضا] هاشمی [گلپایگانی] برای دستور شورای عالی انقلاب فرهنگی آمد. آقای [محمدعلی] انصاری آمد. حادثه انفجار بمب در حرم امام را توضیح داد و برای ایجاد منبع درآمدی برای هزینههای حرم استمداد کرد. از کمکهای من تشکر نمود. برای مراسم ارتحال سال آینده مشورت کرد و گفت پیشنهاد شده است که خانمها را بدون چادر به حرم راه ندهند، ولی خودش موافق نیست. پیشنهاد داد که مصلای تهران ساخته نشود و نمازجمعه در مرقد برگزار شود که مخالفت کردم. خواست که رفقایش در مجمع روحانیون مبارز را جذب کنیم و دلجویی نماییم و به گونهای از زبان رهبری تأیید شوند؛ مخصوصاً آقایان کروبی و خویینیها. گفتم اشتباه است که کنارهگیری میکنند.
عصر شورای عالی امنیت ملی جلسه داشت. دربارة پناهندگان از حزب اسلامی حکمتیار که از هرات فرار کردهاند، قرار شد آنها را در اردوگاه با اطلاع حکومت افغانستان نگهداریم؛ تاکنون حدود پانصد نفر، با اسلحه آمدهاند. دربارة فراریان پ.ک.ک [= حزب کارگران کرد ترکیه] نیز که از عراق به ایران پناه آوردهاند، قرار شد بازداشت باشند و در صورت آمادگی ترکیه برای مبادله با ضدانقلاب ایران معاوضه شوند. در مورد ابوموسی، جنوب عراق و تاجیکستان هم بحث و تصمیمگیری شد.
سال ۱۳۷۲
تیمسار [رضا] سیفاللهی، [فرمانده نیروی انتظامی] آمد. از سفر به آمریکای لاتین برای شرکت در اجتماع سران اینترپُل و جلوگیری ایران از پذیرفته شدن صربستان به جای یوگسلاوی سابق گزارش داد. برای نیروی انتظامی کمک خواست و از برخوردهای آقای [علی محمد] بشارتی، [وزیر کشور] گله داشت.
تیمسار [منصور] ستاری، [فرمانده نیروی هوایی ارتش] آمد. گزارش پروژههای ساخت هواپیمای اف پنج و جت آموزشی پرستو و عملیاتیکردن بعضی از هواپیماهای عراقی و کم کردن پرسنل نیرو را داد. آدم باشعور و دلسوزی است. از عدم همکاری ستاد مشترک ارتش شکایت داشت.
آقای [حمید] میرزاده، همراه آقای میری آمد. گزارش وضع جزایر کیش، هندورابی و فارور و اجاره هلیکوپتر از شوروی برای فرستادن تورها از کیش به فارور و هندورابی را داد. برای مدیریت آقای میری در زمان مرخصی خودش برای سفر به استرالیا جهت امتحان [دوره دکترا] اجازه گرفت.
[آقای قاضی اوغلو]، وزیر کشور ترکیه آمد و نامه آقای سلیمان دمیرل، رئیس جمهور را آورد. برای مبارزه با پ.ک.ک [= حزب کارگران کردستان] استمداد کردهاند. من بر قرار دو کشور برای همکاری مشترک در جلوگیری از شرارت مخالفان هر دو کشور تأکید کردم.
عصر در جلسه هیأت دولت شرکت کردم. بحث مقدار نقدینگی داشتیم و استانداران جدید لرستان و کهکیلویه و بویراحمد که ناتمام ماند. به دفترم برگشتم و چمدان را برای سفر بستم.
آیت الله خامنهای میهمانم بودند. دربارة سفر خراسان، ضعف کار سیما در انتقال صحنههای مردمی سفر، سفرم به آسیای میانه، وزارت کشور، بدهیهای معوقه، بازداشت متهم به جاسوسی آلمانی، سفر عُمره و مسائل دیگر جاری کشور مذاکره کردیم. دیر وقت به خانه رسیدم
سال ۱۳۷۳
در گزارشها مسأله مهمی نیست. ساعت نُه صبح برای خداحافظی به کاخ نور ایمان رفتیم. در نشستی با سلطان، مواردی از زمینههای قابل همکاری را توضیح دادم. بر بخش ساختمان و سرمایهگذاری در مصالح ساختمان و مواد غذایی تأکید کردم. ایران سریعتر و ارزانتر میتواند نیازهای وارداتیشان را تأمین کند. قرار شد در سفر وزیر خارجهاش به ایران، موارد را مشخص کنیم.
