خاطرات مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی را از سال ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵، هر شب منتشر میکند. پیشتر، خاطرات «آیت الله» از سال ۵۸ تا ۷۱ در «انتخاب» منتشر شده بود
به گزارش «انتخاب»؛ متن خاطرات آیت الله هاشمی در روز ۱۲ آذر 1371 تا 1375 در زیر آمده است
سال ۱۳۷۱
به همراه تمامی اعضای خانواده به جز یاسر به فرودگاه رفتیم و بلافاصله به سوی کیش پرواز کردیم. آقای [حمید] میرزاده، [معاون اجرایی رییسجمهور] هم بود. در راه آقای میرزاده، گزارش وضع منطقه آزاد تجاری کیش را داد. خلبانها آمدند و نیازهای نهاجا [=نیروی هوایی ارتش] را گفتند. از کمبود ارز هم گفتندکه باعث تأخیر در تأمین قطعات پرندهها شده است.
در کیش همگی به پاویون رفتیم. هدف سفر استراحت بود. قرار بود که برنامهای و کاری انجام ندهیم، ولی نگذاشتند. آقای [سیدجلیل] سیدزاده، استاندار [هرمزگان] آمده بود. راجع به وضع استان و نیازها ومشکلات، پیش از ظهر و عصر مذاکره کرد و کمک گرفت.
عصر هم مدیران [منطقه آزاد] کیش آمدند و راجع به مقررات کیش و کم شدن مسافر مذاکره شد. فروش کارت[۱] زیاد شده است، ولی بیشتر دستهجمعی است. از عمدهفروشها در بندر میخرند. مغازهها گله دارند. آنها قاچاق کالا از قشم را علت دیگری برای خلوتتر شدن کیش میدانستند.
به این نتیجه رسیدیم که فروش زمین در کیش، میتواند باعث آمدن مردم و علاقهمند شدن آنها و نهایتاً آبادی جزیره شود. این سیاست را میتوانیم در سایر جزایر هم برای مسکون نمودن آنها بهکار بگیریم.
شام را در رستوران سبز در آلاچیقهای چوبی صرف کردیم. مناظر بسیار زیبا و شاعرانهای درست کردهاند. سواره از خیابانها و طرحهای در دست اجرا و نخلستان بازدید کردیم؛ مجموعاً خیلی تمیز و روشن و آباد است. از بندر و انبارها هم بازدید کردیم. سری به مسجد شیعهها در روستای کیش زدیم؛ در دست بازسازی است. خیلی با صفا و دیدنی خواهد شد.
مقداری از وقت هم صرف مطالعه گزارشها شد. پیش از ظهر در دریا شنا کردم و مقداری جتاسکی نمودم. جتاسکی خوبی دارند و استفاده از آن آسان است.
سال ۱۳۷۲
صبح برای افتتاح پل افسریه، با محسن به میدان بسیج رفتیم. پل و میدان عظیمیاست و با دو میلیارد تومان هزینه، به سرعت ساخته شده است. مردم جمع شده بودند و به گرمی استقبال کردند. اتوبوسی از شرکت واحد را که گازسوز کرده بودند، آوردند بازدید کردیم و سوار شدیم؛ کار خوبی است.
از سالن باز شهرداری تهران که به شیوه جدید، مجهز به کامپیوتر شده است، بازدید کردیم؛ کار خوبی است. همه شهرداریهای مناطق را مکانیزه کردهاند و از نتایج کار خیلی راضیاند. مجتمع اداری را که در دست احداث است، دیدیم. سپس در سالنی، آقای [غلامحسین کرباسچی]، شهردار تهران و معاونش مهندس [ابوالقاسم] آشوری گزارش دادند و من صحبت تشویقآمیز نمودم.
