arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۲۸۸۲۹
تاریخ انتشار: ۵۰ : ۲۳ - ۲۰ بهمن ۱۳۹۸

خاطرات آیت‌الله هاشمی؛ ۲۰ بهمن ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵: ‏محسن رضایی، بحثی در مورد تورم و راه مبارزه با آن داشت؛ اخیراً درس اقتصاد خوانده و مشغول گذراندن رساله فوق‌لیسانس است

ساعت ده صبح آقای محسن رضایی، [فرمانده کل سپاه پاسداران] آمد. بحثی در مورد تورم و راه مبارزه با آن داشت. اخیراً درس اقتصاد خوانده و مشغول گذراندن رساله فوق‌لیسانس است. سپس برای دادن مهلت بیشتر، برای پرداخت اقساط کارخانه ایران وانت که اخیراً ایثارگران خریده‌اند، استمداد کرد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

خاطرات آیت‌الله هاشمی؛ ۲۰ بهمن ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵: ‏محسن رضایی، بحثی در مورد تورم و راه مبارزه با آن داشت؛ اخیراً درس اقتصاد خوانده و مشغول گذراندن رساله فوق‌لیسانس استخاطرات مرحوم  آیت الله هاشمی رفسنجانی را از سال ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۵، هر شب منتشر می‌کند. پیشتر، خاطرات «آیت الله» از سال ۵۸ تا ۷۱ در «انتخاب» منتشر شده بود
 
به گزارش «انتخاب»؛ متن خاطرات آیت الله هاشمی در روز ۲۰ بهمن 1371 تا 1375 در زیر آمده است

 

سال ۱۳۷۱

سفیران هند و کره شمالی برای تقدیم استوارنامه آمدند. آن‌ها را در ساختمان مرمر پذیرفتم. دکتر ولایتی برای مشورت سفر به سوریه و گزارش سفر به کویت و پاکستان برای اکو آمد. دربارة سفر دکتر [حسن] حبیبی، [معاون اول رییس‌جمهور]، به ترکیه مذاکره شد. قرار شد در روزنامه، جواب ترک‌ها در خصوص دخالت ما در ترکیه داده شود و به حضور ضدانقلاب در ترکیه اعتراض کنیم.

آقای [اکبر] ترکان، [وزیر دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح] آمد. برای سفر به امارات و نحوه مذاکره با مقامات آنجا و داشتن پیام من مشورت کرد. برای نمایشگاه می‌رود.

آقایان [محمدرضا] نعمت‌زاده، [محسن] نوربخش، [وزیر امور اقتصادی و دارایی] و [محمدحسین] عادلی، [رییس‌کل بانک مرکزی]، برای مسأله ارز صنایع آمدند. قرار شد تا آخر سال مقداری بدهیم و در سال آینده، با تسهیلات بانکی جبران کنیم. آقای نوربخش، در مورد فروش نفت به آمریکا و خرید کالا از آنها صحبت کرد.

عصر برای مراسم کتاب سال به تالار وحدت رفتم. بعد از ارائه گزارش، من صحبت کردم[۱] و جوایز را دادم. مبلغ زیادی از طرف وزارت ارشاد به عنوان جایزه

اختصاص داده شده است: پنجاه سکه بهار آزادی برای هر کتاب.

شب شورای عالی انقلاب فرهنگی جلسه داشت. تأسیس دانشکده جهانگردی در تهران و خطی مشی آموزش عالی و تحقیقات در برنامه دوم تصویب شد. دیر وقت به خانه رفتم. عفت هم ساعت دوازده شب رسید. او در مشهد بود.

 

سال ۱۳۷۲

مسئولان سازمان تأمین اجتماعی، وزارت راه و ترابری و جمعی از کامیون‌داران آمدند. گزارش بیمه‌گر و رانندگان را دادند؛ تشویقشان کردم و خواستم که به اقشار دیگر هم بپردازند.

آقای مهندس [یعقوب] انتصاری که موفق شده هواپیمای آموزشی با روش فایبرگلاس برای نیروی هوایی بسازد، همراه آقای [احمد] سالک آمد و خواست که زمین و سرمایه بدهیم که خودش مستقلاً بسازد.[۱]

[آقایان نیکولاس وارنر، ماریو کاستلیو و جان الکساندر]، سفیران استرالیا و آرژانتین و یونان برای تقدیم استوارنامه آمدند. مذاکرات تشریفاتی بود. با هر یک به مقتضای مسائل فیمابین صحبتی داشتم. به استرالیایی‌ها که در مسأله حقوق بشر علیه ایران فعالند، تذکر دوستانه دادم.

آقای [قربانعلی] سعادت، استاندار آذربایجان غربی آمد. گزارش وضع بازارچه‌های مرزی با نخجوان و ترکیه و عراق را داد و خواست که برای تخفیف عوارض و تجدید اجازه بازارچه‌های مرزی با کردستان عراق که اخیراً بسته‌ایم، مساعدت کنم. از فعال شدن صنایع تبدیلی سیب و انگور گفت که مشکل باغداران را حل کرده است؛ درگذشته، محصولات روی دست‌شان می‌ماند. گزارش جاده شهید [موسی] کلانتری در دریاچه ارومیه را داد و کمک خواست. از نمایندگان ارومیه هم شکایت کرد.

