arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۲۰۶۳۲
تاریخ انتشار: ۱۹ : ۰۰ - ۰۹ دی ۱۳۹۸

خاطرات آیت‌الله هاشمی؛ ۸ دی ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵: با قاسم سلیمانی، فرمانده لشکر ثارالله در مورد تحکیم امنیت صحبت کردم

هیأت آذربایجانی به ریاست معاون اول رییس‌جمهور آمدند. گفتند که تصمیم گرفته‌اند اولویت روابط خود را به ایران بدهند و خواستار توسعه روابط شدند. ضمن استقبال از همکاری، از موضع بی‌نیازی و استغناء برخورد کردم. ملاقات خصوصی خواستند و گفتند که اعتماد به ترکیه و آمریکا ندارند و نمی‌خواهند از آنها کمک نظامی بگیرند و می‌خواهند از ما بگیرند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

خاطرات آیت‌الله هاشمی؛ ۸ دی ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵: با قاسم سلیمانی، فرمانده لشکر ثارالله در مورد تحکیم امنیت صحبت کردمخاطرات مرحوم  آیت الله هاشمی رفسنجانی را از سال ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵، هر شب منتشر می‌کند. پیشتر، خاطرات «آیت الله» از سال ۵۸ تا ۷۱ در «انتخاب» منتشر شده بود


به گزارش «انتخاب»؛ متن خاطرات آیت الله هاشمی در روز ۸ دی 1371 تا 1375 در زیر آمده است

 

سال ۱۳۷۱

صبح دست‌اندرکاران بازسازی مناطق زلزله‌زده استان‌های گیلان و زنجان آمدند. آقای غیوری، [نماینده ولی‌فقیه در سازمان هلال احمر] و [آقای غلامرضا فروزش]، وزیر جهادسازندگی گزارش کار دادند و من صحبت‌های تشویق‌آمیز و تحسین‌آمیز نمودم.

هیأت آذربایجانی به ریاست معاون اول رییس‌جمهور آمدند. گفتند که تصمیم گرفته‌اند اولویت روابط خود را به ایران بدهند و خواستار توسعه روابط شدند. ضمن استقبال از همکاری، از موضع بی‌نیازی و استغناء برخورد کردم. ملاقات خصوصی خواستند و گفتند که اعتماد به ترکیه و آمریکا ندارند و نمی‌خواهند از آنها کمک نظامی بگیرند و می‌خواهند از ما بگیرند.

اصل کمک را پذیرفتم، ولی نوع و شیوه کار را به بررسی موکول کردم و گفتم به نفع‌شان نیست که کمک ما فاش بشود و آمریکا نخواهد گذاشت که ارمنستان شکست بخورد، ولی آنها معتقدند به‌زودی ارمنستان را شکست می‌دهند. خواستند بدون معطلی، تعداد زیادی اتوبوس و مینی‌بوس تحویل‌شان بدهیم. گفتم تسریع بشود.

آقایان [محمد] عبایی [خراسانی]، [محمد] جعفری [گیلانی] و [محمدعلی] ایازی از دفتر تبلیغات [اسلامی قم] آمدند. گله داشتند که در قم از مرکز آنها بازدید نکردم و برای کارهایشان کمک بیشتر خواستند. هیأت امنای کتابخانه ملی جلسه داشت. برای بالا آوردن سطح معاونان آن و نیازهای دیگر تصمیم‌گیری شد.

دیشب شورای عالی انقلاب فرهنگی جلسه و چند مصوبه داشت. آقای [بیژن نامدار] زنگنه، وزیر نیرو، تلفنی از وزارت نفت شکایت کرد که سوخت نیروگاه‌ها را نرسانده و نیروگاه خاموش شده است.

 

سال ۱۳۷۲

ساعت چهار و نیم صبح بیدار شدم و دیگر نخوابیدم. در اخبار هم مسأله مهمی نبود. کشاورزان نمونه آمدند. وزیر و دو نفر از آنها صحبت کردند. جوایز را دادم و صحبتی هم نمودم.[۱] سرماخوردگی مانع صحبت زیاد شد.

