arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۳۷۸۰۸
تاریخ انتشار: ۳۹ : ۱۷ - ۰۳ فروردين ۱۳۹۹

محسن هاشمی: اصلاح طلبان بجای وعده هايي برای تغییر در رفتار در حاکمیت که بالاتر از جسارت و توان تحمل هزينه و حیطه اختیارات آنهاست به تغییر در عملکرد خود بیاندیشند / این جریان علاوه بر فرصت سوزی در دولت اصلاحات، قدر فرصت گرانبهای دیگری را نیز برای خدمت آنطور که انتظار می رفت، ندانست

محسن هاشمی رفسنجانی، رئیس شورای شهر تهران در یادداشتی نوشت: اصلاح طلبان بجای تمرکز برای تغییر رفتار در حاکمیت که خارج از قدرت و حیطه اختیارات آنهاست به تغییر در عملکرد خود بیاندیشند و عملگرایی و واقعگرایی را جایگزین ایده گرایی و شعارگرایی کنند؛ به نظر می رسد این جریان علاوه بر فرصت سوزی در دولت اصلاحات، قدر فرصت گرانبهای دیگری را نیز برای خدمت آنطور که انتظار می رفت، ندانست.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

 

محسن هاشمی رفسنجانی در یادداشتی تحت عنوان «مردمسالاری، از دوم خرداد تا دوم اسفند» نوشت: انتخابات یازدهمین دوره مجلس شورای اسلامی بپایان رسید، نتایج قابل پیش بینی بود، مشارکت حداقلی با پیروزی ائتلاف اصولگرایان همراه شد دو نتیجه که دقیقا معکوس دوره قبل انتخابات مجلس، ریاست جمهوری و شورای شهر بود: مشارکت حداکثری با پیروزی اصلاح طلبان.

قاعده مردم سالاری همین است، البته اگر رای دادن ومشارکت را یک حق شهروندان ونه تکلیف و وظیفه بدانیم، مردم اگر بخواهند رای می دهند و به کسی بخواهند رای می دهند.

در مورد رفتار شناسی اصلاح طلبان، در این دوره از انتخابات دو رویکرد وجود داشت:

رویکرد انفعالی و رویکرد فعال: در تحلیل نخست، فرض شده بود که اصلاح طلبان با علم به ریزش بدنه اجتماعی و پایگاه رای خود، از شرکت فعال در انتخابات خودداری کردند که تاحدی حفظ آبرو کنند.اما در رویکرد فعال، عدم حضور اصلاح طلبان در انتخابات، نوع دیگری از فعالیت سیاسی ارزیابی شده تا با عدم حضورشان، موجب کاهش مشارکت در انتخابات شده و به نوعی به حاکمیت پیام خود را از صندوقهای رای برسانند.

اینکه کدام رویکرد از صحت بیشتری برخوردار است، قابل سنجش دقیق نیست و چه بسا هر دو تا حدی از حقیقت بهره داشته باشد اما این وجیزه در این مقال به موضوعی دیگری می پردازد و آن حالات متفاوت مردمسالاری است.

از این حالات متفاوت، می توان دوم خرداد 1376 را بهترین پیروزی و دوم اسفند 1381 را بدترین شکست انتخاباتی اصلاح طلبان طی دهه های گذشته در نظر گرفت.

در دوم خرداد 1376، که تلقی عمومی این بود که گزینه حاکمیت برای انتخابات فرد دیگری است اما نتایج آرا به گونه ای دیگر رقم خورد، مردمسالاری یک چهره اش را نشان داد، چهره ای که در دور نخست انتخابات شوراها ومجلس ششم تکرار شد و اصلاح طلبان را سرمست از پیروزی کرد.