به فرهنگسرای خاوران رفتیم که در محل قبرستان بهاییها و کنار قبرستان یهودیها و گورستان متروکة مسگرآباد در دست احداث است، بازید کردیم. بسیار وسیع و عظیم است و پیشرفت خوبی دارند. تأثیر زیادی در اصلاح وضع ظاهری و فرهنگی منطقه خواهد داشت. بسیجیهای تحصیلکردة محل که سازمان «قلم» را زیر چتر شهرداری تهران تشکیل دادهاند و با هزینه شهرداری دستاندرکارند، گزارشی از تلاشهای وسیع فرهنگی دادند. مصاحبهای انجام شد.[۱]
سپس رفتیم و سوار اتوبوس برقی ساخت ایران در خط اتوبوس برقی شدیم. به خانه آمدیم. ظهر مهدی گزارش سفر به قطر، دوبی، ابوظبی و پاکستان را داد و گفت صنعت ساخت کارخانه نیشکر پاکستان خوب است و میتواند ارزانتر، نیاز شرکت نیشکر خوزستان را تأمین کند. از طرح استحصال گاز قطر و بندر جبلعلی و مذاکراتش با سران آنجا گفت. دربارة طرح انتقال آب به قطر که بررسی کرده بود، گزارش داد. آنها را در این کار جدی دیده است؛ چون ارزانتر و بهتر از آب شیرینکن برای آنهاست. در مورد ساحل سازی خزر صحبت شد.
از دیشب تاکنون، مه غلیظی منطقه شمیران را فراگرفته و نمنم باران داریم. شب فائزه آمد وگزارش سفر به کویت را داد. از موفقیت سفر و مذاکراتش خیلی خوشحال است؛ رییس کمیته بینالمللی المپیک، از او خواسته که عضو کمیته بینالمللی شود؛ گفتم بررسی شود.
سال ۱۳۷۳
تا ساعت نُه ونیم صبح، در دفترم کارها انجام شد. سپس برای شرکت در جلسه ختم مرحوم اراکی که از طرف رهبری برپا بود، به مسجد شهید مطهری رفتیم. قبل از آمدن ایشان، من جلسه را ترک کردم؛ معمولاً سعی میکنیم، در اینگونه جلسات همزمان نباشیم به خاطر مسائل امنیتی.
آقای [علی] آقامحمدی آمد. گزارش سفر به لندن و مذاکره با مسئولان انگلیسی دربارة عراق و مسائل خاورمیانه در رابطه دو کشور را داد. گفتهاند که تحریم عراق را غیرمؤثر ببینند. گفت جریان اسلامی عراق در انگلیس فعال نیست و موقعیت خوبی ندارد.
آقای محمدزاده اهوازی آمد و برای طرحهایی کمک خواست که به نظر غیرمعقول است؛ مثل طرح مدینه فاضله با ارقام نجومی؛ با محسن هم صحبت کرده و محسن هم حرفهایش را غیرقابلتوجیه دیده است. سفیر جدیدمان در سودان برای کسب نظر و خداحافظی آمد؛ توضیحاتی دادم. [آقای مرتضی بانک] استاندار کرمان آمد. گزارشی از وضع امنیت، کشاورزی، صنایع، آب، تنظیم بازار و روابط سیاسی داد. به نظرم آمد که هنوز مسلط برکار نیست.
عصر در جلسه هیأت دولت، تبصرههای بودجه را تکمیل کردیم و تصمیم گرفتیم که در برنامه دوم، تمام کارمندان متأهل را صاحب منزل کنیم. اسامی جمعی از علما به عنوان افرادی که دارای صلاحیت مرجعیت هستند، از سوی جامعه مدرسین و جامعه روحانیت مبارز منتشر شده است؛ آیتالله خامنهای را هم در لیست گنجاندهاند. این باعث خوشحالی علاقهمندان به رهبری و باعث خشم دیگران شده است
سال ۱۳۷۳
تا ساعت نُه ونیم صبح، در دفترم کارها انجام شد. سپس برای شرکت در جلسه ختم مرحوم اراکی که از طرف رهبری برپا بود، به مسجد شهید مطهری رفتیم. قبل از آمدن ایشان، من جلسه را ترک کردم؛ معمولاً سعی میکنیم، در اینگونه جلسات همزمان نباشیم به خاطر مسائل امنیتی.
آقای [علی] آقامحمدی آمد. گزارش سفر به لندن و مذاکره با مسئولان انگلیسی دربارة عراق و مسائل خاورمیانه در رابطه دو کشور را داد. گفتهاند که تحریم عراق را غیرمؤثر ببینند. گفت جریان اسلامی عراق در انگلیس فعال نیست و موقعیت خوبی ندارد.
