محسن هاشمی گفت: ما اکنون در مقایسه با گذشته در بحران اقتصادی بسیار بدی قرار داریم؛ در گذشته با بحران امنیتی و اجتماعی روبرو بودیم، اما این دوره داستان مشکلات کشور بسیار اقتصادی است و فقر، تورم و کاهش ارزش پول ملی خیلی خودش را نشان داده و اثر گذار بوده است در نتیجه به نظر میآید رئیس جمهوری که قرار است در دوره بعد کشور را مدیریت کند باید کسی باشد که بتواند به این مشکلات اساسی کشور که مسایل معیشتی، تورم و فقر است رسیدگی ویژه کند
مشروح گفتگوی صدا و سیما با محسن هاشمی را در ذیل میخوانید.
هاشمی: اکنون فضای مشارکت عمومی مشهود نیست و به نظر میآید که مردم هنوز تکلیفشان مشخص نشده و فضای انتخاباتی، حاکم نیست؛ البته این طبق نظر مقام معظم رهبری هم هست که معتقدند، فضای کشور خیلی زود انتخاباتی نشود، زیرا دولت مستقر دچار مشکل میشود، اما در مقایسه با انتخابات دیگر میشود گفت که فضا هنوز سردتر است، زیرا در گذشته معمولا از دی، فضا تقریباً شکل انتخاباتی به خودش میگرفت، ولی هنوز این حس در مردم ایجاد نشده است و به نظر میآید که باید کار بیشتری شود و فضای بیشتری به مردم داده شود که این احساس به آنان دست دهد. انتخابات ریاست جمهوری به ویژه بسیار مهم است و در سرنوشت مردم تاثیر جدی دارد در نتیجه به نظر میرسد فضا بیشتر از فروردین به بعد انتخاباتی شود.
هاشمی: ما اکنون در مقایسه با گذشته در بحران اقتصادی بسیار بدی قرار داریم؛ در گذشته با بحران امنیتی و اجتماعی روبرو بودیم، اما این دوره داستان مشکلات کشور بسیار اقتصادی است و فقر، تورم و کاهش ارزش پول ملی خیلی خودش را نشان داده و اثر گذار بوده است در نتیجه به نظر میآید رئیس جمهوری که قرار است در دوره بعد کشور را مدیریت کند باید کسی باشد که بتواند به این مشکلات اساسی کشور که مسایل معیشتی، تورم و فقر است رسیدگی ویژه کند.
خبرنگار: یعنی آیا می توان گفت رئیس جمهور باید اقتصاد دان باشد؟
هاشمی: کمتر باید سیاسی باشد بیشتر باید اقتصادی و عملیاتی فکر کند و اهدافش را هم حل این مشکلات بگذارد.
خبرنگار: آیا آرایش سنتی سیاسی در قالب دو جریان اصولگرا و اصلاح طلب را در انتخابات ۱۴۰۰ در داغتر شدن تنور انتخابات و جلب توجه مردم برای حضور باشکوه در انتخابات موثر میدانید؟ و دگردیسی در این عرصه چقدر ضروری است؟
هاشمی: سوابق و تجربیات من نشان میدهد که بالاخره این دو جبهه موجود در کشور برای این که انتخابات پرشوری داشته باشیم بسیار مهم است واگر دو جبهه فعال باشند میتوانند سبب آن شوند که نظرات مردم درباره شرکت در انتخابات بیشتر جلب شود.
در همه دورههای انتخابات تاکنون این طور بوده و اگر شور و هیجانی هم در آن شکل گرفته ناشی از همین بحث اصلاح طلبی و اصولگرایی است؛ به نظر میآید که اکنون جایگزین دیگری برای این آرایش سیاسی وجود ندارد. باید دوباره سعی کنیم که این دو جبهه بیایند و نظراتشان را مطرح کنند و مردم تصمیم بگیرند.
خبرنگار: یعنی تغییر آرایش سیاسی در فرصت باقی مانده تا انتخابات ممکن نیست؟
هاشمی: نه، فکر نمیکنم الان این امکان وجود ندارد، چون سابقهای برای جریان سومی وجود ندارد؛ البته همیشه در انتخابات مختلف، بحث راه سوم مطرح بود و همواره عدهای میآمدند و خود را به عنوان راه سوم میخواستند مطرح کنند، چون فرض بر این بود که اصولگرا و اصلاح طلب دیگر نمیتوانند ایفای نقش کنند و باید راه سوم شکل بگیرد، ولی هیچ وقت موفق نبود.
