سرویس تاریخ «انتخاب»؛ روز سهشنبه بیستودوم [صفر]، هوای شهر گرم شده بود. خواستم سه چهار شبه سمت گلستان برویم. دیشب شیرازی کوچکه بله شده، کم خوابیدم. سر دسته [شش] توی پشهدان بیدار شدم. تاجگل پا میمالید، گفت: «زبیده از دیشب تا حالا خودش را از گربه کشته است.» گفتم: «چرا؟» گفت: «گربه کوفته دیشب که از اینجا برد توی اندرون، از بغل زبیده جست پایین، یک گربهی پدرسوختهی بزرگی آمد گربه کوفته را گرفته، از حلقش ورداشت برد. های های کردند انداخت. گربه از دیشب تا حالا بدحال است.» این خبر را که شنیدم زیاده از حد اوقاتم تلخ شد. در این بین زبیده گربه را آورد، بسیار بدحال، گلویش زخم، بیحال آنجا افتاد. از دیدن گربه خیلی متاثر شدم، گربه را بردند پایین، ما هم رفتیم حمام. از حمام درآمده، میرزا علینقی را آورده گربه را به او و آقا ابراهیم سپردم. ماچکی غلامبچه را هم پهلوی آنها گذاشتم.
بعد ظهیرالدوله، عینالملک، امینالملک، معیرالممالک و غیره و غیره آمدند، بعضی کارها داشتم، گفته، سوار اسب کرند جینبوی تازهی عمادالدوله شده، از دروازهی ارک بیرون رفتم. هوای گرم کثیف، بیخوابی دیشب، زخم گربه کوفته، گدایی و عرضهچیگری خراسانی، بسیار کسل بودم. بیرون شهر سوار درشکه شده، همهجا از پهلوی شهر از قلعه راه کالسکه بود، با عینالملک صحبتکنان راندیم از جعدهی دروازه نوغان رو به مغرب راندیم برای گلستان. عینالملک مرخص شده رفت شهر.
سبزیکاری، بوستان و غیره این طرف آن طرف راه مثل دولاب طهران خیلی بود ذرت زیادی بود، فرستادم پیش بوستانچی که رسیده است یا نه، گفته بود نرسیده است. به شاطرباشی کوچک گفتم یکی را چید آورد، ذرت شیر بسیار خوبی بود، گفتم زیاد چیدند. خراسانی[ها] تا ذرّت سفت سخت نشود نمیخورند. تا خیار [و] بادمجان زرد تخمی نشود نمیخورند. گرمک هم مثل وضع طالبی، خربزه و رشد آن هم کم مانده برسد.
خلاصه راندیم. طرف دست راست ده معظمی بود. آبکوه اسمش بود، وقف حضرت بود. خلاصه حکیم [و] یحییخان دم کالسکه روزنامه خواندند. گردنهی کوچکی را رد شده به گلستان رسیدیم. از شهر سه فرسنگ راه بود. ده گلستان در دره واقع است؛ باغات دارد، میوهجات خوب زیاد دارد. رسیدیم منزل، سراپردهی مختصری از اندرونی و بیرون خاننایب زده بود، باصفا بود. آبهای صاف روان داشت. رودخانهی صاف خوبی به قدر پنج سنگ آب میگذشت.
آمدم بیرون ناهار خورده، بعد از ناهار خوابیدم، دو ساعتی خوابیدم. حرمخانه رسیدند. هوای اینجا هم گرم بود، چون در دره واقع است باد از بالا میگذرد، پایین را نمیگیرد.
کسانی که آمدهاند از این قرار است:
حرم: انیسالدوله، زاغی، شیرازی کوچکه، عایشه، فاطمهسلطان، بلند، فشندی، زعفرانباجی، زبیده، هاجری.
گربه: سرسیاه، گربه فقیری.
[خواجهها:] آقا علی، آقا سلیمان، حاجی سرور.
[غلامبچهها و عملهخلوت:] شوهری، کوچولو، میرزا عبدالله، سیاچی، آقا محراب، محقق، محمدعلیخان، یحییخان، طولوزون، موچولخان، حسینخان، محمدحسنخان، علی گرجی، هاشم، ساریاصلان، شهابالملک، محمدرحیمخان، میرشکار، حاجی سعدالملک و غیره؛
مختصر آمدهایم. باقی حرم و مردم همه در شهر هستند. حسینخان میگفت زنی که گرفته بودم غش میکرد، طلاق دادم. شب هوای خوبی داشت، خوب خوابیدم الحمدالله.
منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه، از ربیعالاول ۱۲۸۳ تا جمادیالثانی ۱۲۸۴ به انضمام سفرنامه اول خراسان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، ۱۳۹۷، صص ۲۴۴-۲۴۶.