آقای محمدزاده اهوازی آمد و برای طرحهایی کمک خواست که به نظر غیرمعقول است؛ مثل طرح مدینه فاضله با ارقام نجومی؛ با محسن هم صحبت کرده و محسن هم حرفهایش را غیرقابلتوجیه دیده است. سفیر جدیدمان در سودان برای کسب نظر و خداحافظی آمد؛ توضیحاتی دادم. [آقای مرتضی بانک] استاندار کرمان آمد. گزارشی از وضع امنیت، کشاورزی، صنایع، آب، تنظیم بازار و روابط سیاسی داد. به نظرم آمد که هنوز مسلط برکار نیست.
عصر در جلسه هیأت دولت، تبصرههای بودجه را تکمیل کردیم و تصمیم گرفتیم که در برنامه دوم، تمام کارمندان متأهل را صاحب منزل کنیم. اسامی جمعی از علما به عنوان افرادی که دارای صلاحیت مرجعیت هستند، از سوی جامعه مدرسین و جامعه روحانیت مبارز منتشر شده است؛ آیتالله خامنهای را هم در لیست گنجاندهاند. این باعث خوشحالی علاقهمندان به رهبری و باعث خشم دیگران شده است
سال ۱۳۷۴
اول وقت با بیمارستان امام رضا (ع) تماسگرفتم. گفتند، دیشب بعد از رفتن ما، والده کاملاً آرامش یافته و تا ساعت چهار صبح خوابیده و امروز کاملاً به هوش است، ولی به یاد ندارند که ما دیشب آنجا بودهایم و اکنون میپرسند که چرا به بیمارستان آورده شدهاند.
تا ساعت نُه و نیم صبح، مطابق معمول کارها را انجام دادم. آقای نوربخش، [رئیس کل] و معاونان بانک مرکزی آمدند و گزارش وضع ارزی و ریالی را دادند. از وضع ارز کاملاً راضیاند. معوقهها قسطبندی شده و امکان پرداختخوبی داریم. مشکل ارزی پیشبینی نمیکنند، ولی از لحاظ ریالی، نگران رشد نقدینگی، خیلی بیش از مصوب برنامهاند و تصدیق دارند که بسیاری از واحدهای صنعتی، مشکل نقدینگی دارند؛ قرار شد، برای یافتن راهحل بررسی کنند.
[آقای غلامحسین کرباسچی]، شهردار تهران آمد. در مورد کارهایش صحبت کرد و تهمت اقدامات غیرقانونی شهرداری را رد نمود. متهم است، در مورد فروش تراکم و مصالحه با متخلفان و توافق بر جریمهها، برخلاف قانون عمل میکنند. گفت به تفحص مجلس هم جواب قانونی داده است. تذکراتی در مورد روزنامه همشهری دادم.
آقای مسیح مهاجری، [مشاور اجتماعی رئیس جمهور و مدیرمسئول روزنامه جمهوری اسلامی] آمد. گزارش سفر به مصر و آسیای میانه و سوریه و لبنان را داد و بر دوستی با آسیای میانه تأکید داشت. هنوز هم مخالف برقراری روابط سیاسی با مصر است؛ ضمن اینکه بر همکاری فرهنگی اصرار دارد. در مورد روزنامه و تندرویهایش تذکر دادم. در مورد انتخابات مطالبی داشت و نگران از تکبُعدی شدن است.
آقای [مجید] عباسپور، [مشاورفنی رئیس جمهور]آمد. گزارش پیشرفت ش.م.ر[= پدافند شیمیایی، میکربی و رادیواکتیو] را داد و در مورد مسأله مهمی که در بعضی جراید خارجی در مورد برنامه خیالی طرح ورود ریال زیاد از خارج به ایران، برای اخلال در اقتصاد ایران، به کمک فرزند آقای قذافی و دکتر عباسپور و شرکتی بنام بندران صحبت شد. ایشان احتمال میدهد که جعل این خبر، توسط مراکز جاسوسی غربی است که به نحوی ارتباط آن شرکت با کارهای ش.م.ر را مطلع شدهاند. نگران است و پیشنهاد جایگزینی خودش را دارد.