از مقابل صف وزرا و شخصیتهای برونئی و سُفرای مقیم که برای بدرقه آمده بودند، عبور و خداحافظی کردیم. قبل از مراسم رسمی، سرود، موزیک، پس از آنکه ما در جایگاه با سلطان ایستادیم، دعای سفر با زبان عربی خوانده شد؛ خیلی مفصل و خوب با «بسم الله مجریها و مرسیها» شروع شد و مکرراً برای من و حفاظت الهی در سفر دعا شد و برخلاف دعای هنگام مراسم ضیافت شام، اسم سلطان خودشان کمتر برده شد. سپس سرودها و موزیک و سان دیدن من و تکرار سرودها و خداحافظی انجام شد.
روی هم رفته، آداب و رسوم خاص خودشان را دارند و سعی دارند که مثل سلاطین بزرگ و قدیمی، تشریفات در جهت عظمت سلطان باشد. خدمه با کمر خم و زانو زدنهای مکرر پیش میآیند و تعبیرات، همگی خاضعانه است. سلطان خیلی کم حرف میزند و مترجمش توضیح زیادتر میدهد.
امور اختصاصی سلطنتی در سراسر کشور فراوان است. گویا با بیتالمال، مثل ملکطلق سلطان برخورد میشود. سلطان دو زن با ده فرزند دارد. پدرش هم ده فرزند داشته است. تحصیلاتش نظامی است. خلبانی هم میداند، ولی قیافه و لحن و اطوارش نظامی نیست. بیشتر به ورزش علاقهمند است. پارلمان را تعطیل کرده و احزاب را منحل نمودهاند.
حفظ ظواهر امور دینی و شعایر اسلامی را خوب مراعات میکنند. در هلیکوپتر اختصاصیاش، آیات قرآن با مضامین حفظ الهی، با خط خوب و لوحهای طلایی در اطراف نصب شده؛ منجمله «بسمالله مجریها و مرسیها»[1] که مربوط به کشتی نوح در قرآن است. اذان و نماز سر موقع و حجاب گویندگان زن در تلویزیون، در موقع ترک شهر هم مثل هنگام ورود، شاگردان مدارس را با پرچمهای ایران و برونئی، دوطرف خیابان به صف کرده بودند. با بدرقه برادرش، وزیر امور خارجه و وزیر امور دینی تا فرودگاه رفتیم.
بدون معطلی به سوی مالزی پرواز کردیم. دو ساعت در راه بودیم. در راه با دکتر [علیاکبر] ولایتی و مهدی و حسین [مرعشی] و [علیرضا] معیری، [مشاور بینالملل رییسجمهور] دربارة مسائل سفر و سفر احتمالی آینده به مراکش مذاکره کردیم و دربارة اوضاع جغرافیایی جنوب شرق آسیا و اهمیت تنگه مالاگا صحبت کردیم.
ساعت دوازده و نیم در فرودگاه مالزی فرود آمدیم. کانال مخصوص به درب هواپیما وصل شد. به سالن فرودگاه رفتیم. آقای ماهاتیر محمد[2]، نخستوزیر و بعضی از وزرای کابینه به استقبال آمده بودند. مراسم استقبال رسمی، در میدان مقابل پارلمان است آقای محلوجی هم آمده بود. آقای محمدخان، [وزیر امور اقتصادی و دارایی] را در برونئی گذاشتیم که به تهران برود. در فرودگاه، کمی با آقای ماهاتیر محمد صحبت کردیم. همسر او هم به استقبال عفت آمده بود. مصاحبهای نبود.
به سوی کاخ اقامتگاه حرکت کردیم. در راه آقای ماهاتیر دربارة مزارع و صنعت پالم توضیح داد. نخلهای پالم، بیشتر تا پنج درجه دو طرف خط استوا محصول خوب میدهد که مالزی این امتیاز را دارد؛ آن قدر باصرفه است که دارند مزارع کائوچو را هم تبدیل به نخل پالم میکنند. سه ساله به بار مینشیند. بعد از اصلاح نژاد هم بیست و پنج سال عمر میکند. از هر هکتار، حدود چهار تن روغن پالم به دست میآید و در تمام سال محصول میدهد؛ عمدتاً در اختیار بخش خصوصی است.
تا کاخ همه جا از اتوبان عبور کردیم. مقداری هم در کاخ صحبت شد. اینجا مقر نماینده انگلیس در زمان استعمار بوده است. جای باصفایی است. زیرشهر کوالالامپور، تماماً معادن قلع است و به خاطر کمی صرفه و رقابت شدید، در صنعت قلع خیلی فعال نیستند.
عصر با همراهی [آقای عبدالله احمد بداوی]، وزیر امور خارجهشان، برای مراسم رسمی استقبال، به محل پارلمان رفتیم. مراسمی با حضور سلطان، در میدان باصفایی، شبیه مراسم برونئی برگزار شد: شلیک توپها و سرودها و سان و تکرار سرودها و مصافحه با وزرا و سُفرا.
