arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۵۹۱۳۷۴
تاریخ انتشار: ۰۴ : ۰۰ - ۰۲ دی ۱۳۹۹

یادداشت‌های ناصرالدین‌شاه، یکشنبه ۱ دی ۱۲۴۶؛ صحبت همه از آتش بود

چون شب حکایت آتش بود، کم خوابیدم. سرِ حمام رخت پوشیده، پنج از دسته رفته [ساعت ۱۱ صبح – انتخاب] سوار شدم به کالسکه. آخرِ دهِ باباعلی‌خان ناهار خوردیم. حاجی میرزاعلی و همه پیشخدمت‌ها بودند. صحبت همه از آتش بود. یک تیهو روی هوا زدم. کریم‌خانِ‌کِه را یک تیهو نشان دادم، رفت بالا قوش انداخت گرفت. بعد رفتیم سه‌پایه، شکار نشد. وقتی که در سرکشِ سه‌پایه تماشای شکارها را می‌کردیم، دیدیم محمدتقی میرزا از ردّ ما قُبُل‌مُنقَل [چیزی شبیه منقل – انتخاب] آبداری، یدک و غیره می‌آید. بسیار خنده داشت.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح بسیار دیر از خواب برخاستیم؛ چون شب حکایت آتش بود، کم خوابیدم. سرِ حمام رخت پوشیده، پنج از دسته رفته [ساعت ۱۱ صبح – انتخاب] سوار شدم به کالسکه. آخرِ دهِ باباعلی‌خان ناهار خوردیم. حاجی میرزاعلی و همه پیشخدمت‌ها بودند. صحبت همه از آتش بود. یک تیهو روی هوا زدم. کریم‌خانِ‌کِه را یک تیهو نشان دادم، رفت بالا قوش انداخت گرفت. بعد رفتیم سه‌پایه، شکار نشد. وقتی که در سرکشِ سه‌پایه تماشای شکارها را می‌کردیم، دیدیم محمدتقی میرزا از ردّ ما قُبُل‌مُنقَل [چیزی شبیه منقل – انتخاب] آبداری، یدک و غیره می‌آید. بسیار خنده داشت. بسیار چیز غریبی بود! آمده بود پیش سوارها؛ محمدرحیم‌خان، رحمت‌الله‌خان،‌ علی‌رضاخان [و] محمدعلی‌خان هم محلش نگذاشته بودند، رفته بود.

چند گلوله در دامنه سه‌پایه به دسته شکار از دور انداختم، نخورد. وقتی که در سرکشِ ثانی در دامنه سه‌پایه نشسته بودیم، یک قوچ آمده بود دوقدمی من، ما ملتفت نشده، ما را دید برگشت. برخاستم، دور شده بود و بنا به خاطر دسته شکار تفنگ نینداختم، مراجعت کردیم. در صحرا آفتاب‌گردان زد، نماز کرده، چای خوردیم. بسیار سرد بود. غروبی منزل آمدیم. رحمت‌الله‌خان یک کفتار بزرگی زد.

 

منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدین‌شاه قاجار از رجب ۱۲۸۴ تا صفر ۱۲۸۷ ق. به انضمام سفرنامه‌های قم، لار، کجور و گیلان، به کوشش مجید عبدامین، تهران: دکتر محمود افشار، چاپ اول، بهار ۱۳۹۷، ص ۲۶.

نظرات بینندگان