خاطرات مرحوم آیت الله هاشمی رفسنجانی را از سال ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵، هر شب منتشر میکند. پیشتر، خاطرات «آیت الله» از سال ۵۸ تا ۷۱ در «انتخاب» منتشر شده بود
به گزارش «انتخاب»؛ متن خاطرات آیت الله هاشمی در روز ۱۲ بهمن 1371 تا 1375 در زیر آمده است
سال ۱۳۷۱
[آقای محمدمهدی شجاعیفرد]، نماینده جهرم آمد. با اظهار وفاداری، برای مهار آبهای جهرم استمداد کرد و خواستار دلجویی از امام جمعه شد. گفت محصول لیموشیرین منطقه، ارزان خریده میشود. [آقای محسن نریمان]، نماینده بابل آمد. مدعی شد، مجلس چهارم در ارتباط با دولت، حتی از مجلس سوم هم دورتر است. مدعی است، راستیها [= اصولگرایان]، به وعدههای انتخاباتی خود در خصوص حمایت از دولت عمل نمیکنند. برای امور عمرانی بابل کمک گرفت.
امام جمعه، نماینده و مسئولان اداری شهرستان ساوجبلاغ آمدند. گزارش اوضاع را دادند و برای کویرزدایی، ورزش، مدارس، بهداشت و راه کمک گرفتند. هیأت مدیره شهرک مهدیه قم آمدند. صد و سی میلیون تومان، برای مدت یک سال کمک گرفتند.
عصر برای سخنرانی در جمع میهمانان خارجی در مراسم آغاز برنامههای ستاد خارجی جشنهای دهه فجر، به هتل لاله رفتم. بعد از صحبت[۱] به دفترم برگشتم و تا ساعت هشت و نیم شب کارها را انجام دادم.
سال ۱۳۷۲
از دیشب تا امروز ظهر، باران بسیار خوبی باریده است. تا ساعت ده صبح کارها را انجام دادم. سپس برای مراسم آغاز جشنهای دهه فجر به مرقد امام رفتیم. در خیابانها موارد زیادی آب باران جمع شده بود. استقبال پُرشوری از طرف مردم هنگام ورود ابراز شد. چند دقیقه از صحبت من گذشته بود که صدای چهار شلیک تیر از راه دور شنیده شد. اول خیال کردم لامپهای برق ترکیده، ولی شعارهای مردم و فریادهای مرگ بر منافق و اجتماع مردم در ضلع غربی مرقد، روشن کرد که گلوله شلیک شده، ولی من تعادل را حفظ کردم و به صحبت ادامه دادم. آقای [محمود] مرتضاییفر، [وزیر شعار]، خواست توضیح بدهد، نگذاشتم. احمدآقا هم از پشت پرده آمد و تا آخر صحبت، کنار من ایستاد. خوشبختانه خونسردی خود را به خوبی حفظ کردم و به طور عادی، سخنرانی را در حد معمول به پایان بردم.[۱]
شب که سخنرانی به طور کامل از سیما پخش شد، از منظره مجلس و خونسردی خودم و عکسالعمل خوب مردم و حاج احمدآقا خمینی لذت بردم. آن شخص [=کورش نیکاختر] را مردم خلع سلاح کرده و تحویل انتظامات داده بودند. محافظان من، اسلحه که لامای [۳۸۰] کوچکی بود، به اضافه کارتهای شناسایی او را گرفته بودند. کارت نیروی انتظامی، کارت خبرنگاری و کارت دانشجویی دانشگاه آزاد اسلامی و کارت ورود به جشنوارهها را داشت. گفتم تحویل بازداشتگاه بدهند. سرانجام معلوم شد که او از پرسنل نیروی انتظامی و کمیتهای است.[۲]
به دفترم آمدم. رهبری با دلهره، تلفنی احوالپرسی کردند. همه تلفنهای دفتر از طرف مردم و دوستان اشغال شده بود. به تلفنهای آقای [محمد] یزدی و آقای دکتر حبیبی و اخوی محمد جواب دادم و برای قطع این مراجعات و ناراحتی مردم که در اثر اعلان خبر تیراندازی از رادیو در سراسر کشور بروز کرده بود، مصاحبه تلفنی با رادیو نمودم که در اخبار پخش شد[۳]. محسن و فاطی با عجله آمدند و خیالشان راحت شد.
