arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۴۸۷۳۶
تاریخ انتشار: ۵۶ : ۲۳ - ۲۳ ارديبهشت ۱۳۹۹

یاداشت های ناصرالدین شاه دوشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۲۶۸: مسلمان های ایروان به قدری متعصب بودند و میل به وضع ایران داشتند که مافوق آن متصور نیست

از حالت مسلمان های این جا لازم است مختصری بنویسیم، به قدری متعصب بودند و هیجان داشتند و میل به ایران و شاه و وضع ایران داشتند که مافوق آن متصور نیست یعنی منتهای تعجب حاصل است. به قدری از روس متنفر و از ایران خوش وقت هستند که اگر به آن ها بگویند تمام روس ها را که در این دهات اطراف هستند قتل بکنید فورا می کردند و از هیچ کس واهمه نداشتند. قزاق این ها را می زد منع کردیم که نزد.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

یاداشت های ناصرالدین شاه دوشنبه ۲۳ اردیبهشت ۱۲۶۸: مسلمان های ایروان به قدری متعصب بودند و میل به  وضع ایران داشتند که مافوق آن متصور نیست

سرویس تاریخ «انتخاب»؛امروز باید برویم ایروان، صبح از خواب برخاسته رخت پوشیده، یک ساعت و نیم از دسته گذشته برای سواری بیرون آمدیم. عزیزالسلطان صبح که آمد پیش ما دیدم چشم راستش ورم کرده است، معلوم می شود از گرد و خاک دیروز و آن شدت گرما که توی چشم عزیزالسلطان رفته بود چشمش ورم کرده اندکی هم سرخی داشت احتمال می رفت که پشه زده باشد. چون این منزل پشه خیلی بود اوقاتمان تلخ شد، بعد کم کم الحمدالله خوب شد سوار شدیم.
از حالت مسلمان های این جا لازم است مختصری بنویسیم، به قدری متعصب بودند و هیجان داشتند و میل به ایران و شاه و وضع ایران داشتند که مافوق آن متصور نیست یعنی منتهای تعجب حاصل است. به قدری از روس متنفر و از ایران خوش وقت هستند که اگر به آن ها بگویند تمام روس ها را که در این دهات اطراف هستند قتل بکنید فورا می کردند و از هیچ کس واهمه نداشتند. قزاق این ها را می زد منع کردیم که نزد. این ها هم با وجودی که کتک می خوردند و سرشان می شکست و زمین می خوردند هیچ نمی فهمیدند و اعتنا نمی کردند مثل حالت روز عاشورا که مردم بیخود و ملتفت هیچ کاری نیستند. این مسلمان ها هم همینطور بودند. ملتفت هیچ صدمه نبودند. خلاصه خیلی حالت و وضعشان غریب و عجیب بود که نوشتنی نیست. خلاصه راندیم. سه فرسنگی که رفتیم رسیدیم به چاپارخانه صدرک، رفتیم توی اطاق کوچکی نشستیم و اسب ها را عوض کردند. مهدی خان هم پیش ما تا این جا نشسته بود. صحبت می کردیم. عزیزالسلطان و سایر هم پیش ما بودند. اهالی این جا هم مثل سایر جاهای دیگر همینطور بی اختیار و خوشوقت بودند. بعد اسب ها را عوض کرده سوار شده راندیم برای دولو آن جا رسیدیم و ناهار خوردیم. مسلمان های دولو همان کارهایی که دیگران می کردند می کردند. به علاوه این دولو مقابل کوه اقری داغ واقع است حقیقا اقری داغ با عظمت غریبی ایت. دورتادورش تمام جلگه از وسط این جلگه خداوند به میل خود خلقتی کرده، دو کوه بلند در آمده که سر آن به آسمان می خورد. یک کوه بزرگ و یک کوه کوچک، اسم یکی اقری داغ بزرگ و دیگری اقری داغ کوچک است و این دو کوه آن طرف ارس واقع است. اقری داغ بزرگ خیلی مرتفع است و بلند. اقری کوچک چندان مرتفع نیست اما خیلی مقبول و خوش ترکیب مخروطی است و تمامش پر از برف است. وسط این دو کوه دره ایست مالیده که مثل خال گردن است و این دو کوه از این طرف و آن طرف بالا رفته و تمام این ها پر از برف است مثل مادر و فرزند می مانند. بزرگ مادر است و کوچک فرزند. این اقری بزرگ و کوچک سر حد دولت ایران و عثمانی و روس است که هر سه دولت در این جا حق دارند و مال و ایل هر سه دولت حق دارند که در این مراتع بچرند و خاک سه دولت است. اقری کوچک خیلی اش متعلق به ایران است. دماوند معروف خاک ایران که نزدیک به طهران در ده فرسخی واقع است شبیه است به اقری بزرگ . مثل این است که این ها دو برادرند یکی در طهران و یکی در این جا است خیلی عجیب است. این دو کوه به این بزرگی چشمه و آب از دورشان خیلی کم بیرون می آید. دورشان خیلی خشک است. دهی است موسوم به آقا خورک که در دامنه و زیر برف اقری بزرگ واقع و متعلق به روس است و ملک یوسف بیک پسر حاجی ابراهیم خلیل است. بیست و پنج خانه بیشتر ندارد و یک چشمه است، در دامنه و زیر برف اقری کوچک معروف است به سردار بلاغی و ییلاق اکراد جلالی است که این ها رعیت ایران و آن جا ییلاق می کنند. از دولو که ناهار خورده گذشتیم یک رودخانه گل آلود بزرگی پیدا شد اسمش ودی چای است. یک محال خیلی بزرگی را این رودخانه ودی آب می دهد که