سید حمزه صالحی: این روزها به نظر میرسد قدرت نوظهور چین بهمرور در حال کنار گذاشتن سیاست قدیمی خود مبنی بر عدم درگیری است که توسط دنگ شیائوپنگ معمار اصلاحات چین نوین پیگیری میشد، این سیاست مبتنی بر چند اصل مهم ازجمله کنار آمدن با امور خارجی در آرامش، پنهان کردن تواناییها تا زمان مناسب و ادامه توسعه کشور با چراغ خاموش بود که در محافل علمی گاهی از آن با عنوان سیاست خجول بودن چین هم یاد میکنند. در شرایط کنونی رفتار سیاست خارجی چین گویای این است که چین بهمرور در حال کنار گذاشتن سیاست خجول بودن خود است و مخصوصاً تلاش دارد برای کارآمد نشان دادن حکومت و ایدئولوژی خود مشروعیت بینالمللی لازم را برای کنار گذاشتن سیاست سنتی خود و پذیرش مسئولیتهای فرامنطقهای و حتی جهانی آماده کند.
مدیریت بیماری کرونا در داخل و ارسال کمکهای بشردوستانه به اکثر کشورهای جهان و نقشآفرینی بهعنوان تنها منبع مطمئن تأمین اقلام بهداشتی دنیا در هفتههای اولیه پاندمی کرونا آخرین نمونه از تلاشهای چین برای کسب پرستیژ بینالمللی و به چالش کشیدن لیبرال دمکراسی بوده است. البته کسب مشروعیت و مقبولیت بینالمللی بهعنوان یک رهبر جهانی برای چین که دست به نقض شدید حقوق بشر میزند و بهعنوان یک نمونه در مسیر پیشرفت خود اعتراضات آزادیخواهانه دانشجویان در میدان تیان آنمن را با خشونتی عریان به خاک و خون کشیده است کار آسانی نخواهد بود که با بهرهگیری از یک بحران به سرانجام برسد، ولی استفاده از فرصت پاندمی کرونا ایجاد هم چیزی نیست که چین آن را نادیده بگیرد. در حال حاضر تنش لفظی بین مقامات چین و آمریکا در مورد منشأ کرونا و چگونگی اطلاعرسانی چین درباره آنهم بهشدت بالاست و این نشان میدهد که آمریکا تلاش دارد تا مانع هرگونه بهرهبرداری چین از بحران موجود شود.
جدا از مسائلی که پاندمی کرونا درصحنه سیاست بینالملل به دنبال داشته است به نظر میرسد چین برای گذر از سیاست خجول بودن خود سیاست مقابله گامبهگام را در مقابل آمریکا انتخاب کرده است به این صورت که ابتدا قصد دارد در منطقه شرق آسیا هژمونی خود را ایجاد کند و سپس در سایر مناطق و زمینهها با آمریکا وارد چالش شود. افزایش قدرت چین که به دنبال افرایش توانمندیهای اقتصادی رخداده است توازن قدرت در منطقه آسیا و اقیانوسیه را تغییر داده است، و احتمالاً در آیندهای نزدیک توازن در کل آسیا و حتی در سطح جهانی را با چالش روبرو خواهد کرد.
در حال حاضر افزایش توان نظامی چین باعث افزایش تحرکات نظامی این کشور در مناطق مختلف بهویژه افزایش تحرک نیروی دریایی این کشور در دریای جنوبی چین شده است که همین مسئله سوظن کشورهای مجاور این دریا را در پی داشته است و آنها خواستار حضور فعالتر آمریکا برای ایجاد توازن در مقابل نفوذ رو به گسترش چین هستند، زیرا این کشورها با توجه به وابستگی شدید خود به این دریا نگران مخدوش شدن آزادی دریایی در این منطقه توسط چین هستند.
گفتنی است که دریای جنوبی چین یکی از شریانهای اصلی دریایی در جهان است که بعد از ۵ اقیانوس جهانی بزرگترین منطقه دریایی جهان است و نیمی از محمولههای تجاری جهانی و یکسوم حملونقل دریایی ازآنجا انجام میشود، همچنین ۸۰ درصد واردات نفت چین، دوسوم مواد انرژی کره جنوبی و ۶۰ درصد انرژی ژاپن از دریای جنوبی چین عبور میکند. علاوه بر آنچه گفته شد این منطقه دربرگیرنده ذخایر نفت و گاز میباشد که ذخایر نفتی آن بهتنهایی به دهها میلیارد بشکه میرسد. وجود این ذخایر علاوه بر اینکه موجب اهمیت استراتژیک دریای جنوبی چین شده است؛ اختلافات دریایی را نیز گسترش داده است، چین خطوط دریایی ادعایی خود در این منطقه را بهگونهای ترسیم کرده است که تا نزدیکی سنگاپور و مالزی هم میرود و همین باعث شده ۹ کشوری که با دریای جنوبی چین در تماس هستند در مقابل چین قرار گیرند و درنتیجه وابسته به حمایتهای سیاسی و نظامی آمریکا شوند.