خبرنگار: شما چقدر به این نقد معتقدید که این دو جریان دیگر جواب نمیدهند؟
هاشمی: من فکر میکنم که هنوز هم جواب میدهد.
خبرنگار: با توجه به ائتلاف دو جریان اصلاحات و اعتدال در دولتهای یازدهم و دوازدهم و برخی ناکامیها در تحقق وعدههای داده شده به مردم، تاثیر این ناکامیها را در اقبال و رای مردم به نامزدهای جریان خودتان در انتخابات ۱۴۰۰ چقدر موثرمی دانید؟
هاشمی: البته من نمیخواهم هنوز ورود کنم به جریان خودم؛ ولی این طور میشود گفت که ما در کشور در هر دو جریان سیاسی، تعدد فکر هم داریم و این طور نیست که در یک جریان همیشه فکر مشخصی شکل گرفته باشد به همین علت میبینید که اینها مجبورند در هر دو جریان اصلاح طلب و اصولگرا، نهاد اجماع ساز ایجاد کنند. زیرا تعداد احزاب و گروهها زیاد است و هر یک تفکرشان درست است در چارچوب به هم نزدیک میشوند، اما نظرات مختلفی دارند در نتیجه نهادهای اجماع ساز سبب میشود که دو طرف بتوانند فعالیت کنند که این اثر گذار است. وقتی دو جریان بتوانند این اجماع را داخل خودشان ایجاد کنند تفکرات هر بخش، یک نمایندگی پیدا میکند و آن نمایندگی در انتخابات شرکت میکند.
در دولت آقای روحانی چهرههای شاخص اصلاح طلب به ویژه آقای جهانگیری حضور دارند به هر حال نمیشود نقش جریان اصلاحات را در عملکرد دولت آقای روحانی نادیده گرفت. نمونه شاخصی که میتوان از کاهش اقبال مردم به نامزدهای اصلاح طلب مثال آورد، انتخابات گذشته مجلس است که آرای مردم به جریان اصلاحات کاهش یافت علت این کاهش محبوبیت، ائتلاف جریان اصلاحات با آقای روحانی بود از این بابت ارزیابی تان را از گرایش به نامزدهای جریان اصلاحات در انتخابات ۱۴۰۰ بفرمائید.
درانتخابات مجلس، شور و هیجانی که لازم بود ایجاد نشد سرمایه اجتماعی کافی که باید به جبهه اصلاحات رای میداد به میدان نیامد که این جریان، علت اصلی اش را رد صلاحیت نامزدهای شان مطرح کردند نه اقبال مردم و گفتند اگر به کاندیداهای مدنظرشان اجازه ورود به رقابتها میدادند باعث میشد که مردم بیشتر در انتخابات شرکت کنند؛ یعنی نگرانی شان ناشی از حجم گسترده از رد صلاحیتها بود و لذا تعداد زیادی از گروههای اصلاح طلب در انتخابات عملا شرکت نکردند.
حزب کارگزاران با این فرض و هدف که اصولاً انتخابات جایی نیست که شرکت نکنیم و در هر حال باید شرکت کرد، چون تنها راه تغییر و اصلاح در جامعه از طریق انتخابات است و تصمیم گرفت که در انتخابات شرکت کند، اما چون اکثر گروههای اصلاح طلب این را نپذیرفتند و به میدان نیامدند و حتی لیست ندادند و از لیست کارگزاران هم حمایت نشد و از طرفی هم، تعداد زیادی از نامزدهای اصلاح طلب رد صلاحیت شدند، نشد لیست کامل و منطقی بسته شود در نتیجه در انتخابات مجلس دیدید که مشارکت بسیار پایین بود و تهران هم خیلی پایین بود و همین ناکامی پیش آمد.
در انتخابات ریاست جمهوری هم اگر مردم نیایند، این اتفاق میتواند تکرار شود، چون وقتی گزینهای که مدنظرشان است و احساس میکنند آن گزینه میتواند شرایط را تغییر دهد نداشته باشند در انتخابات شرکت نمیکنند.
