پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : روزنامه ایران نوشت: اين دزد با زنداني شدن پشت در بسته خانه اعياني بدشانس ترين تبهکار عيد بود.
بذله گو و خندان است، روزي موتورسوار خبره اي بود و در مسابقات ورزشي و موتورسواري شرکت داشت. مقام هم آورده است تا اينکه...
ک آشنا خواست تا دزدي کند. خيلي زود موتورسوار يک شبکه تبهکاري شد و راه زندان را ياد گرفت.
فقط وقتي گريه مي کند که از خانواده اش مي پرسيم، مي گويد: آبرويي براي بچه هايش نگذاشته و اسير شيشه است.
ساعت 45/18 روز 13 فروردين ماه سال جاري، صاحبخانه اي که پس از چند هفته
اي از مسافرت بازگشته بود، هنگامي که کليدش را داخل قفل در آپارتمانش در
خيابان نفت شمالي انداخت تا در ورودي را باز کند با تعجب متوجه شد قفل خراب
شده و در خانه اش باز نمي شود. وي هر چقدر سعي کرد تا در را باز کند
نتوانست، هنوز چند لحظه اي از اين ماجرا نگذشته بود که صداي کمک خواهي مردي
ناشناس از داخل خانه اش شنيده شد که فرياد مي کشيد که من داخل خانه زنداني
شده ام. مرد صاحبخانه که از شنيدن اين صدا تعجب کرده بود سريع با پليس
تماس گرفت. دقايقي بعد تيمي از کلانتري 103 گاندي خود را به خانه اين مرد
در طبقه هفتم يک مجتمع مسکوني رساند و تحقيقات خود را از پشت در بسته آغاز
کرد.
آن سوي در مرد گرفتار ادعا کرد که دزد خانه است ولي داخل خانه
گرفتار شده و به دليل خراب کردن قفل در و ضد سرقت بودن آن نمي تواند در را
باز کند. بدين ترتيب براي باز کردن در و دستگير کردن دزد بدشانس تيمي از
آتش نشانان وارد عمل شدند و توانستند در ضد سرقت را شکسته و دزد سالخورده
را به دام اندازند. دزد بدشانس قاسم 59 ساله معروف به قاسم کچل است و از
ماموران درخواست مقداري غذا قبل از هر گونه بازجويي کرد.
وي پس از
خوردن غذا در بازجويي ها پرده از نقشه احمقانه سرقتش برداشت و گفت: غروب 10
فروردين ماه پس از اينکه متوجه شدم ساکنان اين آپارتمان در خانه شان
نيستند از ديوار بالارفتم و به داخل حياط پريدم و خودم را به پشت بام
رساندم. پس از چندين ساعت از طريق کانال کولر قصد داشتم به داخل يکي از
آپارتمان ها بروم که در انتهاي کانال کولر منتهي به پذيرايي خانه گرفتار
شدم، هر کاري کردم نتوانستم خودم را نجات بدهم. حدود يک شبانه روز داخل
کانال بودم و خودم را در چند قدمي مرگ مي ديدم. سرانجام به هر ترتيبي بود
خودم را به دريچه خروجي رساندم و با ضرباتي که به دريچه زدم خودم را از
کانال نجات دادم و داخل خانه به دنبال طلاها و وسايل گرا ن قيمت چرخيدم و
مقداري طلاو پول پيدا کردم. با خوشحالي به سمت در رفتم تا فرار کنم که
فهميدم در 3 قفله ضد سرقت است. هر کاري کردم که قفل را باز کنم، نشد که
نشد، با پيچ گوشتي و انبردست خواستم قفل را خراب کنم، باز هم در باز نشد. 2
روز در خانه گرفتار بودم. از گرسنگي به خودم مي پيچيدم و غذايي داخل يخچال
به جز چند سيب زميني، پياز و تخم مرغ نبود. بدبختانه گاز اصلي خانه نيز از
بيرون بسته شده بود. از اجبار گرسنگي سيب زميني ها و تخم مرغ ها را خام
خام خوردم تا از گرسنگي تلف نشوم. به هر دري زدم که از آنجا رها شوم،
نتوانستم تا اينکه کليد را پيدا کردم ولي به دليل اينکه قفل را خراب کرده
بودم در باز نشد حتي به خانواده ام نيز زنگ زدم ولي آنها حاضر به کمک نشدند
و گفتند ما پدر دزد نمي خواهيم. به ناچار منتظر شدم تا کسي بيايد و من را
نجات بدهد.
با ادعاهاي خنده آور اين دزد بدشانس پرونده براي رسيدگي تخصصي در اختيار تيمي از پايگاه سوم پليس آگاهي تهران قرار گرفت.
کارآگاهان پليس در ابتداي تحقيقات تخصصي شان سعي کردند تا خانه هايي که
طعمه هاي دزدي اين مرد شده را شناسايي کنند و در اين باره 15 خانه ويلايي
که قاسم از آنها سرقت کرده بود را شناسايي کردند.
قاسم در بازجويي
ها ادعا کرد که به دليل اعتياد به شيشه و بيکاري دست به دزدي زده است و اين
چهارمين باري است که به دام پليس افتاده و بيشتر خانه هاي ويلايي شمال شهر
را تحت سرقت قرار داده است.