اما در نهم اسفند 1381 و در انتخابات دوره دوم شوراها، ورق برگشت و در بازترین و کم محدودیت ترین انتخابات، عدم مشارکت شهروندان موجب پیروزی آبادگران که چهره بازسازی شده جناح راست را به نمایش می گذاشت، گردید و نشان داد که همیشه باز بودن فضای انتخابات به پیروزی اصلاح طلبان منجر نمی شود، بلکه بدنه اجتماعی اصلاح طلب، برخلاف بخش دیگری از جامعه که به رای دادن، بعنوان وظیفه وتکلیف می نگرد از صندوقهای رای، انتظار عملگرایانه دارد و اعتماد مکرر بدون نتیجه، موجب سرخوردگی این بخش از جامعه می گردد و میوه عدم مشارکت را به ارمغان می آورد و بدین خاطر یکسال پس از دوره هشتم انتخابات ریاست جمهوری که سید محمد خاتمی با 22 میلیون رای، رکورد دوم خرداد را هم شکست، بدنه اجتماعی اصلاح طلبان به صندوقهای رای پشت کردند و سرلیست اصلاح طلبان، سید مصطفی تاجزاده، با 60 هزار رای مشابه رای سرلیست اصلاح طلبان در انتخابات اخیر را از آن خود کرد.

از این منظر، مشارکت بدنه اجتماعی اصلاح طلبان، چندان هم تابع قطر قیف رد صلاحیتها نیست و اگر جامعه احساس کند برای عملگرایی نیازمند حضور در صندوقهای رای است همانند انتخابات ریاست جمهوری 92 و مجلس و خبرگان 94، در عین سخت گیری در ردصلاحیتها، به گزینه های باقیمانده اعتماد می کند و اگر احساس کند صندوقهای رای، مشکلی از او را حل نمی کنند، انگیزه شرکت در انتخابات را از دست می دهد.

به بیانی دیگر اشکالات عملکرد اصلاح طلبان در قدرت موجب رویگردانی مردم از صندوقهای رای می شود و این به معنای نادرست بودن دو فرضیه دیگر است:

فرضیه اول: بدنه اجتماعی اصلاح طلبان پس از سرخوردگی از نتیجه مشارکت به رقیب رای می دهد
فرضیه دوم: بدنه اجتماعی رقیب نیز رفتاری مشابه اصلاح طلبان دارد وبراساس عملگرایی مشارکت می کند.

در مجموع می توان گفت که تصمیم اصلاح طلبان برای عدم مشارکت در انتخابات، نوعی رفتار سیاسی با هدف آبروداری بوده است تا با عدم مشارکت، فقدان عملگرایی و نتیجه گیری را در دولت، مجلس و مدیریت شهری پوشش بدهد و اگر تصمیمی متفاوت با این نیز گرفته می شد با مکانیزیم موجود انتخابات، مشخص نبود تا چه میزان در نتایج انتخابات تفاوتی حاصل می شد و شاید با چند درصد تفاوت در مشارکت، ترکیب راهیافتگان به مجلس یازدهم تغییر چندانی نمی کرد.

بنابراین به نظر می رسد اصلاح طلبان باید از این تجربه که با هزینه سنگینی بدست آمده است، رهیافت های برای آینده برگیرند که می تواند شامل موارد ذیل شود:

- بجای تمرکز برای تغییر رفتار در حاکمیت که خارج از قدرت و حیطه اختیارات آنهاست به تغییر در عملکرد خود بیاندیشند و عملگرایی و واقعگرایی را جایگزین ایده گرایی و شعارگرایی کنند.

  • عدم حضور در عرصه رسمی سیاست و رقابتهای انتخاباتی، آنها را از متن سیاست ورزی به حاشیه می راند و در مقام منتقد مزیت کمتری برای آنها نسبت به تندروهای داخلی وبراندازان خارجی که در مخالفت ونقد، دارای امنیت ورسانه کافی هستند، به همراه دارد.

  • - در رفتار سیاسی خود، توهم قدرت، مهره چینی و فرافکنی را که سه آسیب جدی اصلاح طلبان در دوران قدرت بود، کمرنگ کنند و تلاش نتیجه گیری در شرایط و محدودیتهای موجود را جایگزین آن نمایند.

  • البته باید توجه داشت که در شرایط دشوار، متلاطم و پویایی جامعه ایران، حتی با فرض این تغییرات هم بازگشت به قدرت درآینده برای اصلاح طلبان تضمین شده نیست وبه نظر می رسد این جریان علاوه بر فرصت سوزی در دولت اصلاحات، قدر فرصت گرانبهای دیگری را نیز برای خدمت آنطور که انتظار می رفت، ندانست.
  • منبع: روزنامه سازندگی
نظرات بینندگان