همراه اعضای مجلس خبرگان، به دفتر رهبری برای ملاقات با ایشان رفتیم. آقای [علی] مشکینی، [رئیس مجلس خبرگان] صحبت کرد و دربارة تعیین مرجع‌تقلید و مذاکره دربارة مبارزه با تورم پیشنهادی داد که آیت ‌الله خامنه‌ای هر دو مطلب را به تلخی رد کرد. ایشان همین شیوه موجود برای تعیین رهبری را خوب خواندند و ضرورت حفاظت صریح از رهبری را تأکید نمودند و از من با عبارات رسا تمجید کردند.

ناهار اعضای مجلس خبرگان میهمان من بودند. آقای مشکینی مقداری صحبت کردند و تذکراتی دربارة موسیقی و... دادند. من هم مطابق معمول، توضیحات دادم. آقایان مشکینی و سید مهدی روحانی برای استراحت ماندند. آقای روحانی از مزاحمت‌های دادگاه ویژه نسبت به سید محمد روحانی انتقاد داشت، ولی آقای مشکینی به خاطر اینکه او از اول از مخالفان امام بوده، ایجاد مانع در راه توسعه نفوذ او را حق می‌دانست.

 عصر [آقای حسن حسن‌اُف]، وزیر امورخارجه آذربایجان آمد. گزارشی از سفر حیدرعلی‌اف به فرانسه و اجلاس سران مشترک‌المنافع در عشق آباد داد. از کمک‌های ما تشکر کرد و برای احقاق حق‌شان استمداد نمود.

در جلسه هیأت دولت چند مصوبه گذراندیم و استانداران لرستان و یزد را تصویب کردیم. شب در مسیر خانه، برای نشاندن دندانم که در قائم‌شهر افتاده بود، به بیمارستان اختر رفتم. سعید [لاهوتی] سریعاً جا انداخت و به خانه آمدیم

 

سال ۱۳۷۳

صبح زود ناشتا، برای چک‌آپ به بیمارستان قلب رفتم. ابتدا از گردن و کمر و زانو و سینه عکس‌برداری کردند و سپس از همه اعضای داخلی، مثانه و کلیه و کبد و کیسه صفرا و ریه‌ها سونوگرافی کردند. سپس الکتروکاردیوگرافی و سپس آندوسکوپی از معده شد. آقای مرعشی گفته بود که کار سختی است؛ لوله‌هایی که به معده می‌رود، اذیت می‌کند. به دکترها گفتم، سعی کنند ناراحتم نکنند. تصمیم گرفتند که خوابم کنند و در حال خواب انجام شود. سرم وصل کردند و آمپول آرام‌بخش خواب‌آور زدند. فوراً خواب رفتم و دیگر چیزی نفهمیدم. وقتی چشمانم را باز کردم و بیدار شدم، هیچ اثری از آندوسکوپی که در حال خواب، توسط دکتر [رضا] ملک زاده انجام شده بودند، نداشتم و احساس آرامش خوبی داشتم. با دکترها مرندی، ملک‌زاده، ملکی، سهرابی، میلانیان و... صبحانه خوردیم. مجموعاً از سلامتی‌ام راضی بودند.

به دفترم برگشتم. برنامه سفر به استان سیستان و بلوچستان را تنظیم کردیم. کارها را انجام دادم. عصر دکتر میلانیان آمد و داروهای تجویزی دکتر ملک‌زاده را آورد. برای معده‌ام که‌ترش می‌کند، یک نوع میکروب موذی درآندوسکوپی دیده‌اند. تا عصر کارها را انجام دادم. احساس خستگی و لختی می‌کردم؛ لابد تحت تأثیر داروی خواب‌آور بود. برای رفع خستگی و شستن موادی که در جریان معالجات بر بدنم مالیده بودند، از استخر استفاده کردم.

مغرب به خانه آمدم. خبر دادند که والده و همشیره طیبه، به منزل اخوی محمد آمده‌اند؛ تلفنی احوال‌پرسی کردم. قرار شد اینجا بیایند. امروز آقای [سید حسین] مرعشی، [رییس دفتر رییس‌جمهور]، گزارش نشر آگهی فروشگاه‌های زنجیره‌ای [رفاه] را داد که کار ثبتی‌اش انجام شده است. دستور پیگیری مراحل بعدی را دادم.

