سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح بر حسب وعده ساعت نُه و نیم رفتم به پلاس ماسنا. با مادام علیقلیخان و اتباعش تراموه نشسته به مانتون رفتیم. در بین راه در منتکارلو پیاده شدیم. هر قدر این محل را بیشتر میبینم صفای آن بیشتر جلوهگر میشود. گمان نمیکنم از این نقطه بهتر در عالم باشد که محسنات طبیعت را با لطف صنعت جمع کرده باشد. راه از منتکارلو به مانتون هم هنگامه باصفاست. واقعا این صفحه Cote d Azur بهشت است. درختهای نارنج، اشجار دیگر که بعضی شکوفه داشت، سبزه، گل، دریا، کوه، تپه، دره، آسمان، آفتاب، هوای پاک لطیف، عمارت قشنگ، گلکاری، باغچهبندی، باغ میوه، گردشگاههای کنار دریا. باری شخص نمیداند کدام را تماشا کند.
در مانتون با تراموه رفتیم تا آخر خط که نزدیک سرحد ایطالیا [ایتالیا]بود، چون مانتون آخرین آبادی فرانسه است و بعد از آن خاک ایطالیاست. پس از آن برگشتیم و، چون دیر شده بود به زحمت در یک هوتلی که ظاهرا هوتل استوریا نام داشت ناهار خوردیم و باز تراموه گرفته رفتیم به منتکارلو. میخواستیم در مناکو عمارت امیر را ببینیم دیر شده بود.
رفتیم دانشگاه ارفعالدوله (۱) را پیدا کردیم و وارد شدیم. زنش که سوئدی است، بود، اما نزد ما نیامد؛ چون خودش را به ایرانیها نشان نمیدهد. پسرش که ابراهیم نام دارد مدرسه بود. آمد و از ما خیلی به مهربانی و معقولیت پذیرایی کرد. مادام علیقلیخان و بچههایش نزد خانم رفتند. من و شیبانی با ابراهیمخان ماندیم. چای به ما داد و قلیان آورد. بعد معلوم شد قلیان را عیال ارفعالدوله و پسرش با هم درست کرده بودند. قلیان خوبی هم بود و اول دفعه بود که بعد از خروج از اسلامبول قلیان کشیدم. ابراهیمخان برای ما پیانو هم زد و بعضی آوازها و تصنیفهای ایرانی که از روی صفحههای گرامافون یاد گرفته بود نواخت. اما دانشگاههای کوچکی است، ولی مزین و خوب است. در تالار تحتانی کارتپستالهای راجع به دانشگاه و خود ارفعالدوله و کتب و اشعار خودش و از این قبیل چیزها بود و در قسمت دیگر فرامین و دستخطهای راجع به خودش و بعضی اسبابها از قبیل قلمدان و قلیان و سرقلیان و ... از آثار ایرانی و هندی و مصری و شامی و غیره. در طبقه دویم سالون پذیرایی او بود که آن هم مزین بود به قالیچهها و آلات و ادوات ایرانی و ... و پارچههای ایرانی و ظروف و غیره. طبقه بالا که منزل خودش و عیالش بود و من ندیدم و بیرون در ایوانی که جلوی عمارت بود کتیبهها به فرانسه و فارسی اغلب آنها به شعر و طرفین آن سیروس و داریوس به طور bas relief و شیر و خورشید و ریفهای [؟]دیگر ایرانی و مشرقزمینی؛ و عمارت مکلل است به گنبدها و منارچههای کبود مثل امامزاده و مسجد. شعرهای ارفعالدوله از در و دیوار میبارد. تصویر و عکس خودش هم فراوان و خودنمایی که فطری و غایت اعمال اوست. اما با این همه من محظوظ شدم و خوشم آمد که در این گوشه از دنیا اثر و یادگاری ایرانی هست و آبرومند هم هست. وقت رفتن، چون عمارت را به حدس یافته بودیم و یقین نداشتیم محض اطمینان از یک کالسکهچی پرسیدیم که «این چیست؟» گفت: «عمارت پرنس ایرانی است.» معلوم شد در نزد اهل آنجا معروفیت محلی دارد.