هاشمی: هم در جبهه اصلاحات و هم در جبهه اصولگرایان، تعداد گروههایی که فعالیت سیاسی میکنند بسیار بالاست. اصلاح طلبان از حدود ۳۰ گروه تشکیل شده است که گروههایی نسبتاً بزرگ و تأثیرگذارند البته گروههای کوچک تری هم هستند که این طیف را از معتدلان اصلاح طلب میتوانید در نظر بگیرید تا تندروهای اصلاح طلب. در جناح اصولگرا نیز همین اتفاق افتاده یعنی در آن جا هم گروههای بسیاری هستند.
از این منظر، تفاوتی میان اصولگرایان و اصلاح طلبان وجود ندارد و هر دو به ساز و کار اجماع ساز نیاز دارند و اگر این نهاد نباشد و به ویژه در کلانشهرها لیست داده نشود لیستها نمیتوانند رأی بیاورند و آن قدر پراکندگی روی میدهد که همه مغبون میشوند در نتیجه میبینند که دو جریان به نهاد اجماع ساز نیاز دارند.
خبرنگار: در گمانه زنیهای رسانهای که اخیراً مطرح است گزینههای مختلفی از جریان اصلاحات برای انتخابات ریاست جمهوری نام برده میشود. از نام شما گرفته تا آقایان ظریف، جهانگیری، سید حسن خمینی و تعداد دیگری از افراد. کدام یک از این افراد را به عنوان نامزد نهایی جریان اصلاحات، گزینه جدی و نهایی میدانید؟
هاشمی:اصلاح طلبان هم طبیعتاً نهادی اجماع ساز درست کردند که هم بتوانند در انتخابات شوراها و هم در انتخابات ریاست جمهوری کاندیداهای شان را متحد کنند و با یک لیست به میدان بیایند که آرای شان پخش نشود.
نمیخواهم درباره افراد حرف بزنم صحیح هم نیست که راجع به هر یک از این افراد نظر دهم که کدام یک بهتر است یا کدام یک قابلیت ندارند، اما این مهم است که بسترسازی درستی برای رقابتهای انتخاباتی شود، اما متأسفانه هنوز بسترسازی نشده است.
همه افرادی که نام بردید میتوانند وارد جریان انتخابات شوند و طبیعی است که هر یک از آنان، سبد رأی مناسبی دارند، اما این که آیا آنان با هم رقابت یا ائتلاف کنند با هم فرق دارد، چون اصلاح طلبان و اصولگرایان، حتما نهاد اجماع ساز دارند و از میان گزینههای مطرح، حتما کسی را انتخاب میکنند که آنان را نمایندگی کند.
لازمه اش این است که بسترسازی شود، اما متأسفانه هنوز بسترسازی لازم برای شرکت هیچ یک از افرادی که نام بردید انجام نشده است، زیرا هیچ یک از آنان نمیدانند که از سد شورای نگهبان رد میشوند یا خیر.
خبرنگار: منظور شما این است که از قبل باید این اطمینان حاصل شود؟ مگر ممکن است؟
هاشمی: بله؛ به نظرم این کار باید به شکلی انجام شود حالا اگر از قبل هم نمیشود به صورتی به جریانهای سیاسی این اطلاع رسانی انجام شود تا بتوانند خودشان را جمع و جور کنند و وارد عرصه شوند، زیرا نام نویسی در انتخابات در اردیبهشت است و ۱۰ روزی هم طول میکشد که صلاحیتها تأیید شود تا انتخابات هم یک ماه بیشتر فرصت نیست در نتیجه اگر از الان ندانند که چه اتفاقی برای شان میافتد نمیتوانند فضا را انتخاباتی کنند و بلاتکلیف میمانند
خبرنگار: آیا تلاشی برای رایزنی با شورای نگهبان داشتید؟
هاشمی: ما که ورود نمیکنیم؛ این بسترسازیای است که باید از جانب حاکمیت و نظام صورت گیرد اگر بخواهند صحبتهای مقام معظم رهبری را طوری عملی کنند که اجرایی شود و انتخابات پر شور داشته باشیم باید به صورتی سعی کنند که دو جریان مهم سیاسی کشور از فعالیتهای شان اطمینان حاصل کنند و در بلاتکلیفی قرار نگیرند.