عصر در جلسه هیأت دولت، دربارة مسأله توزیع و تولید فولاد بحث داشتیم. شب میهمان آیتالله خامنهای بودم. کمی دربارة خاطرات دوران طلبگیمان صحبت کردیم، با یادی از مرحوم بهرامی. در مورد شعارهای سفر، برنامه سفر ایشان به قم و اینکه علمای قم تذکر دادهاند که در مسأله مرجعیت تبلیغ نشود و جمع شدن پلاکاردهای مرجعیت به دستور ایشان و نیز تذکر دیگری در مورد تعبیر «آیتاللهالعظمی» که آقای مشکینی با آقای بشارتی، وزیر کشور گفته بودند که در این مورد اقدامی نشده و پلاکاردها آن را خواهند داشت، صحبت شد. همچنین دربارة انتخابات تهران، لیست جامعه روحانیت مبارز -که نظر هر دوی ما این است که خوب است، منحصر به یک خط نباشد، ولی ایشان مایل نیستند در این مورد اعلاننظر کنند- و دربارة کسالت حاجیه والده و سفر من به مشهد و نیز مسأله شنود و محدودکردن آن و در مورد جلوگیری از کارهایی که آرامشخاطر مردم را سلب میکنند، توافق کردیم. در مورد افغانستان که ایشان موافق با کمک سریع به گروه خلیلی نیستند.
به خانه آمدم. با اخوی محمد در مشهد تماس گرفتم. گفت در مجموع حال والده بهتر است، ولی دیشب استفراغ کردهاند.
سال ۱۳۷۵
بعد از نماز و ورزش و صبحانه و اخبار، [آقای صمد رجاء]، استاندار و همسر و فرزندانش آمدند. احوالپرسی و خداحافظی کردم. با بدرقه مسئولان، به فرودگاه رفتیم و با هلیکوپترها بهسوی سمیرم پروازکردیم. دو معاون وزیر راه و ترابری همراه بودند. در مسیر، درباره راه یاسوج ـ سمیرم توضیح میدادند. معمولاً در کنار رودخانه لشار قرار دارد.
در محل سد حنا پیاده شدیم. از سد بازدید و از لوح پردهبرداری کردیم. توضیحات مهندس زنگنه، [وزیر نیرو] و اسلامیان، مدیرکل آب استان اصفهان را شنیدیم. سد با ظرفیت ۵۰ میلیون مترمکعب آب و هزینه حدود دو میلیارد تومان ساخته شده است. با دکمه، دریچه خروجی آب را باز کردم. خروج آب به کانال، منظره بسیار زیبایی داشت. پایین رفتیم و عکس و فیلم گرفتند.[۱]
سپس از طرح پرورش ماهی قزلآلا در دریاچه سد در قفسهای توری بازدید کردیم. گفتند از یک قفس ۱۵۰ متری یک و نیم تُن ماهی تولید میشود؛ کار جالبی است. در سدهایی که آب برای شرب نیست، به وسعت قابل عمل است.
به جمع مردم شهر حنا در کنار سد رفتیم. احساسات پُرشوری ابراز کردند و خیلی ممنوناند. روستای محرومی بودند؛ شهرستان کردهام. با ساخت آن و عمران ۸۰۰۰ هکتار دشت احیا به منطقه آبادی تبدیل میشوند. برایشان صحبت کوتاهی کردم و تشویقشان نمودم که از آبیاری تحت فشار استفاده کنند.[۲] [آقای اسحاق جهانگیری]، استاندار اصفهان و آیتالله [جلالالدین] طاهری، [نماینده ولیفقیه و امام جمعه اصفهان] هم آمده بودند.
به شهر سمیرم پرواز کردیم. در کنار ورزشگاه محل اجتماع مردم فرود آمدیم. اجتماعشان خیلی باشکوه بود. بعد از خیرمقدم دختران شهید و دو گروه سرود قشقایی و بومیها و خیرمقدم امامجمعه و نماینده شهر و طرح خواستهها، من هم صحبت کردم و خواستهها را پذیرفتم.[۳]
به فرودگاه اصفهان پرواز کردیم. در فرودگاه نماز ظهر را خواندیم و با بدرقه رسمی، به تهران پرواز کردیم. ساعت دو و نیم بعدازظهر به دفترم رسیدم. تا ساعت هشت شب، کارهای مانده را انجام دادم. به جلسه فاتحه مرحوم آمیرزا احمد، نتوانستم بروم. شب به خانه آمدم.