سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح استحمام کردم. از نصرتالدوله [وزیر خارجه] تلفون رسید که «بیایید ناهار با هم بخوریم.» معلوم شد به اسبدوانی نرفته است. رفتم. ناصرالملک را هم همراه آورده بود. معلوم شد صحبت میخواهند بکنیم. سر ناهار و بعد مخصوصا بعد از ناهار گفتوگو از کار مملکت کردیم.
نصرتالدوله گفت: «دیروز که در مجلس بودیم بعد از آنکه کار اصلی را تمام کردیم لرد کرزن گفت از قراری که اطلاع پیدا کردهام وثوقالدوله [رئیسالوزرا] میخواهد از کار کناره کند و این خوب نیست و شما به او تلگراف کنید که این کار را نکند. من گفتم او اگر از کار کناره میکند از عجز است، شما هم که کمک نمیکنید، پس چه کند؟ گفت آخر میدانید که ما نمیتوانیم به شما بیش از آنچه کردهایم کمک کنیم و ملت راضی نیست و دوره قرض دادن خزانه دولتی به خزانه دولتی گذشته است.» نصرتالدوله میگفت: «حالا چه باید کرد؟» ناصرالملک تمام در این باب گفتوگو میکرد که «فکر اساسی بکنید.» نصرتالدوله میگفت: «فکر اساسی درد امروز را دوا نمیکند.» هر دو حق دارند. در هر صورت گفتوگوهایی شد در اینکه باید به او گفت پلتیک دولت ایران این اواخر طوری بوده که مترقب مساعدت انگلیس بوده و حالا باید بدانیم که دولت انگلیس این پلتیک را رها کرده یا دنبال دارد و دولت ایران چه انتظار باید داشته باشد؟ من ضمنا نیش زدم که «شما قرارداد انگلیس و ایران را به استظهار مساعدت انگلیس بستهاید و حالا میبینید که انگلیس هم کمک نمیکند، دیگران هم نخواهند کرد، ملت هم به این ترتیب راضی نیست و به کلی دست دولت ایران بسته شده است.» نصرتالدوله گفت: «به همین سبب است که باید کاری کرد که این گره گشوده شود.»
به نظرم میآید دارد موقع باریک میشود و تکلیف نسبت به قرارداد روشن گردد و این وقایع اخیر انشاءالله اگر مفاسد بزرگ تولید نکند این فایده را داشته است. تا ببینیم چه میتوان کرد.
بعد از آنکه صحبتهای خود را تمام کردیم برحسب خواهش نصرتالدوله با مسیو ژیدل صحبت کردم که «در باب حقالزحمه شما چه باید کرد؟» به تعارفات گذرانید و گفت: «من رسم ندارم چیزی تعیین کنم و به نظر شما وامیگذارم.» گفتیم: «پس در پاریس خدمت شما میرسیم.» و قرار شد فردا به پاریس برگردد. این مسیو ژیدل در این موقع خیلی به درد ما خورد و خیلی خوب کار کرد.
بعد از فراغت از این کارها ناصرالملک به من گفت برویم با هم چای بخوریم. رفتیم پایین در چایخانه هوتل خودمان چای خوردیم و باز از همان صحبتهای معهود کردیم و خلاصه این است که ناصرالملک خیلی میل دارد یک جماعتی جمع شوند و رشته امور را به دست گیرند. حرفش اساسا هم حسابی است، اما درد اینجاست که خود او را مردم دیگر اطمینان ندارند که شاخص قرار بدهند، دیگری هم که فعلا نیست و این مسئله لاینحل است و حقیقتا از این بابت کار ایران اصلاحشدنی نیست و مایه نگرانی است.
شام دفعه آخر با مسیو ژیدل خوردیم و وداع کردیم و پس از شام با انتظامالملک قدری راه رفتیم و آمدیم منزل خوابیدیم.
منبع: یادداشتهای روزانه محمدعلی فروغی، به کوشش محمدافشین وفایی و پژمان فیروزبخش، تهران: سخن، چاپ هفتم، صص ۴۰۷-۴۰۸.