خبرنگار: در جریان اصلاحات یکی از اختلاف نظرها این است که آیا به سبک انتخابات سال ۹۲ بروند به سمت نامزد عاریهای یا این که با نامزد مستقل وارد عرصه شوند. در این چارچوب اصلیترین گزینهای که درباره او صحبت میشود موضوع حمایت از آقای علی لاریجانی است دیدگاه تان در این باره چیست؟
هاشمی: من دوباره نمیخواهم درباره فرد صحبت کنم قبلاً گفتم که بسترسازی نشده و بلاتکلیفی وجود دارد وقتی بسترسازی نمیشود و بلاتکلیفی در مجموعه حزبی یا مجموعه احزاب وجود دارد در نتیجه گمانه زنیها زیاد میشود و شما نمیتوانید بفهمید که کاندیدای اصلی در نهایت که خواهد بود و فرضیات مختلفی در نظر گرفته میشود که اگر تمام نامزدهای اصلاح طلب رد شوند آخرش میخواهیم چه کنیم؟ عدهای میگویند شرکت نمیکنیم عدهای هم میگویند روی یک نامزد حزبی یا اجماع شدهای که تأیید صلاحیت شود اجماع کنیم. عدهای هم میگویند اگر چنین شرایطی ایجاد نشد چه میشود؟ میگویند از کاندیدای عاریهای حمایت میکنیم.
اینها همه فرضیات و گمانه زنیهایی است که از نبودن بسترسازی درست و ناشی از بلاتکلیفی است، نظام باید درست عمل کند و بستر خیلی خوبی فراهم شود تا احزاب و گروهها بتوانند با جدیت بیشتری در انتخابات شرکت کنند.
خبرنگار: اساس استفاده از نامزد اجارهای را چقدر در شأن جریان اصلاحات میدانید؟
هاشمی: اصلاً موضوع استفاده از نامزد اجاره ای، بحث انحرافی است ما متناسب با شرایطی که در آن قرار میگیریم تصمیم میگیریم و در آن شرایط؛ اگر به نامزدی دل بستیم، دیگر اسمش نامزد اجارهای نیست؛ نمیشود نامش را اجاره شده گذاشت، شرایطی برایش فراهم شده و بستری بوده که شما مجبور شدید بروید به سمت او و سعی کردید از حداقلهای تان استفاده کنید پس نباید نامش را نامزد اجارهای یا عاریهای گذاشت.
هاشمی: این که سهیم هستند یا نیستند بستگی دارد که چقدر در آن دولت حضور دارند اگر به نیروهایی که در دولت حضور دارند توجه کنید باید ببینید که چند درصدشان اصلاح طلب، اصولگرا یا مستقل اند. از این منظر میتوانید بگویید که هر حزب چقدر در تصمیم گیریهای دولت، دخالت درستی دارند یا ندارند.
مثلاً اتفاقی که در انتخابات گذشته افتاد؛ آیت الله هاشمی رفسنجانی کاندیدا شد، اما مردم ناگهان با یک تصمیم مواجه شدند که اصلاً فرض نمیکردند که اتفاق بیفتد و زمانی که او رد صلاحیت شد؛ جبههای که قرار بود با آیت الله هاشمی رفسنجانی به عنوان رئیس جمهور انتخابی کار کند تصمیم گرفت میان کاندیداها به یک سمت دیگر برود.
عدهای فرض شان بر این شد که در انتخابات شرکت نکنند و عدهای هم تصمیم گرفتند کاندیدای مستقل معرفی کنند در نهایت دور هم نشستند و تصمیم گرفتند به کاندیدای مدنظر آیت الله هاشمی رفسنجانی که آقای روحانی بود احترام بگذارند.
از آن پس، باید دانست دولتی که تشکیل داد چقدر با مجموعه اصلاحات مشورت میکرد یا اجرایش را چقدر از طریق مجموعه اصلاحات میگرفت.
خبرنگار: اگر شما تصمیم به داوطلبی داشته باشید آیا تابع تصمیم جمعی و تشکیلاتی نام نویسی خواهید کرد یا مستقل عمل میکنید؟
هاشمی: من برای انتخابات ریاست جمهوری داوطلب نیستم. توصیه ام به همه کاندیداها این است که، چون حضور در مقام ریاست جمهوری، حرکتی است که باید با خرد جمعی انجام شود و فرد شخصاً نمیتواند تصمیم بگیرد که حضور یابد یا نه در نهایت اگر به خرد جمعی بخواهیم رجوع کنیم باید این خرد جمعی شکل گیرد و از نامزدی بخواهند حضور یابد.