سپس [آقای تونک جعفر]، سلطان مالزی، مرا تا محل اقامت همراهی کرد و در آنجا مقداری مذاکره کردیم. گفت مقام اوتشریفاتی است و بیشتر خواندن گزارش و امضا دارد و فرماندهی کل قوا هم با امضای اوست و نه تمشیت امور قوای مسلح. تمامی عصر را متناوباً رعد و برق و باران داشتیم؛ گفتند هر روز چنین است.
تا سر شب استراحت کردیم و شب به ضیافت شام در کاخ مخصوص رفتیم که مرکز حکومت نماینده انگلیس در زمان استعمار بوده است. معرفی وزرا و سُفرا انجام شد. مقداری صحبت متفرقه داشتیم. پس از حضور در سالن ضیافت، مثل برونئی، دعای سفره خواندند. محل نشستن ما جلوی تخت سلطنت بود که دو صندلی داشت؛ برای او و همسرش. دو طرف من، شاه و نخستوزیر مالزی بودند. آهنگهای ایرانی هم اجرا کردند. هر دو را از اوضاع کشورشان سئوال پیچ کرده
بودم.
عفت و بچهها، همه همزمان میهمان خانمش بودند. ما را با یک ماشین بردند و با هم برگشتیم. علی، [فرزند] فاطی هم در ماشین ما بود. بعد از شام، با همسرش هم احوالپرسی کردم. هر دو متواضعاند؛ مثل سلطان برونئی، حالت ژست شاهی نمیگیرند. اعتراض دارند که کاری دستشان نیست و مقامشان تشریفاتی است.
در مورد فلسطین، موضعشان موافقت با صلح است و در مورد اوپک، به خاطر حاکمیت اکثریت اعراب، مایل به عضویت نیستند و گفتند به دنبال ایجاد گروه دیگری خارج از نفتداران اوپکاند؛ گرچه احتمال عضویت در اوپک دارند، رد نکردند. کاخ محل اقامت ما قدیمی و وسایل آن فرسوده و بوی رطوبت دارد. نحوه استقبال و بدرقهشان خوب نیست؛ وقت زیاد میگرفت.
سال ۱۳۷۴
اعضای کمیسیون مشورتی شورای عالی انقلاب فرهنگی آمدند. گزارش کار دادند و برای اولویتها و موضوعات مهمتر راهنمایی شدند. آقای [مصطفی] میرسلیم، برای دستور شورای عالی انقلاب فرهنگی آمد.
[آقایمحمد سعد]، سفیرتونس برای تقدیماستوارنامه آمد. مذاکراتتشریفاتی بود. [آقای هوالیمینگ]، سفیر چین برای خداحافظیآمد. فارسی خوب میداند. از تلاشهایش تشکر کردم. عصر سلمانی برای اصلاح آمد. از استخر استفاده کردم.
شب شورای عالی انقلاب فرهنگی جلسه داشت. مسأله برخورد بسیجیان و دانشجویان دفتر تحکیم وحدت، بر سر سخنرانی آقای [عبدالکریم] سروش مطرح و قرار شد، مقررات انضباطی دانشگاهها اجرا شود. دربارة توسعه دانشگاهها بحث شد و ناتمام ماند. وزارت بهداشت با توسعه دانشگاهها مخالف است و وضع موجود را هم زیادی میداند.
سال ۱۳۷۵
در گزارشها، استیضاح اربکان در پارلمان ترکیه، به خاطر مسائل سفر به لیبی و اظهارات قذافی و گران شدن نفت مورد توجه است.
آقای خاتمی، [رئیس کتابخانه ملی] آمد. برای امور کتابخانه ملی استمداد کرد و از ایذاء آقای جواد لاریجانی شکایت کرد و از به میدانآمدن مجمع روحانیون مبارز که مدتها قهرکرده بودند و اصرار دارند که مهندس موسوی نامزد شود، اظهارخوشحالیکرد.
آقایان ابوترابی، [نمانیده ولیفقیه در امور آزادگان] و یحیوی آمدند و برای گرفتن کارخانه مینو برای آزادگان استمداد کردند.
برای مراسم تشییع جنازه ۷۵۰ شهید که اخیراً اجسادشان در مرزهای عراق پیدا شده، به مجلس رفتم. جمعیت زیادی آمده بود.
شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز تهران جلسه داشت. اکثریت اصرار داشتند که برای آقای ناطق نوری، به عنوان نامزد مورد حمایت در انتخابات ریاستجمهوری رأیگیری شود. آقای دکتر روحانی هم احتمال نامزدشدن خودش را مطرح کرد؛ نگران این اختلاف و نیز رقابت آقای ریشهری و آقای مهندس موسوی هستند. قرار شد ابتدا با جامعه مدرسین حوزه علمیه قم صحبت و مشورت شود و سپس در جلسه بعد رأیگیری شود.