اسم این محال ودی باسار است و معنی ودی باسار این است که رودخانه ودی این محال را آب می دهد. این رودخانه از طرف کوه های دست راست که معروف به اِری جه است می آید. این کوه ها برف زیاد دارد طوری که حالا که اواخر ثور است برفش تکان نخورده و مثل این است که تازه برف آمده است. بعد از ده یووا گذشتیم که ده بزرگی و تمام سکنه اش ارمنی است. بعد به بلوک قمرلو رسیدیم آب این بلوک ها از کوه داغ می آید. عباسقلی خان ایروانی پسر محبعلی خان که او پسر محمد قلیخان است و آن پسر حسینقلیخان سردار است و حسینقلی خان پسر محمدخان زیادلوی قاجار لو که در وقت آقا محمد خان این جا حاکم و معتبر بودند در جزء مستقبلین آمده بود دیده شد. در قمرلو هم صاحب ملک است.
اغلب این دهات ارمنی و مسلمان زیاد داشت اما ارمنی زیاد تر داشت. از محال کرین باسار گذشتیم. یک رودخانه می آید اسمش کرین باسار است و این محال را آب می دهد. از کرین باسار رسیدیم به آق حمزه لی که این جا باید اسب ها عوض می شد. عوض نشد و راندیم برای ایروان.
از قبراق الی ایروان تمام ده بود. روی ده که جای خالی نداشت به قدر شانزده فرسنگ ده بود تمام این ها به واسطه رودخانه های زیاد است که به زمین می نشیند به این جهت آباد است. یک ساعت و نیم به غروب مانده رسیدیم به شهر ایروان. مردم خیلی استقبال آمده بودند و قال مقال می کردند. یک پناه خانی است ایروانی. مرد کوتاه قد کافتی سنش چهل و شش هفت سال می شود خیلی در ایروان معتبر است سوار ایروان را به استقبال آورده بود. یک بیرقی هم آورده بود که بیدق ایران بود قدری با خان صحبت کردیم اطلاعات داد وارد شهر شدیم.
شهر ایروان توی دره واقع شده است. این جا گل اقاقیا دیدیم که اوایلش است در آن بلوکات دیروز که می آمدیم گل سنجد زیادی بود که توی آن کالسکه و فضا را معطر کرده بود. میانه دولو قمرلو ایلات کردک رعیت روس نشسته اند که اسم این ها برکانلو است که در تُرنُ کَندی و عزیزانلو و غورعُمر و بورالان می نشینند. می گفتند هزار خانه هستند اما من که از رئیس آن ها پرسیدم گفت ما پانصد خانه داریم. در این جا ها که نوشتیم قشلاق می کنند و در ییلاقشان که اکریجه واقع در کنار رودخانه قره سو که از بالای سراجلو این رودخانه داخل ارس می شود. روسای این ها یکی فتحی آقا و یکی پسر فتحی آقا کخهجوان خوشگل شیرینی بود در محله ارس ها خانه ها و بناهای خوب به طرح اروپ ساخته اندو به همه جهت هیجده هزار جمعیت دارد. ارترینف بسیار خوبی دوتا ساخته اسم ما را نوشته بودند. اهالی ایران هم از روسا و شمشیر بند ها و صاحب منصب ها مسلمان و ایرانی و روس هر چه تصور شود و در ایروان بودند حاضر شده بودند. به قدر سیصد چهارصد نفر هم از سرباز های ارمنی که تازه از ارامنه سرباز می گیرند و صاحب منصب آن ها روسی هستند صف کشیده بودند. دم ارترینف که رسیدیم پیاده شدم. مهماندار و امین السلطان و این ها هم رسیدند و آمدیم دری اطاق ایستادیم. به تمام صاحب منصب ها و عموم مردم اظهار لطف کردیم و سرباز ها هم از جلو ما گذشتند و داخل عمارت حکومتی شدیم. عمارت بسیار عالی این همان عمارتی است که آن سال هم آمده بودیم اما بهتر پاکیزه تر تعمیر کرده اند و بسیار خوب شده است. شام خوریدم بعد از شام هم باز مهماندار و سایر صاحب منصب ها آمدند. آتش بازی و چراغان کرده بودند. رفتیم بیرون روی پله که تمام مردم ایستاده بودند. ایستاده آتش بازی کردند. جمعیت زیادی از زن های فرنگی و ارمنی و غیره و مرد ها ایستاده بودند. آتش بازی و پذیرایی خوبی وقت ورود تا آخر شب از روی کمال میل کردند. قالی ایرانی و خرسک های ایران در عمارت های این جا به کار رفته است حتی پرده های اطاق هم قالی است.
در این دهات که این دو روزه دیدیم چمن و مرتع زیاد برای چریدن مال و گوسفند دیدیم که قره مال زیادی این جا می چرید که هیچ جا این طور ندیده بودم قره مال چرا کند و خر لخت، مادیان، گاومیش زیاد که این جا خیلی دیدیم. گاو، بچه گاومیش، شتر، سر سفید که خیلی کم جاها دیده بودم این جا دیدم که با هم می چریدند.
یکی از جنرال های معتبر این جا کش می شوف است که او هم استقبال آمده بود. عزیزالسلطان ماشاءالله بازی می کرد چشمش هم بهتر بود طرف غروب به واسطه لیمونات زیاد که خورده بود و بعضی چیز های دیگر که روی هم خورده بود قی کرد. بعد از قی احوالش خوب بود. شام خورد و خوابید. بعد از ورود ما هم هوا ابر، رعد و برق مفصلی شد و باران خوبی آمد. مدتی بود که در ایروان باران نیامده دیر شده بود. امروز که آمد مردم خوشوقت شدند که از قدم ما بوده است.

نظرات بینندگان