سرویس تاریخ «انتخاب»: در اواخر اسفند ۱۳۳۲، با گذشت هفت ماه از کودتای ۲۸ مرداد و زمانی که دکتر مصدق هنوز در پادگان لشکر دو زرهی ارتش و تحت محاکمه به سر میبرد، خبرنگار خواندنیها (شماره ۵۰ اسفند ۳۲) با ضیاءالسلطنه، همسر ایشان، به گفتگو نشست، گرچه ضیاءالسلطنه بر مشی سابق خود همچنان از سخن گفتن از امور سیاسی پرهیز میکرد، با این حال خواندن صحبتهای او در مورد اینکه در آن زمان در کجا زندگی میکرده، اوقاتش را چگونه میگذرانده و چند وقت یک بار میتوانسته به ملاقات دکتر مصدق برود خالی از لطف نیست. صحبتهای ایشان را در پی میخوانید:
اطاقی که من و معصومه نوهام در آن زندگی میکنیم با منزل سابق دکتر مصدق بیش از پنجاه قدم فاصله ندارد و سابقا آقای منوچهر احمدی در آن منزل سکونت داشته است. این خانه در خیابان حشمتالدوله جنب منزل دکتر غلامحسین مصدق فرزندم واقع است و در محیط آرام و بیسروصدایی مشغول زندگی هستیم.
مامورین دولت فعلی مزاحمتی برای رعایای احمدآباد نداشتهند و مانند گذشته یک نفر از پیشکارهای دکتر مصدق به اداره امور آنجا میپردازد و از این جهت کاملا راضی هستم.
جز عبادت و خواندن کتابهای دینی هیچ سرگرمی دیگری ندارم و چون شوهرم از غذاهای ایرانی مخصوصا غذایی که دستپخت من باشد خیلی خوشش میآید همه روزه چند ساعتی را در آشپزخانه میگذرانم و شام و ناهار برای او درست میکنم و این پس از سالها که به آشپزخانه نرفتهام یک سرگرمی تازه برایم شده است.
همانطور که در دوره زمامداری شوهرم مصاحبهای با خبرنگاران داخلی و خارجی نکردهام حالا هم میل ندارم که وارد این جنجال شده و به سوالات سیاسی جواب مثبت یا منفی بدهم.
خانواده ما بر اثر مخارجی که در سه سال اخیر زمامداری دکتر مصدق از محل دارایی خود کرده مبالغی مقروض شده است و یک هفته قبل به واسطه مراجعه طلبکاران با دکتر مصدق مذاکره کردیم و ایشان موافقت نمود خانهای که قبلا به اصل چهارم ترومن اجاره داده شده بود فروخته شود و از محل آن قرضها پرداخت گردیده و مخارج یومیه خانواده نیز تامین گردد.
دکتر مصدق کماکان در اطاق سابق خود در پادگان لشکر دو زرهی به سر میبرد و در چند ماه اخیر تغییر مهمی در وضع ایشان داده نشده است. هفته گذشته به واسطه عصبانیت زیادی که به وی دست داده بود کاملا اشتهای خود را از دست داد تا اینکه آقای سرتیپ دکتر خطیب شهیدی، رئیس بهداری شهربانی، شروع به معالجه نمود و در نتیجه اعصاب او آرامش یافت و حالش بهتر شد.
من و فرزندانم هر روز جمعه به ملاقات ایشان میرویم و بعدازظهر روز جمعه گذشته مانند هفتههای گذشته دکتر غلامحسین و مهندس احمد به اتفاق من و معصومه، دختر غلامحسین، برای ملاقات و احوالپرسی به زندان رفتیم.
این ملاقاتها با حضور مامور زندان صورت میگیرد و غالبا در حدود یک ساعت و نیم در یک محیط آرام مذاکراتی درباره مسائل خانوادگی و موضوعات غیرسیاسی بین دکتر مصدق و فرزندانش به عمل میآید در این جمعه چون حال دکتر مصدق خوب نبود پدر معصومه به او گفت که برای خوشحالی و مسرت بابابزرگ چند آواز که در کودکستان یاد گرفته است بخواند و قدری برقصد. معصومه قبول کرد و مدتی رقصید و پس از خاتمه رقص برای پدربزرگ خود شروع به خواندن چند شعر فرانسوی نمود و همین شیرینزبانی موجب انبساط خاطر دکتر مصدق شد و حالش کمی بهبود یافت.
روز جمعه با خود یک ظرف شیربرنج و یک ظرف دلمه کلم به زندان بردیم و این تنها هدیه ما برای دکتر مصدق بود.
در ملاقات روز جمعه دکتر مصدق توصیه کرد که مانند سابق عیدی بچهها و مستخدمین را همانطور که خودش در پاکت میگذاشت و میداد امسال نیز بدهند.
سال گذشته دکتر مصدق به هر یک از فرزندان و عروسهای خود پانصد تومان عیدی داده بود و کلیه مستخدمین او و فرزندانش همهساله یک روز قبل از عید دویست ریال اسکناس نو دریافت میکردند. بنابراین امسال هم همین عیدی پرداخت خواهد شد.