arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۱۵۱۴۳
تاریخ انتشار: ۴۵ : ۲۳ - ۰۸ آذر ۱۳۹۸

یادداشت‌های اعتمادالسلطنه، پنجشنبه ۸ آذر ۱۲۷۳: ماجرای شاهزاده‌سازی در پذیرایی از سفیر انگلیس چه بود؟

روزی که ایلچی [سفیر] انگلیس، دوران که تازه وارد شده است، رسما شرفیاب می‌شد؛ بنا به قانون تشریفات در پذیرایی رسمی هر ایلچی دفعه اول ورود باید چند نفر شاهزاده با شمشیرهای مرصع خاصه سلطنتی در تالار پذیرایی بایستند... دو دقیقه قبل از ورود ایلچی جز عزالدوله و پسرش از شاهزاده‌ها کسی حاضر نشد. آن وقت بندگان همایون [شاه] ملتفت شدند و به حاجی امین‌السلطنه فرمودند که در سر پله توی باغ هر شاهزاده را که پیدا کردند از عمله خلوت و غیر آورده شمشیر به گردنش بیندازند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

ماجرای شاهزاده‌سازی در پذیرایی از سفیر انگلیس چه بود؟

پس از انتشار خاطرات روزانه آیت الله هاشمی رفسنجانی، «انتخاب» قصد دارد این بار بخش های گزیده ای از خاطرات دیگر شخصیت های مهم و تاثیرگذار کشور را روزانه، مرور و منتشر کند

به گزارش انتخاب، در خاطرات اعتماد السلطنه آمده است:

من سوار نشده در منزل ماندم. روزی که ایلچی [سفیر] انگلیس، دوران که تازه وارد شده است، رسما شرفیاب می‌شد؛ بنا به قانون تشریفات در پذیرایی رسمی هر ایلچی دفعه اول ورود باید چند نفر شاهزاده با شمشیرهای مرصع خاصه سلطنتی در تالار پذیرایی بایستند. اولا حالا در ایران شاهزاده نداریم. ثانیا این جوانی که اسم خودش را وزیر تشریفات گذاشته و ایشیک‌آقاسی باشی دولت است آدم بسیار خوبی است اما نصف وقتش را باید صرف حفظ حلیله جلیله محترمه خود کند که غالبا هم محفوظ نمی‌نماید و نصف دیگر وقت را باید مشغول اذکار و اورادی که حاجی میرزا حسن مرشد به او تعلیم می‌نماید صرف کند. این است که شاهزاده‌ها را فراموش می‌نماید. چنان‌چه دو دقیقه قبل از ورود ایلچی جز عزالدوله و پسرش از شاهزاده‌ها کسی حاضر نشد. آن وقت بندگان همایون [شاه] ملتفت شدند و به حاجی امین‌السلطنه فرمودند که در سر پله توی باغ هر شاهزاده را که پیدا کردند از عمله خلوت و غیر آورده شمشیر به گردنش بیندازند. کسی حاضر نبود، مگر منوچهر میرزا. یک شمشیر به او دادند. مجدالدوله هم در این بین پیدا شد و عرض کرد شمشیری هم به من بدهید به گردن آویزم. به او هم دادند و محض تخفیف، شاه به او فرمودند که: «ایندی شاهزاده اولمسن» و این مثل از زمان شاه مرحوم محمدشاه باقی مانده. شفیع خان چاپارباشی قراباغی که مرد ابلهی بود زن شاهزاده گرفته بود و فردای شب زفاف به هرکس می‌رسید می‌گفت: «قارداش من شاهزاده اولمشام». می‌پرسیدند: «چرا؟» [می‌گفت] «به آن جهت که دیشب با شاهزاده خانمی زفاف کرده‌ام»! خلاصه خاطر دارم که امامقلی میرزای عمادالدوله جد این منوچهر میرزا که حکمران کرمانشاه و کردستان و نهاوند و سرحددار عراقین بود و دو کرور مکنت داشت، بیست سال قبل که طهران آمده بود هزار عدد اشرفی هجده نخودی داد که به عمادالدوله حالیه شمشیر بدهند، در پذیرایی کنت دوبسکی، ایلچی اطریش، حامل شمشیر باشد. «تفو بر تو ای چرخ گردون تفو!»

نظرات بینندگان