در واقع، ادعایی که چین تحت حاکمیت ملی بر دریای جنوبی دارد منجر به کنترل ۸۰ درصد این منطقه میشود که با مخالفت شدید همسایگان روبرو شده است. مسئله دریای چین با توجه به اهمیت فوقالعاده آن برای طرفین یکی از مسائل عمدهای است که تحولات مربوط به آن میتواند در شکلگیری نظام بینالملل پساگذار بسیار تعیینکننده باشد؛ بنابراین به نظر میرسد که در شرایط گذار نظام بینالملل مقامات پکن تصمیم گرفتهاند تلاش خود را برای فراهم کردن جایگاه خود بهعنوان یک قدرت جهانی (اگرچه نه لزوماً قدرت اول) افزایش دهند و لازمه این مهم کنار گذاشتن تدریجی سیاست قدیمی دن شیائو پنگ است.
آثار این سیاست چینی را میتوان در سیاست نگاه به شرق دولت آمریکا هم مشاهده کرد؛ زیرا آمریکا تلاش زیادی دارد که مانع شل گیری هژمونی چین شود، زیرا موفق شدن چین در شرق آسیا میتواند منجر به شروع یک دومینو برای افول قدرت آمریکا شود. به همین دلیل در کنار تنش لفظی بین مقامات دو کشور شاهد یک جنگ تجاری بین آنها هستیم که در یک نمونه به خاطر اعمال تعرفه از طرف دولت آمریکا بر کالاهای وارداتی از چین؛ صادرات چین به این کشور در سال ۲۰۱۹ با کاهش ۸۷ میلیارد دلاری روبرو شد و این اقدام تلاشی از سوی آمریکا برای جلوگیری از رشد روزافزون چین محسوب میشود.
در شرایط حاضر هم واقعگرایانی مانند استفان والت نظریهپرداز مشهور آمریکایی معتقدند که بحران کرونا با توجه به توقعی که مردم از دولتهای ملی برای مهار آن دارند و نیز با توجه به بسته شدن مرزها برای جلوگیری از شیوع این بیماری و نیز تلاش دولتها در این راستا که با اولویت بخشیدن به چهارچوبهای جغرافیایی خود انجام میدهند گویای تقویت مؤلفه رئالیستی دولت-ملت است.
البته استدلالهای مخالفی مبنی بر لزوم توجه به هم سرنوشتی و همگرایی جهانی برای غلبه بر این بحران جهانی بر مبنای اینکه بحران جهانی راهحل جهانی میطلبد هم مطرح میشود، ولی در شرایط حاضر تمام تمرکز دولتها بر مبنای برنامهها و نیازهای داخلی و اولویت بخشیدن بر منافع ملی است که منجر به تقویت ناسیونالیسم و ملیگرایی اقتصادی میشود و این نیز بهنوبه خود تضعیف اقتصاد بازار آزاد را به دنبال خواهد داشت. در چنین شرایطی رقابت چین و آمریکا هم میتواند ابعاد ویژهتری به خود بگیرد و حتی احتمال درگیری را هم در پی داشته باشد؛ زیرا درزمانی که همکاری و هم سرنوشتی رنگ ببازد احتمال نزاع و برخورد افزایش مییابد.
هماکنون احتمال میرود که در دوران پساکرونا قطب بندیهای جهانی پررنگتر شود و این قطب بندیها الزامات جدیدی را به کشورهای کوچکتر تحمیل کند. در چنین شرایطی الگو گرفتن از تجربههای تاریخی با اولویت بخشیدن به منافع ملی، تلاش برای تقویت سرمایه اجتماعی با افزایش اعتماد عمومی مردم به دولتها و نیز افزایش کارآمدی دولتها در جهت پاسخگویی به مطالبات اقتصادی و اجتماعی-سیاسی مردم میتواند ابزار مناسبی برای ایفای نقش مؤثر قدرتهای متوسط و کوچک در آینده باشد تا در شرایط گذار و دوران پساگذار بتوانند منافع و جایگاه خود را حفظ و حتی بهبود ببخشند.
سید حمزه صالحی: دانشجوی دکتری روابط بینالملل در دانشگاه تربیت مدرس