پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح کار معینی نبود، هوا هم خوب بود، بیرون به گردش رفته به کنار رودخانه رسیدم و چون [کلیسای وستمینستر] Westminster Abbey را ندیده بودم آنجا رفتم. حقیقتا بنای عظیمی است و یک مرتبه دیدن کفایت نمیکند. بسیاری از بزرگان انگلیس آنجا مدفوناند. آنها هم که مدفون نیستند مجسمه یا بنای یادگاری دارند. شعرای معتبر، رجال سیاسی، فضلا، مخترعین و غیره. باری خیال کردم که اگر بشود یک دفعه دیگر بیایم و سیاحت را تکمیل کنم. برای ناهار مراجعت کردم.
بعد از ناهار نصرتالدوله [وزیر خارجه] را ملاقات کردم. در کارها صحبت کرد و در باب آذربایجانیها خواهش کرد که ملاقات بکنیم و نیز قرار شد فردا به توسط غفارخان با امیرعلی ملاقات کرده آشنا شویم و صحبت کنیم. بعد از صحبتها با نصرتالدوله آمدیم و با رفقا چای خوردیم. علیقلیخان نبیلالدوله هم دیشب آمده و امروز یک نظر او را دیدیم.
بعد از غروب به اتفاق مفتاحالسلطنه و انتظامالملک و غفارخان رفتیم به گردش. در بین راه مفتاحالسلطنه مرا به شام دعوت کرد که با حضرات برویم به هوتل او. قبول کردیم و در عرض راه مفتاحالسلطنه با من مشغول صحبت شده گفت: «نصرتالدوله به من تکلیف میکند که نماینده دویم ایران در مجمع ملل باشم عقیده تو چیست؟» مطلب را به طور ساده به او گفتم و دیگر نمیدانم چه خواهد کرد. ظاهرا چندان میلی ندارد و میخواهد در اروپا مقام وزیرمختاری داشته باشد.
باری رفتیم با هم شام خوردیم و بعد از شام مبلغی صحبت کردیم. مفتاحالسلطنه خیلی آدم خوشمشربی است. قریب نصفشب به منزل مراجعت کردیم. نواب از من اعانه برای طبع کتاب «یکی بود یکی نبود» که کاظمزاده طبع میخواهد بکند خواست. یک لیره دادم و نمیدانم چه مزخرفی است.
منبع: یادداشتهای روزانه محمدعلی فروغی، به کوشش محمدافشین وفایی و پژمان فیروزبخش، تهران: بنیاد موقوفات دکتر افشار و سخن، چاپ هفتم، ۱۳۹۸، صص ۳۲۶ و ۳۲۷.