سرهنگ کارآگاه حسين خان بابايي رئيس
پايگاه سوم پليس آگاهي تهران در اين باره به خبرنگار شوک گفت: اين دزد کهنه
کار اعتياد به شيشه دارد و به صورت تکرو دست به سرقت مي زده که تاکنون 15
محل سرقت وي مورد شناسايي قرار گرفته است.
سرهنگ خان بابايي افزود:
«قاسم» با استفاده از اين شگرد قصد داشت بيش از 50 ميليون تومان طلاي
صاحبخانه را به سرقت ببرد که از بدشانسي وي و خوش شانسي صاحبخانه، وي موفق
به اين دزدي نشد.
گفت وگو با دزد بدشانس
«قاسم» معروف به
«قاسم کچل» قيافه اي شوخ دارد و هنگامي که در برابر خبرنگار شوک قرارگرفت،
گفت: اگر مي دانستم مي خواهيد با من مصاحبه کنيد حتماً ريش هايم را مي
تراشيدم و کت و شلوار مي پوشيدم!
اين مرد داراي 4 سابقه سرقت است و
از سال 72 سرقت هاي خود را آغاز کرده است. وي ادعا مي کند پس از آزادي از
زندان ديگر به سوي خلاف نخواهد رفت.
شغل اصلي ات چه بود؟
مربي موتورسواري بودم.
پس دست فرمان خوبي داري؟
بله، موتورسواري ام حرف ندارد.
پس چرا دزدي مي کني؟
از بيکاري.
خودت گفتي که مربي بودي؟
پولي در اين کار نبود و من هم ولخرج بودم.
دزدي را از کجا شروع کردي؟
پسر
دايي ام يک دزد حرفه اي بود، هنگامي که ديد من بيکارم همه شگرد ها مانند
سر شب رويي، تک رويي، شناسايي خانه هاي خالي را به من در طول يک سال آموزش
داد و پس وپيش دزدي را يادم داد و از سال 72 دزدي هايم شروع شد.
بيشتر از کجا ها سرقت مي کردي؟
خانه هاي ويلايي.
نخستين بار کي دستگير شدي؟
سال 74 دستگير شدم و دو سال زندان بودم تا بيرون آمدم و دوباره سال 81 گرفتار شدم و 3 سالي زندان بودم.
مواد هم مي کشي؟
تا
4 سال پيش نه، ولي چند هفته مانده بود که از زندان آزاد بشوم شيشه کشيدم،
بچه هاي زندان مي گفتند شيشه نيروزا است و اعتياد ندارد، ولي بعد از مدتي
اسير اعتياد شدم.
چطور شد که دزدي از طريق کانال کولر به سرت زد؟
شيشه کشيده بودم و توهم گرفته بودم و تصميم گرفتم که از کانال کولر وارد خانه ها بشوم.
موفق هم شدي؟
بله، چندين بار از اين روش دزدي کرده ام.
پس چرا آخرين بار گرفتار شدي؟
نمي
دانم چطور داخل کانال گرفتار شدم، در آستانه کانال قرار گرفته بودم به هر
زوري که بود پس از 24 ساعت خودم را از کانال کولر ر ها کردم و به دريچه
رسيدم و سعي کردم از آنجا به داخل خانه بروم که افتادم روي ميز شيشه اي
بزرگ و بيهوش شدم. پس از چندين ساعت به هوش آمدم و طلاها و پول ها را
برداشتم، ولي از شانس بد من در ضدسرقت بود و بالکن هم فاصله زيادي با حياط
داشت و با طناب نيز بلد نبودم که خودم را به پايين برسانم.
در 2 روزي که در خانه گرفتار بودي چه کار مي کردي؟
به
دنبال راه فراري مي گشتم، ولي گرفتار شده بودم، بدبختانه غذا هم نبود که
بخورم، سيب زميني ها و تخم مرغ ها را خام خام مي خوردم و به خودم ناسزا مي
گفتم که چه غلطي کرده ام.
به کسي زنگ نزدي که نجاتت بدهد؟
به خانواده ام زنگ زدم ولي آنها حاضر به همکاري نبودند.
وقتي پليس دستگيرت کرد چه احساسي داشتي؟
از سويي ناراحت بودم، از سويي خوشحال بودم که از گرسنگي نمرده ام، اگر آنها يک روز ديرتر مي رسيدند از گرسنگي مي مردم.
کجا زندگي مي کني؟
پسرم برايم آپارتمان کوچکي کرايه کرده و آنجا زندگي مي کنم.
پول از کجا مي آوري؟
پسرم مخارجم را تامين مي کند.
پس چرا دزدي؟
حماقت.
چطور مي تواني با خانواده ات روبه رو بشوي؟
نمي دانم، پسرم مي خواست مرا از خانه بيرون کند.
چرا؟
(دزد
خندان اين بار گريه مي کند) به من مي گفت با دزدي هايت که آبروي ما را
برده بودي، حالابا شيشه کشيدنت بيشتر آبروي ما را مي بري!
چرا توبه نکردي؟
4 سال پيش توبه کردم، ولي شيشه مرا مجبور به اين کار کرد.
اگر آزاد شوي دوباره دزدي مي کني؟
نه
به خدا، با اين سن بالايم مي روم پي کار و با شرافت زندگي مي کنم، همسر و 3
بچه ام همگي کارمند هستند و انسان هاي متشخص و با آبرو، نمي خواهم با اين
کارهايم سرافکنده شان کنم.