گفتم تلفن عفت در مدینه را بگیرند که به او خبر بدهیم که از شنیدن خبر از رسانهها ناراحت نشود. خوشبختانه خودش زود تماس گرفت، ولی هنوز خبر را نشنیده بود؛ گرچه اکبرآقا اعرابی، محافظاش، مطلع شده ولی به او نگفته بود. از سفرش راضی است و گفت حاجیه والده و بستگان دیگر هم آنجا هستند و سالماند.
آقای [فریدون] وردینژاد، رئیس سازمان خبرگزاری جمهوری اسلامی [ایرنا]، تلفن کرد و برای کیفیت پخش خبر، نظرم را خواست. پیشنهاد شده بود که بگویند شلیک در شلوغی در اثر ضربه دست مأمور به ماشه اسلحه بوده است؛ گفتم حقیقت را بگویند. گفت قبل از ما خبرگزاری فرانسه، خبر را مخابره کرده و گفته تیرها به سوی من شلیک شده است، ولی اعتراف کرده که من، بدون توجه، به سخنان خود ادامه دادهام و مردم، شعار مرگ بر منافق دادهاند. به هر حال با توجه با حضور خبرنگاران داخلی و خارجی و میهمانان خارجی در داخل و انبوه مردم، درست نبود که خبر سانسور شود.[۴]
عصر شورای عالی اداری جلسه داشت. بحثمان دربارة اصلاح مدیریت ناتمام ماند. تا ساعت هشت و نیم شب، کارها را انجام دادم و به خانه آمدم.
سال ۱۳۷۳
امروز اول ماه رمضان است. ساعت چهار صبح، برای مراسم سحر با زنگ ساعت بیدار شدم. چون هنوز رؤیت هلال رمضان ثابت نشده، رجائاً روزه دار شدیم. ساعت نُه صبح به دفترم رفتم.
آقای [محمدمهدی] آخوندزاده، سفیرمان در پاکستان آمد. وضع پاکستان و موفقیت دولت را توضیح داد و طرحهای راه و لوله که ایران در آنجا اجرا میکند و برنامه توسعه همکاریها را و پیشنهادهایی برای زمان سفرم به پاکستان داشت.
آقای [سیدرضا] زوارهای، [رییس سازمان ثبت اسناد و املاک] آمد. از ایذاء دیوان محاسبات شکایت داشت و بر ضرورت ایجاد امنیت اقتصادی برای توسعه کشور تأکید داشت. آقای فروزش، [وزیر جهاد سازندگی] آمد. او هم شکایت از دیوان محاسبات داشت و گزارش پیشرفت پستهکاری در سمنان و توسعه کارخانههای تولید پنیر را داد.
دکتر [عبدالله] جاسبی، [رییس دانشگاه آزاد اسلامی]، برای حل مشکلات دانشگاه آزاد اسلامی در حصارک آمد و نیز برای مسائل معافیت سربازی دانشجویان و سوبسید [=یارانه] مواد غذایی استمداد کرد.
آقای [مصطفی] پورمحمدی، [معاون امنیت خارجی وزارت اطلاعات] آمد. گزارش دیدار با نمایندگان مردم چچن و استمداد آنها را داد و برای کمک سئوال کرد. گفتم باید بررسی شود. گزارشی از جلسات توجیهی برای معاونان وزرا و نمایندگان و همچنین به نتیجه رسیدن طرح ساخت هواپیما داد.
اخوی محمد، [قائممقام وزیر امور خارجه] آمد. پیشنهادی از یک شرکت روسی برای فروش موشکهای دوربرد و نیز انتقال نفت عراق از طرف ایران را گفت؛ گفتم در هر دو مورد جواب منفی بدهد. احتمالاً از منابع اطلاعاتی باشندکه برای کشف سیاست ما آمدهاند.
عصر در هیأت دولت، جلسه کوتاهی داشتیم. برای افطار به دفتر رهبری رفتیم. قبل از افطار، آیتالله خامنهای از روی نامه امام علی (ع) به مالک اشتر، نصیحتهایی نمودند که به نظر من خیلی مطلب داشت.
بعد از افطار به دفترم رفتم. کارها را انجام دادم و به خانه آمدم. برای جواب مصاحبه با روزنامه ایران نیوز، به عفت کمک کردم. خبرها از آلمان، مرتباً از ضعف فاطی و استفاده از سرم حکایت دارد و عفت ناراحت است.
