arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۴۲۳۴۶
تاریخ انتشار: ۵۶ : ۲۳ - ۲۶ فروردين ۱۳۹۹

یادداشت‌های ناصرالدین‌شاه، دوشنبه ۲۶ فروردین ۱۲۶۸: از این پسره تلخ‌تر و نحس‌تر در دنیا نیست!

بیرون آمدیم. نایب‌السلطنه، معین‌نظام، نصرالملک، جلیل‌خان پسر نصرالملک که دیگر از این پسره تلخ‌تر و نحس‌تر و نجس‌تر در دنیا آدم نیست، پسر به این تلخی پیدا نمی‌شود، آدم می‌خواهد گوشت تن این پسره را تیکه تیکه کند، خلاصه سوار اسب شدیم. نایب‌السلطنه هم سوار شد. قدری که راندیم، نایب‌السلطنه پیاده شد آمد پای ما را بوسید و بغض کرد و چشمش پراشک شد و مرخص شد رفت.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

 

یادداشت‌های ناصرالدین‌شاه، دوشنبه ۲۶ فروردین ۱۲۶۸: از این پسره تلخ‌تر و نحس‌تر در دنیا نیست!

 

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ امروز باید برویم ینگی‌امام.صبح برخاسته رخت پوشیده، آمدیم بیرون آمدیم. نایب‌السلطنه، معین‌نظام، نصرالملک، جلیل‌خان پسر نصرالملک که دیگر از این پسره تلخ‌تر و نحس‌تر و نجس‌تر در دنیا آدم نیست، پسره به این گهی به این تلخی پیدا نمی‌شود، آدم می‌خواهد گوشت تن این پسره را تیکه تیکه کند، خلاصه سوار اسب شدیم. نایب‌السلطنه هم سوار شد. قدری که راندیم، نایب‌السلطنه پیاده شد آمد پای ما را بوسید و بغض کرد و چشمش پراشک شد و مرخص شد رفت. بعد ما هم سواره از سمت راست راندیم. صحرای سبز و خرم خیلی دل‌واز بود و فرح می‌آورد. خیلی سواره راندیم. بعد آمدم توی جعده [جاده]، سوار کالسکه شده قدری که راندیم، های‌های بلند شد که «آهو»، یک دسته آهو از جلو درآمده بود که مجدالدوله، ابوالحسن‌خان، اکبری و غیره تاختند. درق درق تفنگ انداختند، نزدند. آهوها گریختند. بعد ما هم سوار شدیم و سواره راندیم. صحرای بسیار باصفای خوبی بود. خوش‌علف و سبز و خرم بود. محمد پشندی فراش‌خلوت پیدا شد. جولان‌بازی می‌کرد. دهات را نشان می‌داد، اسم دهات را می‌گفت، راندیم برای لب آب که از کردان می‌آید، رسیدیم، دیدیم یک کال [مسیل] بزرگی است، آب از توی کال می‌رود، لب کال آفتاب‌گردان زدند. افتادیم به ناهار. امین‌السلطان و پیشخدمت‌ها بودند. ناهار خوردیم سر ناهار طولوزان [پزشک مخصوص شاه] و اعتمادالسلطنه روزنامه می‌خواندند. دندان‌ساز و طولوزان را امروز دیدم که آمده‌اند.

بعد از ناهار سوار شدیم راندیم برای «چندار» سلیمان‌خان افشار، یک تپه‌ای هست که نگاه می‌کند به امامزاده، امامزاده قدری مخروبه است اما باید معتبر باشد. گفتم ان‌شاءالله برگشتن از فرنگ امامزاده را تعمیر کنیم. چندار خالصه است، دست سلیمان‌خان است. یک دهی هم هست، اسمش «قلعه» است، ملکی خود سلیمان‌خان است، چندار و قلعه به هم چسبیده است. صحرای بسیار خوب باصفایی است. دهات خوب دارد؛ ولیان، دو زنبر، سقاها است، آجین، دوجین، فشند همه از دور دامنه کوه پیدا است. خیلی قشنگ، ده کردان هم پیدا بود. دامنه تپه‌ای که میان قلعه و چندار است چمن بسیار خوبی سبزی بود. یک چشمه صاف خوبی هم بود. کنار چشمه آفتاب‌گردان را زدند. افتادیم به چای عصرانه. جا انداختند دراز کشیدم. یک ربعی هم گویا خوابم برد. برخاستم، عرق کرده بودم، چای عصرانه خوردیم. مجدالدوله یک درویش آورده بود می‌گفت مدح می‌خواند. درویش جاهل بدگلی بود، قدری خواند انعامش دادم رفت. پیشخدمت‌ها همه بودند. بعد سوار شدیم از روی تپه آمدیم پایین راندیم رو به ینگی امام، کالسکه را گفته بودم بیاورند، راه و بیراه هر طور بود آورده بودند، سوار کالسکه شدیم، راندیم. زن‌ها زیاد از دهات آمده بودند تماشا. نزدیک ینگی‌امام دیگر کالسکه نمی‌رفت، سوار اسب شدیم. سراپرده را بالاتر از کاروانسرا زده‌اند. وارد منزل شدیم. شب سرِ شام موزیکان‌چی‌ها آمدند زدند. بعد از شام خواننده‌ها آمدند. محمدصادق و پسرهای آقا علی‌اکبر و غیره زدند و خواندند.

نظرات بینندگان