آن موقع است که آن نامزد براساس سوابق و تجربیاتش باید بگوید که آیا از پس این مهم بر میآید یا نه و میتواند آن جبهه را نمایندگی کند یا نه.
خبرنگار :آیا از شما خواسته شده است که کاندیدا شوید یا خیر؟
هاشمی: تا به حال آن طور که طبق خرد جمعی از من خواسته باشند؛ خیر، نخواستند. حزب کارگزاران تعدادی از کسانی که پتانسیل نامزدی را دارند در نظر دارد، چون همه، تصمیم خودشان را اعلام نکردند این افراد در داخل حزب بررسی شدند و اسامی مختلفی مطرح شده است. یکی از کسانی که دیده شد که پتانسیل این کار را دارد بنده هستم و من هم انتخاب شدم.
خبرنگار: غیر از شما افراد دیگری که در حزب کارگزاران اسم برده شد چه کسانی هستند؟
هاشمی: من دوباره نمیخواهم ورود پیدا کنم بارها گفته شده که، چون اخیراً حزب کارگزاران عضو نهاد اجماع ساز است پس اگر حتی کاندیدای خوبی هم داشته باشد کاندیدای خوبش را به این نهاد معرفی میکند و در نهایت آن نهاد است که باید کاندیدایی را انتخاب و به عموم معرفی کند.
هاشمی: حداکثر تا اواخر فروردین تکلیف مشخص شود. مشکلی که الان نهاد اجماع ساز در حوزه اصلاح طلبی دارد؛ موضوع رد صلاحیت هاست، چون فکر میکنند اگر کاندیدای شان را عرضه کنند ممکن است رد صلاحیت شود و بعداً چه کار میتوانند کنند در نتیجه بعضی اعضای نهاد اجماع میگویند کاندیدای مان را تا زمانی که فعالیتها شکل نگرفته است معرفی نکنیم؛ بعضی هم میگویند از حالا اعلام کنیم تا اگر رد صلاحیت شد به سمت کاندیدای دیگری رویم یا اعلام کنیم که برای حضور در انتخابات، نامزد داریم یا نداریم.
خبرنگار: چه تعداد کاندیدا را در حزب کارگزاران حائز پتانسیل داوطلبی برای انتخابات ریاست جمهوری میبینید؟
هاشمی: کسانی که تا به حال بررسی شدند اکثرا کسانی هستند که اسم آنان مطرح است بیش از ۱۰ نفر بررسی شدند و در نهایت برخی به عنوان نامزد اصلی حزب مطرح بودند مثل من و آقای جهانگیری که باید با هر دوی ما صحبت شود که ببینیم حاضریم کاندیدا شویم یا نه.
برخی هم به عنوان نامزد خارج از حزب ما مطرح اند مثل آقایان ظریف، زنگنه و پزشکیان. اینها کسانی هستند که مطرح اند و مثلاً نظرات درباره آقای ظریف، مثبتتر است، اما نمیشود گفت که قطعاً تصمیم گرفته شده یا نه؛ در هر صورت قرار است نهاد اجماع ساز تصمیم بگیرد.
هاشمی: ما به نهاد اجماع ساز متعهدیم و آن جا عضو داریم و هر نامزدی که آن نهاد تایید کند باید وارد عرصه شود.
خبرنگار: با شما به عنوان کاندیدای احتمالی صحبت کردند که دیدگاههای تان را بشنوند؟
هاشمی: خیر؛ نهاد جماع ساز تازه تشکیل شده و در حال تدوین آیین نامهها و روش کار است.
خبرنگار: این که گفتید کاندیدای نهایی جبهه اصلاحات تا پایان فروردین معرفی میشود دیر نیست؟
هاشمی: بله میتواند دیر هم باشد.
هاشمی: نمیخواهم درباره خودم به عنوان فرد صحبت کنم، چون صحیح نیست که هر فردی بخواهد پتانسیلهای خودش را به عنوان رئیس جمهور با مردم در میان گذارد. مردم، احزاب، گروههای سیاسی و نخبگان باید با بررسی پتانسیل افراد؛ نامزد مدنظرشان را انتخاب کنند الان هر حرفی درباره توانمندی خودم بزنم شاید درست نباشد در نتیجه به نظر میرسد که به این پرسش پاسخ ندهم.
