پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح زود از خواب برخاستیم. امروز باید رفت به دره. دو فرسنگ راه است. رفتیم حمام رخت پوشیده، سوار کالسکه شدم. حرم قبل از ما سوار میشود. قدری در چادر معطل شدیم. حاجبالدوله، امینالملک و غیره آمدند، قدری صحبت شد. حاجبالدوله میگفت: «هرکس خبر بیاورد مادر من مرده است، ده تومان مُژده میدهم.»
خلاصه سوار کالسکه شده، رو به میانه شمال و مغرب راندیم.
هیأت ارضی: طرفِ دستِ راست همه ماهور و بلند است و در مسافت دو فرسنگ بیشتر کمتر، زنجیره کوهی بلند دارد.
طرفِ دستِ چپ هم همینطور زمین دره، تپه و پَست و بلند است. به مسافت نیم فرسنگ بیشتر کمتر، منتهی به کوه میشود. ده کرمه و ایور و بعضی مزارع طرف دست راست بود. طرف دست چپ هم ده کوچک و بعضی مزرعه بود.
طرف دست راست تپه بود. روی تپه قلعه محکم کوچک قدیمساز بود. حکیم طولوزون در منزل میگفت رفتم آنجا گردش کردم. توی قلعه آب دارد، یعنی چاهمانند. پله میخورد در پایین آب دارد، بعد بیرون میآید و قلعه جلالالدین میگویند.
خلاصه تکر کالسکه زعفرانباجی شکسته بود، جلو ایستاده بودند. به قدر یک ربع کالسکه ما هم ایستاد. بالاخره رفتیم. در مقابل ده ایور در دست چپ، کوهی بزرگ، سخت [و] سنگی متکوّن میشود. بلند و زنجیره به هم میرساند. رو به مغرب میرود. همه جا سخت و بزرگ.
خلاصه وارد منزل شدیم. چادر کوچک خوبی زده بودند. ناهار خورده شد. بسیار گرم بود، باد هم که میآمد گرد و خاک زیاد میشد. قدری خوابیدم. عرق زیاد کردم. افشاربیک کتاب خواند. محمدعلیخان پا مالید. هندوانههای مشهد را هنوز داریم.
اینجا هم جزو جاجرم است. امروز سواره نردینی و بسطامی دیده شد. قرار شد با محمدصالحخان کردبچه، چنداول باشند. جهانسوزمیرزا از افراسیابخان نردینی شکوه داشت. امینالدوله، علینقیخان – برادر آجودانباشی – را که از کرمان به مشهد آمده بود، دمِ کالسکه به حضور آورد. مظفرالدوله و فوج خمسه هم همراه است، در بوجنبورد رسیدند.
خلاصه، از جاجرم راهی هست به بسطام. از کبابهها و ریآباد، مغز و کیلان. اما ما از راه نردین رفتیم.
خلاصه شب شد، بعد از شام قورُق شد، پیشخدمتها آمدند قدری صحبت شد، همه پیشخدمتها، آقا علی، محقق، عکاسباشی و غیره و غیره همه امشب رفتند. مهتاب است، مردم همه میروند به نردین. گربهها، سیاچی، ملیجک [و] غلامبچهها همه شب رفتند. زود خوابیدم اما قالُ مقال زیادی بود، مردم بار میکردند، میرفتند، نمیشد خوابید. بالاخره الحمدالله خوابیدیم الی صبح.
این کوهی که نوشته بودم از مقابل ایور متکوّن میشود در دست چپ؛ بز تکه زیادی دارد، ملکمنصور میرزا دیده بود.
منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه، از ربیعالاول ۱۲۸۳ تا جمادیالثانی ۱۲۸۴ به انضمام سفرنامه اول خراسان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، ۱۳۹۷، صص ۳۱۲-۳۱۳.