پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : ![](/files/fa/news/1400/2/30/1071611_839.png)
سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح یک ساعت از دسته رفته برخاستم. رخت پوشیده از در اندرون سوار اسب میمون شدم. با عینالملک و غیره صحبتکنان رفتم رو به ابرسیج که سمت شمال و مغرب بسطام واقع است. صحرا و جلگه بسطام را طی کرده، از ماهور کوچکی رد شده، به دامنه کوه شاهوار رسیدیم. عینالملک [و] امینالملک از راه برگشتند منزل.
در آن طرف ماهور دو سه آهو دیدم. امروز خواستم بروم قله کوه، پیش برفها. میرشکار هم صبح رفته بود بالا، اما به علت نرسیدن کالسکه من سواره آمدم. خسته شده بودم. کوه هم بلند و سخت بود، اقبال نکردیم بالا برویم. رفتم دره. صدای آب پُرروزی میآمد، ذوق کردم. راندم. به آب که رسیدم بسیار گلآلود بود. لابدا ده ابرسیج نزدیک بود. به سمت شمال رانده به ابرسیج رسیدیم. از منزل تا ابرسیج ۲ فرسنگ است. کورهراهی بود. از بالای ده راندم. باغات زیاد دارد، درخت زردآلو و گردو.
جلگه بسطام [و] اردو همه پیدا بود؛ چشمانداز خوبی داشت. صد خانوار رعیت دارد، ییلاق است. در دهنه دره[ی] واقع است که همین کوه شاهوار است. به قدر سه سنگ آب میآید. این ده از این آب مشروب میشود، اینجا هم آب گلآلود بود. رفتم بالای دره. آخر درختها آفتابگردان زده به ناهار افتادیم. یحییخان، آقا علی، حسینخان، هاشم، ادیبالملک، محمدحسینخان، آقا وجیه، آقا دایی و غیره بودند، نورمحمدخان. ناهار خوردیم، بعد سوار شده بالای دره راندیم. سیلاب راه را خراب کرده بود. دو میدان اسب بالا رفته برگشتیم دمِ ده. یک کبک روی هوا زدم. از آنجا سوار کالسکه کوچکه شده، راندیم منزل. ۴ ساعت به غروب مانده وارد منزل شدیم.
معیرالممالک در ابرسیج حمام بود، دویست تومان پیشکش فرستاده بود، چون این ده مسقطالرأس خان است. در وقت رفتن به ابرسیج، کلات شمسی پیدا بود، در پیش روی کوههای برفدار، گردنه قوزلوق استرآباد، ده موجن هم که تیول سپهسالار است توی آن دره است. ده نگارمن هم آن سمتها است.
نماز کرده، دبیرالملک، ملکآرا، میرزا نصرالله، وکیللشکر [و] عینالملک حاضر شدند برای امورات استرآباد، و محاسبه محمدولیخان [۱] و غیره گفتوگو شد. صدای دبیرالملک [و] میرزا نصرالله هر دو گرفته بود. صداهای عجیب از حلقشان درمیآمد.
بعد عصر شد، قُرُق شد. پنج پارچه زری فرنگی که از طهران همراه بود، زنها آمده لاتری [قرعهکشی] زدند. یکی به اسم انیسالدوله، یکی به اسم عایشه، یکی به اسم جمال، یکی به اسم نواب خانم، یکی به اسم زعفرانباجی درآمد.
بعد شب شد، بعد از شام قُرُق شد. حکیم طولوزون، یحییخان و غیره آمدند. میرشکار آمد میگفت در کوه شکار قوچ ارقالی دیدم. امروز چاپار طهران آمد. خیار هم آورده بودند، خورده شد. محقق میگفت امروز نمک خوردهام. خان نایب هم از سمنان الی حال ناخوش است. شب را خوابیدم، یوشی بله شد.
پینوشت:
۱- محمدولی خان بیگلربیگی پسر حاجی رضاخان، پسر محمدولی خان پسر قرهخان قاجار دولو. در سال ۱۲۸۱ ق. به حکومت استرآباد منصوب شد. (شرح حال رجال ایران، ص ۸۸۵).
منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه، از ربیعالاول ۱۲۸۳ تا جمادیالثانی ۱۲۸۴ به انضمام سفرنامه اول خراسان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، ۱۳۹۷، صص ۱۷۸ و ۱۷۹.