سال ۱۳۷۴
مطابق معمول همه شبهای ماه رمضان، حدود ساعت یازده شب خوابیدم و ساعت چهار بامداد، با زنگ ساعت بیدار شدم. سماور را روشن نمودم. بعد از ساعتی دعا و قرآن، دیگران را بیدار کردم. عفت هم سر شب، غذای سحر را مطابق معمول درست کرده بود. سحری خوردیم. پس از نماز صبح تا ساعت هشت، به اخبار رادیوهای خارجی گوش دادم و قسمتی هم خوابیدم.
تا ساعت ده صبح در دفترم کار کردم. برای مراسم شروع جشنهای دهه فجر، به مرقد
امام رفتم. حاج حسنآقا [خمینی] خیرمقدم گفت و من هم سخنرانی مفصلی نمودم.[۱] مراجعت کردیم.
عصر جمعی از قاریان قرآن ایرانی و مصری آمدند. چند نفر قرآن خواندند. من هم صحبت کوتاهی در تشویقشان نمودم؛[۲] مستقیم از رادیو قرآن پخش میشد. افطار میهمان
من بودند.
به خانه آمدم. باران هم میبارید؛ الحمدالله. در گزارشها، صدور قطعنامه شورای امنیت علیه سودان، برای تحویل سوءقصدکنندگان به حُسنی مبارک، [رئیس جمهور مصر] در اتیوپی، مهم است که به نظر میرسد، مقدمه فشار بر سودان باشد.[۳] در حالی که بحران بین ترکیه و یونان با پادرمیانی آمریکا به سرعت رفع شد.
سال ۱۳۷۵
صبح، فاطی و آقایان آشوری و خرازی آمدند و برای ساخت مرکز تحقیقات سرطان استمداد کردند. میگویند، هشت میلیارد تومان هزینه دارد؛ دو میلیارد آن را دولت بدهد و بقیه را از مردم جمع کنند. آقای [غلامعلی] کیانی، [مدیرعامل سازمان صنایع دفاع]، از وزارت دفاع آمد. گزارش بعضی از صنایع دفاعی را داد و برای اعتبار بیشتر استمداد کرد. گفت، با دستور رهبری، کار بعضی از صنایع ویژه متوقف شده است؛ خواست که کمک کنیم.
[آقای غلامرضا آقازاده]، وزیر نفت آمد، گزارش نتایج مناقصههای جدید را داد و گفت، فرانسه و انگلیس برای بعضی از طرحها، منجمله پارسجنوبی پیشقدم شدهاند و پیشنهاد داشت، دست آنها را بندکنیم که در شورای امنیت، مانع تحریم احتمالی ما شوند. قرار شد برای این منظور جلسهای داشته باشیم. با توجه به امکان واگذاری به شرکتهای داخلی، بر فرض کمک بانک مرکزی، برای جذب اعتبارات خارجی و برای دفع فشارهای بعضی از جناحهای کارگری هم استمداد کرد. آقای [محمد] غرضی، [وزیر پُست و تلگراف و تلفن] آمد. دربارة خرید ماهواره، پیشنهاد آورده بود؛ مایل است، سه ماهواره برای سه نقطه مداری، یکجا تهیه کنیم. باز هم مسأله نامزدی خودش برای انتخابات [ریاستجمهوری] را مطرح کرد؛ به نظر میرسد بیمیل نیست.
[آقای شیخ حَمَد بنجاسم بنجابر آلثانی]، وزیر امورخارجه قطر آمد. در جلسه خصوصی، پیام حکام سعودی را آورد و درخواست کمک، برای پیداکردن متهمان فراری سعودی، در انفجار الخُبَر[۱] را داشت؛ فکر میکنند که به ایران فرارکردهاند. همان جوابهای سابق را تکرارکردم و گفتم، اگر سعودیها سرنخی دارند، به ما بدهند تا پیگیری کنیم. تقاضاکرد، کارشناسان دو کشور، جلسه مشترکی داشته باشند؛ پذیرفتم.
عصر در مراسم اعطای جوایز کتاب سال، در تالار وحدت شرکت کردم. بعد از گزارش آقای [مصطفی] میرسلیم، [وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی] و اعطای جوایز، من دربارة اهمیت علم و تحقیق و کتاب، صحبت کردم.[۲] از نمایشگاه کتاب بازدید نمودم. افطار، معاونان وزرا در باشگاه نهاد ریاستجمهوری میهمانم بودند؛ برنامه صحبت نداشتم. زودتر به خانه آمدم.