پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :
سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح از خواب برخاسته، رفتم حمام. زبیده دو تا هندوانهی کمانچهی [نوعی هندوانه] نوبر آورد خوردم، خوب بود. بعد رخت پوشیده، سوار اسب کهر احمدخانی شده، راندیم برای دره بار. دو نفر بلد جلو انداخته راندیم. همهجا از سایهی درخت [و کنار] آب راندیم. همهی درختها میودهدار. درخت چنار، سفیددار، تبریزی، گیلاس، آلوبالو، زردآلو، آلوچه و غیره، همهی میوهها رسیده، به طوری بود سر راه که سواره که میرفتیم با اسب، دست دراز کرده متصل گیلاس، آلوبالو و غیره میخوردیم. بسیار بسیار درهی خوبی بود. پاک، تمیز، ابدا آدمیزاد هم پیدا نبود، مگر بعضی اطفال دختر پسر لخت شده توی آب میرفتند، بسیار بامزه، مثل اجنه بودند.
در این دره دو ده است: اول «کلاغی» بعد «بار». اما خیلی فاصله دارند. از گلستان تا بار پنج فرسنگ راه بود، اما همه سایه و میوه و درخت و آب است. از کلاغی گذشته، ناهار خوردیم. امینخلوت، محمدعلیخان، محقق، محمدحسنخان، علی گرجی، موچولخان، حسینخان، یحییخان و غیره بودند. حاجی میرزا علی هم در این بین پیدا شد، از شهر آمده بود.
بعد از ناهار من سوار شده راندم الی ده بار. ده معتبری است. میرشکار جلو رفته بود از ناهارگاه که شکار پیدا کند. بلدی از بار برداشته از کوه بالا رفته بود، آنجا بلد دیگر و آیی بودند، گفتند از راهی که میرشکار رفته است بروید و از آنجا از کوه راهی هم هست برای منزل، ما هم راندیم. بالای گردنه که رسیدیم تردید پیدا شد که راه بغله باید باشد و به منزل دور، از آنجا برگشته از یک سَره آمدیم پایین. نوکرها و همه در توی دره [و] ناهارگاه و غیره مانده بودند. پیش ما به جز هاشم، علی گرجی، آبدارها، سیاچی [و] میرزا عبدالله دیگر کسی نبود. افتادیم به دره، پیاده شده گیلاس زیادی خوردم.
بعد سوار شده باز راندم. از کلاغی گذشته، در جایی افتادم. نماز کرده، چای خوردم. سوار شده راندیم. دَهباشی از شهر شلیل آورده بود، قدری خوردم. خلاصه یک ساعت به غروب مانده وارد منزل شدیم. میرشکار هم چیزی پیدا نکرده بود. از مشهد نوشته بودند سوسکی، کنیزبچهی زینتالسلطنه که از طهران همراه بود مرده است. شب هم بعد از شام قُرُق شد، پیشخدمتها همه آمدند. امروز ما را گم کرده، از عقب دستهجمع آمده بودند بعد از ما به منزل. تعریف میکردند محقق در راه داد میزد، میخواند، دیوانگی میکرد؛ یاد زن شاهزاده را میکرد.
خلاصه امروز این طرف و آن طرف دره که رفتم کوهی بود قشنگ و همهی کوه سماق بود. درخت ارغوان جنگلی اما کوچک به زمین چسبیده. شب یوشی بله شد.
منبع: روزنامه خاطرات ناصرالدینشاه، از ربیعالاول ۱۲۸۳ تا جمادیالثانی ۱۲۸۴ به انضمام سفرنامه اول خراسان، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ دوم، ۱۳۹۷، صص ۲۴۸ و ۲۴۹.