هاشمی: اصلاً یکی از مصوبات حزب کارگزاران همین است که اولاً برنامه محور و دوما تیمی وارد عرصه شویم این که فرضاً یکی رئیس جمهور است و بخواهد همه مسئولیتها را به عهده گیرد شاید نتواند در این بحران اقتصادی خوب عمل کند لذا فرد باید با تیم وارد میدان شود؛ فردی که میخواهد کاندیدا شود امکان دارد که بخشی از تیمش مثلا معاونانش را معرفی کند.
هاشمی: درباره خودم از حالا نمیخواهم حرفی بزنم باید نهاد اجماع ساز تشکیل شود و آن موقع بررسی کند اگر دیر تشکیل شود و دیر بررسی کند حتی اگر به من هم بگویند شاید نیایم.
هاشمی: البته اسم پدر، بسیار مهم است، اما من در کنار پدر در سیاست بزرگ شدم و در ریاست جمهوری حضور جدی داشتم مثلاً در زمان جنگ در صنایع نظامی و موشکی و بعد در نهاد ریاست جمهوری موسس بازرسی ویژه آن جا بودم و مشکلات کشور را از طریق حکم رئیس جمهور دنبال میکردم و بعد، رئیس دفتر رئیس جمهور شدم و در دولتهای بعدی هم سمت داشتم.
در شورای شهر تهران نیز نامزد شورا شدم و بعد ریاست این شورا را بر عهده گرفتم.
مجموعاً با نام آیت الله هاشمی رفسنجانی و پتانسیلهایی که در مترو و جاهای دیگر فراهم شد؛ این حس که شاید من هم بتوانم کمکی کنم هست، ولی بستگی به سیستمهای نظارتی دارد که چقدر مرا با این سوابق؛ رجل سیاسی بدانند یا ندانند.
نخبگان و احزاب سیاسی باید بررسی کنند تا بدانند که پتانسیلهای من به درد اجتماع و ریاست جمهوری میخورد یا نه و یا شاید کسانی بهتر از من بتوانند عمل کنند.
در هر صورت سمت ریاست جمهوری، سمتی نیست که شخصی به تنهایی بگوید میآید و از عهده اش بر میآید به ویژه با توجه به شرایطی که در کشور وجود دارد باید اجماعی بسیار جدی حداقل در یک بخش سیاسی کشور روی آن فرد شکل گیرد تا بتواند خودش را نشان دهد.
هاشمی: البته انتساب من به آیت الله هاشمی رفسنجانی را افتخار خود میدانم و هر چه که الآن در توان دارم از تجربیات ایشان و قرار گرفتن در کنار ایشان و فعالیتی است که در کنار نیروهای سیاسی کسب کردم، اما من هم سنی دارم الان ۵۹ ساله هستم و در این مسیر نزدیک ۳۵ سال فعالیت اداری، اجتماعی و سیاسی داشتم؛ بالأخره قابلیتهایی هم در این مسیر کسب کردم، اما طبعا صندلی پرتاب کننده من خانواده و آیت الله هاشمی رفسنجانی بوده است که به آن افتخار میکنم.
هاشمی: به نظر میتوانم به عنوان رجل در نظر گرفته شوم به ویژه با توجه به انتخابات شوراها و رأی بالایی که در تهران کسب کردم و سوابقی که دارم میتوانم. میدانید که هنوز از رجل سیاسی؛ تعریف مشخصی داده نشده است؛ مجلس سعی کرد این بار تعریفی را تصویب کند که البته شورای نگهبان رد کرد و در آن تعریف مجلس؛ من گنجانده نمیشدم.
خبرنگار: هر کسی که کاندیدای ریاست جمهوری میشود در دوره رقابتهای انتخاباتی اختیارات قانونی رئیس جمهور را برای پیشبرد برنامه هایش، کاملاً کافی میداند و بارها به این مسأله اذعان شده است، اما پس از کسب رأی و رسیدن به قدرت، این ادعا مطرح شد که این اختیارات کافی نیست. علت این تناقض چیست؟
هاشمی: باید نگاه کنیم به رؤسای جمهوری که در گذشته بودند؛ ما به جز سه رئیس جمهوری که در ابتدا و قبل از تغییر قانون اساسی داشتیم یعنی آقای بنی صدر، شهید رجایی و مقام معظم رهبری، آنان در شرایطی در جایگاه رئیس جمهور قرار داشتند که قدرت زیادی نداشتند و باید نخست وزیر انتخاب میکردند؛ در نتیجه طبیعی بود که رئیس جمهور بگوید قدرتی ندارد و باید از نظر اجرایی از نخست وزیر سؤال شود.