عصر برای شرکت در مراسم اعطای جوایز کتاب‌ سال جمهوری اسلامی، به تالار وحدت رفتیم. کتاب «تفسیر راهنما»[۲] نوشته من هم برنده جایزه شده است. گزارش و سخنان وزیر و صحبت‌های من[۳] و اعطای جوایز انجام شد. تا ساعت هشت شب، کارها را انجام دادم و به خانه آمدم.

 

سال ۱۳۷۳

مطابق معمول ساعت سه‌ونیم بامداد با زنگ ساعت بیدار شدم: دعا، قرآن، روشن‌کردن سماور، گرم کردن غذاهایی که عفت، شب‌ها آماده می‌کند، بیدارکردن عفت و یاسر و کاظم و صرف سحری و نماز صبح و سپس استراحت تا ساعت هشت صبح، استماع اخبار و ورود به دفتر در ساعت نُه صبح.

ساعت ده صبح آقای محسن رضایی، [فرمانده کل سپاه پاسداران] آمد. بحثی در مورد تورم و راه مبارزه با آن داشت. اخیراً درس اقتصاد خوانده و مشغول گذراندن رساله فوق‌لیسانس است. سپس برای دادن مهلت بیشتر، برای پرداخت اقساط کارخانه ایران وانت که اخیراً ایثارگران خریده‌اند، استمداد کرد.

آقایان وحید و همراهان از سپاه آمدند. گزارش انواع کمک‌های تسلیحاتی و آموزشی و تدارکاتی و حتی انسانی به مردم بوسنی را دادند و از تأثیر فراوان این کارها بر روحیه مردم و نیروهای مسلح گفتند و برای ادامه کار، بودجه خواستند. گفتم نیازهای سال ۱۳۷۴ را بیاورند.

آقای [محمد] خزایی، نماینده ما در بانک جهانی آمد. گزارش کار را داد و در مورد اینکه بانک با فشار آمریکا از دادن وام به ایران خودداری می‌کند، صحبت شد. قرار شد طرحی برای فشار بر بانک و صندوق تهیه کنند.

جلسه‌ای با حضور رییس سازمان برنامه و بودجه، وزیر جهادسازندگی، آقای میرزاده، استاندار خوزستان و مدیران ذیربط، در مورد لایروبی بهمن‌شیر داشتیم. گزارش کار دادند و اعتبار بیشتر خواستند؛ قرار شد از اعتبارات بازسازی استفاده کنند.

تا عصر کارها را انجام دادم. سلمانی برای اصلاح آمد و خواستار کمک برای پذیرش دخترش در دانشگاه آزاد اسلامی شد. قبول شده ولی دیر مراجعه کرده و دیگران جایش را گرفته‌اند.

برای افطار به اقامتگاه سعدآباد رفتیم. سُفرای خارجی، به مناسبت سالگرد پیروزی انقلاب، برای افطار دعوت شده‌اند. نماز جماعت را با سفرای اسلامی خواندیم و افطار سبکی خوردیم. سپس در جمع سفرا، ابتدا سفیر لیبی، به عنوان مقدم‌السفرا تبریک گفت و من سخنرانی مفصل و توضیحی دربارة دستاوردهای انقلاب داشتم و جواب تبلیغات دروغ امپریالیسم خبری را دادم.[۱] سپس شام صرف شد و با تمامی سفرا و کارداران، مصافحه و احوال‌پرسی کردم. خیلی‌ها فارسی صحبت می‌کردند. عفت هم برای همسران آنها مراسم و صحبت و احوال‌پرسی داشت و از برنامه‌اش راضی بود.

 

سال ۱۳۷۴

امروز در منزل بودم؛ با استراحت و مطالعه و اصلاح بخشی از خاطراتم که محسن برای انتشار آماده می‌کند و توضیح برای محسن، از مسایل مهم دوران انقلاب، برای تهیه موزه تاریخ انقلاب که طراحی آن را برای رفسنجان شروع کرده است. افطار، جمع زیادی از بستگان میهمان‏مان بودند. به وزارت‏کشور در مورد کیفیت برخورد با نامزدی اعضای نهضت‏آزادی در انتخابات، تذکراتی دادم.

 

سال ۱۳۷۵

ساعت ده صبح، برای مراسم عید فطر، به دفتر رهبری رفتیم. در جلسه خصوصی، قبل از مراسم، تک‌روی بعضی از روحانیون اهل سنت و شیعه، در اعلان عید فطر برای دیروز مطرح شد. خواستم توجیه شوندکه مواظب آثار سوء آن بشوند. در جلسه رسمی، صحبت کوتاهی کردم[۱] و سپس آیت‌الله خامنه‌ای صحبت کردند.

به دفترم رفتم، برای عقد ازدواج علی - پسر اخوی احمد- با دختر آقای موسوی. عفت و بعضی از بچه‌ها هم آمده بودند. به خانه آمدیم. بچه‌ها اکثراً بیرون از تهران‌اند و سرم خلوت است. عصر به مطالعه گذشت. شب با تلویزیون مشغول بودم.

 

نظرات بینندگان