آقای [حسین] شیخ الاسلام، [معاون سیاسی وزارت امور خارجه]، تلفنی اجازه خواست که وزارت امورخارجه، اظهارات در مورد بحرین داشته باشد؛ گفتم بیشتر بررسی شود.

 

سال ۱۳۷۴

پیش از اذان بیدار شدم و دیگر نخوابیدم. تا ساعت نُه صبح، به مطالعه و صبحانه و ملاقات با بستگان و سؤالات‏شان گذشت. با [آقای قاسم سلیمانی]، فرمانده لشکر ثارالله در مورد تحکیم امنیت و با [آقای مرتضی بانک]، استاندار [کرمان]، دربارة مسایل عمرانی استان صحبت شد. رفتیم و طرح در دست اجرای مجتمع فرهنگی رفسنجان را دیدیم. محسن[هاشمی]،  با هدف ایجاد مرکز اسناد، کتابخانه و موزه جامعی برای آثار انقلاب و به خصوص آثار اشیاء و هدایای مقامات داخلی و خارجی و مردم و مربوط به من - به عنوان رییس‏جمهور- این مجتمع را می‌سازد. عمده هزینه‌اش، از ساختمان یک مرکز تجاری بزرگ و مدرن که همان‏جا اجرا می‌شود، به‏دست می‌‍‌آید.

با هلی‌کوپترها به سوی نوق پرواز کردیم. آقایان [سیدهاشم] رسولی، و [محمدعلی] صدوقی هم آمدند. کنار امام‌زاده سه قریه فرود آمدیم. بعد از زیارت قبور شهدا و امامزاده و قبر مرحوم آمیرزا عباس- عمویمان- که اخیراً بازسازی شده، به مسجد جامع رفتیم. جمعیت بسیار زیادی جمع بودند و از اطراف و شهرهای دیگر هم آمده بودند. تسلیت و مداحی و قرآن و سخنرانی آقایان [مجید] انصاری و فلاح، [مسئول بنیاد شهید و دادستان یزد] انجام شد. بعد از نماز جماعت به امامت من، ناهار دسته‏جمعی در همان‏جا بود که به
 صورت ظروف یک‏بار مصرف به مردم داده می‌شد؛ گفتند بیست‏هزار پُرس غذا برای حضار آماده شده بود.

سپس به خانه پدری رفتیم. مشاهده اثاث‏البیت والده، همه را متأثر و متعجب کرد. کمی نشستیم. محمدتقی، کارگرمان تعریف کرد که والده، یک گوسفند نزد او داشته و اوایل سال به او گفته، به زودی از دنیا خواهد رفت؛ آن را نگه‏دارد، اگر مُرد، برای ایشان قربانی کندکه چون عید قربان رسید و زنده بودند، دستور دادند برای شهید محسن شریفیان -همشیره‏زاده- قربانی شود.

به منزل همشیره‏طیبه رفتیم. بستگان جمع بودند. عزاداری‏کردیم. دلم به‏حال طیبه سوخت؛ خیلی برای مادر زحمت‏کشید، ولی هنگام وفات ایشان در مکه بود. پریروز آمده و بی‏‌تابی می‌کرد. به سمت رفسنجان حرکت‏کردیم. وسعت اراضی پسته جالب است. بلافاصله به سوی تهران پرواز کردیم.

 

سال ۱۳۷۵

آقای [محسن] نوربخش، [رئیس‌کل بانک مرکزی] آمد. دربارة مسائل ارزی، چند سئوال داشت. ستاد تنظیم بازار جلسه با چند مصوبه داشت؛ من جمله مسائل بازارچه‌های مرزی با عراق و اتومبیل‌هایی که در سال‌های گذشته از عراق وارد کشور شده و بلاتکلیف است. عصر در جلسه هیأت دولت، چند مصوبه، من جمله تصمیماتی برای تقویت و عمران مساجد داشتیم.

شب میهمان رهبری بودم. در مورد سفر ترکیه، مسائل قره‌باغ، روسیه، [تعیین] اعضای مجمع تشخیص مصلحت نظام و نیز دربارة سفرم به ایلام و تأسیس بنیاد آسیا ـ آفریقا مذاکره کردیم که ناتمام ماند. عصر مقداری دربارة استان ایلام مطالعه کردم. شب چمدان را برای سفر فردا بستم.

نظرات بینندگان