اما پس از آنان که قانون اساسی تغییر کرد آیت الله هاشمی رفسنجانی نخستین رئیس جمهوری بود که قدرت را در اجرا به عهده گرفت و یگانه رئیس جمهوری هم بود که هیچ گاه نگفت که قدرتش کافی نیست؛ بقیه رؤسای جمهور اعم از آقایان خاتمی، احمدی نژاد و روحانی؛ این موضوع را مطرح کردند.
علت اصلی اش شاید مسأله تفکیک قواست؛ همه رؤسای جمهور وقتی به موضوع وارد میشوند پس از مدتی میفهمند که اثرات قوای دیگر و حاکمیت در تصمیماتی که میگیرند بسیار بالاست؛ این به این معنی نیست که اختیارات ندارند بلکه با درهای بستهای مواجه میشوند که فکر میکنند این درهای بسته را اگر باز هم کنند نمیتوانند به آن ورود کنند و چنین حسی به آنان دست میدهد.
به نظر من رئیس جمهور در آن اختیاراتی که دارد و بیشتر هم برای حل مشکلات اجرایی مردم است، اگر صادق و کامل عمل کند میتواند مشکلات را حل کند و قوای دیگر موقعی در کار رئیس جمهور دخالت میکنند که با چنین حسی مواجه اند که رئیس جمهور سیاسیتر شده است و میخواهد تصمیماتی را بر حاکمیت یا بر قوای دیگر تحمیل کند.
خبرنگار: میتوانید مثال بزنید؟
هاشمی: نمیشود؛ میتوانم، ولی اجازه دهید مثال نزنم، به بعضیها بر میخورد.
خبرنگار: واقعیت این است کسی که وارد عرصه انتخابات میشود از قبل این شناخت را دارد هم از فضای سیاسی و موانعی که هست و هم از اختیارات رئیس جمهور؛ چرا برغم این آگاهی و تمکین به قانون پس از ورود به قدرت مدعی میشوند؟
هاشمی: علت این است که دچار ناکامی میشوند؛ مخصوصاً وقتی کسی ۸ سال رئیس جمهور باشد برخی عملکردهای مثبت دارد و برخی فعالیتهای منفی که اسم آن ناکامی است و وقتی بخواهند ناکامیهای شان را توجیه کنند بالاجبار یکی از مواردی که مطرح میکنند این است که در آن زمینهها اختیارات ندارند
مثلاً همین بحثی که الآن درباره FATF مطرح است که دولت میگوید اگر FATF نباشد نمیتواند مبادلات ارزی را سامان دهد و وقتی FATF تصویب نمیشود، رئیس جمهور میتواند بگوید در حد اختیاراتش نبوده است که آن را تصویب کند، چون باید میرفت مجلس و از آن جا به مجمع تشخیص رفت و تصویب نشد؛ پس در انتقال پول از خارج دچار بحران شدم و نتوانستم کالاهای اساسی را تامین کنم و به این علت در داخل کشور دچار بحرانیم.
یکی هم میتواند این طور نگاه کند که تو رئیس جمهوری؛ باید بروی صحبت کنی و با کسانی که قدرت تصمیم گیری دارند وقت بگذاری و توجیهشان کنی و این را به تصویب برسانی.
یا مثلاً در قانون بودجه، بودجهای را مینویسید و به مجلس میفرستید؛ مجلس میتواند بر اساس اختیاراتش در آن دست ببرد و به راحتی در آن تغییرات دهد و بودجه را در بعد منابع درآمدی، هزینهها و مصارف تغییر دهد. رئیس جمهور نمیتواند بگوید که، چون اختیارات نداشته است و بودجه را مجلس تصویب کرده است پس خودش باید در این باره پاسخگو باشد.
این روندی است که در تفکیک قوا در کشور بالأخره نوشته و تصویب شده و هر رئیس جمهوری که میآید باید بداند، ولی حاکمیتی وجود دارد که باید بین سران قوا مقداری هماهنگی ایجاد کند که در این جا باید بروند از نظام و مقام معظم رهبری کمک بگیرند و ایشان را قانع کنند که بیایند هماهنگیها را ایجاد کنند تا بتوانند کارهای شان را پیش ببرند که به نظر بر اساس شرایط، اختیاراتش هست؛ باید فعال شود.