باری چند کارتپستال هم برداشتیم و ابراهیمخان آنها را به ما تعارف کرد و، چون وقت دیر شده بود و نمیتوانستیم با تراموه بیاییم با راهآهن آمدیم و ابراهیمخان همراه ما آمد و گار [ایستگاه]را به ما نشان داد و وداع کردیم. بعد از ساعت هشت و نیم به نیس رسیدیم. رویهمرفته امروز هم گردش و سیاحت خوبی کردیم، اما از نزدیک ظهر به بعد دل من فیالجمله درد میکرد و شب در شام امساک کردم و زود به رختخواب رفتم.
منبع: یادداشتهای روزانه محمدعلی فروغی، به کوشش محمدافشین وفایی و پژمان فیروزبخش، تهران: بنیاد موقوفات دکتر افشار و سخن، چاپ هفتم، ۱۳۹۸، صص ۳۱۵ و ۳۱۶.
پینوشت:
۱- منظور موزه معروفی بود که ارفعالدوله در موناکو ساخته بود. میرزا رضا خان ارفعالدوله (۱۲۷۰ ق – ۱۳۱۶ ش) در سال ۱۳۰۰ ق به عنوان مترجم کمیسیون تحدید حدود ایران و روسیه مامور شد و به ایران آمد... در سال ۱۳۰۴ ق به مترجمی سفارت ایران در پطرزبورگ منصوب شد و در سال ۱۳۰۶ ق مهمانداری از ناصرالدین شاه در سومین سفر به فرنگ به عهده وی گذاشته شد. او نیز به همراه شاه به تهران بازگشت و یک سال بعد با لقب «معینالوزاره» به سرکنسولی قفقاز منصوب شد... در سال ۱۳۱۲ ق... به وزیرمختاری ایران در پطرزبورگ برگزیده شد... در ۱۳۱۳ از سوی ناصرالدین شاه ملقب به «ارفعالدوله» شد و تا سال ۱۳۱۹ وزیرمختار ایران در پطرزبورگ بود. از اقدامات وی در این مقام اقدام وساطت و دوندگی برای استقراض دو میلیون لیره از روسیه بود که از این مبلغ مقداری بین او و دیگر دولتمردان دربار مظفری تقسیم شد و مقداری دیگر صرف هزینه سفر نخست شاه به فرنگستان گشت. معروف است که او نوک قلمی را که با آن این قرارداد را ا مضاء کرده بود طلا گرفته و در موزه معروف خود موسوم به دانشگاه در موناکو در معرض دید عموم قرار داده بود او در همین ایام از سوی مظفرالدین شاه به «پرنس ارفعالدوله» ملقب شد. میرزا رضا خان پس از سفارت روسیه به سفارت ایران در اسلامبول منصوب شد و تا سال ۱۳۲۸ ق در این پست باقی بود و با مشروطهخواهان درگیری بسیار داشت و آنان برکناری او را خواهان بودند. پس از برکناری از سفارت به موناکو رفت و تا سال ۱۳۳۱ ق به دعوت علاءالسلطنه به ایران دعوت شد و به وزارت عدلیه منصوب شد، اما دوران وزارت او نیز طولی نکشید و مجدداً در سال ۱۳۳۲ ق ارفعالدوله راهی موناکو شد. آخرین پست دولتی وی نمایندگی ایران در جامعه ملل بود و پس از هشت سال از این سمت نیز کنار گذاشته شد و به تهران احضار شد. رضا شاه به وی پیشنهاد ریاست شورای دولتی را داد که ارفعالدوله نپذیرفت و در سال ۱۳۱۰ ش به موناکو رفت و در سال ۱۳۱۶ ش در همین محل فوت کرد. او از اعضای لژ بیداری ایران بود و شیفته القاب و مدالها و نشانهای فراوان خود. (منبع: فاطمه معزی، موسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران).