arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۰۰۹۵۲
تاریخ انتشار: ۰۳ : ۰۰ - ۲۱ بهمن ۱۳۹۹

یادداشت‌های محمدعلی فروغی، سه‌شنبه ۲۰ بهمن ۱۲۹۸؛ باز به هوتل موریس رفتم... تا زمان پذیرایی هیأت یهود رسید

باز به هوتل موریس رفتم و مشغول ترتیب کاغذها شدم تا زمان پذیرایی هیأت یهود رسید که به آن‌ها وقت داده بودم از جانب نصرت‌الدوله [وزیر خارجه] ایشان را بپذیرم. آمدند و همان صحبت‌ها را که سابق کرده بودند مختصرتر کردند و بر طبق آن لایحه کتبی هم دادند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح از دو لاپرادل تلفون رسید که ساعت ده می‌آید ملاقات کنیم. خیلی خوش‌وقت شدم و چون کتاب عهدنامه‌ها که می‌بایست به او بدهم هوتل موریس بود به عجله رفتم و آن را آوردم و آمد و صحبت لازم را با او کردم و رفت و من باز به هوتل موریس رفتم و مشغول ترتیب کاغذها شدم تا زمان پذیرایی هیأت یهود رسید که به آن‌ها وقت داده بودم از جانب نصرت‌الدوله [وزیر خارجه] ایشان را بپذیرم. آمدند و همان صحبت‌ها را که سابق کرده بودند مختصرتر کردند و بر طبق آن لایحه کتبی هم دادند.

پس برای ناهار رفتم در دووال ناهار خوردم و رفتم به هوتل خودمان تهیه سفر را دیدم و به کردی‌لیونه رفته هفت هزار فرانک از پولی که تازه گرفته بودم امانت گذاشتم و قریب هزار و هفتصد فرانک برداشتم و رفته اصلاح ریش کردم و برگشتم. انتظام‌الملک تلگراف کرده بود که سه شلوار برای او ببرم. رفتم برداشتم و در کیف خود گذاشتم و تهیه سفر را تکمیل کرده پول مهان‌خانه را دادم با انعامات و نزدیک ساعت شش منزل علیقلی‌خان رفتم. شام مختصری خوردیم و اتوبوس گرفته به همراهی یک نفر هادی مترجم به گار «دو لیون» رفتیم.

شش نفر بودیم. مادام علیقلی‌خان و دو دخترش و معلمه آن‌ها و شیبانی و من. علیقلی‌خان رفت منزل یحیی‌خان که ساعت ده برای آلمان حرکت کند، چون می‌رود برای نصرت‌الدوله و بعضی دیگر خرید کند. چون جمعیت مسافر زیاد و ترن کم است جا به عسرت پیدا می‌شود. شیبانی مجبور شد با ترن دیگر که یک ربع ساعت عقب است بیاید و حال آن‌که در این ترن جای شش نفر نگاه داشته شده بود.

باری ساعت هشت و ربع ترن راه افتاد. من در یک حجره [کوپه] بودم که چهار زن دیگر هم بودند. سه نفر با هم و یک نفر تنها. تقریبا در ساعت ده به خواب افتادیم، اما من از عدم تجربه نازبالش و کلاه سفری نداشتم. قدری از این بابت کارم ناقص بود، پایم هم سرد می‌شد. پتو لازم بود. روی‌هم‌رفته نشسته خوابیدن هم که عادت نداشتم و سخت گذشت.

 

منبع: یادداشت‌های روزانه محمدعلی فروغی، به کوشش محمدافشین وفایی و پژمان فیروزبخش، تهران: بنیاد موقوفات دکتر افشار و سخن، چاپ هفتم، ۱۳۹۸، صص ۳۰۷ و ۳۰۸.

نظرات بینندگان