روزنامه Nikkei asia ژاپن نوشت: در میان بسیاری از روایتهای مبهم که در بحبوحه هرج و مرج پیروزی طالبان در افغانستان مطرح میشود، این طور تصور نیز وجود دارد که چین پس از پاکسازی این کشور از موانع غربی در حال پیشرفت است و ثروتهای اقتصادی آن را میبلعد.
به گزارش سرویس بین الملل «انتخاب»، در ادامه این مطلب آمده است: شکی نیست که شرکتهای چینی به برخی منابع در افغانستان به عنوان فرصتهای بالقوه نگاه خواهند کرد، اما شواهد کمی وجود دارد که نشان دهد این کشور یک اولویت استراتژیک برای پکن است. چین تا کنون نقش اقتصادی بزرگی در افغانستان ایفا کرده، اما تصورش دشوار است که قصد داشته باشد در شرایطی که بی ثباتی در افغانستان بروز کرده است، به طور ناگهانی تغییر رویکرد بدهد و مشارکت اقتصادی عجیب و غریبی در این کشور داشته باشد.
تا کنون عملکرد چین نشان داده است که پکن میتواند روابط خوبی را با دولت افغانستان و طالبان به طور همزمان حفظ کند و هر دو طرف تشخیص میدهند که هر کسی که عهده دار قدرت در افغانستان باشد، چین همچنان همسایه آنها خواهد بود. چین به عنوان دومین اقتصاد بزرگ جهان مطرح است و مقامات کابل امیدوارند از رابطهی خوبی با آن بهرهمند شوند.
این روایت جدیدی نیست. طالبان بی تردید به یاد میآورد که هنگام حمله ۱۱ سپتامبر در سال ۲۰۰۱، وزیر معدنش در حال دیدار با هیئت چینی در کابل بود. افغانها به طور کلی از این واقعیت که پکن از زمان حملهی آمریکا به افغانستان در بزرگترین پروژههای سرمایه گذاری دوجانبه در این کشور حضور داشته است، دلگرم هستند.
در سال ۲۰۰۷، شرکت مس جیانگشی چین قرارداد توسعه و بهره برداری از معدن مسی را در افغانستان به دست آورد و پروژه مس عینک بین آنها راه اندازی شد. در سال ۲۰۱۱ نیز قرارداد اکتشاف و استخراج از میدان نفتی آمو دریا در شمال افغاسنتان بین پکن و کابل امضا شد. قراردادهای مورد بحث این امید را برای مقامات کابل برانگیخت که نهایتاً تا حدی به استقلال اقتصادی دست یابند.
با این حال، این دو پروژه متوقف شده اند، دولت افغانستان امتیاز آمو دریا را پس گرفت و پروژهی مس عینک نیز به یک رویای شکست خوردهی چینی برای کابل تبدیل شد. در هر دو مورد، توافقنامههای جانبی که بسیار مورد ستایش طرفین هم بودند در زمینهی توسعهی خط راه آهن، نیروگاه و پالایشگاه هرگز عملی نشد.
شکی نیست که غنای معدنی افغانستان برای شرکتهای چینی جذاب خواهد بود و پکن به دنبال منابع استفاده نشدهی این کشور به منظور تامین نیازهای سیری ناپذیر داخلی اش است. این امکان وجود دارد که شرکتهای چینی تحمل ریسک بالاتری نسبت به برخی از همتایان غربی خود داشته باشند، اما در پی شکست این دو پروژهی بزرگ، چه دلیلی دارد که یک افغانستان به طور بالقوه ناپایدار ناگهان برای پکن جذابتر از قبل شود؟ ممکن است پکن در حال مذاکره با طالبان باشد، اما دلایل کمی برای مجبور کردن شرکت هایش به حضور در این کشور دارد.
سرمایه گذاری چین در افغانستان در زمینهی زیرساختها محدود است. پکن به ساخت چند بیمارستان، کمک به ساخت مسکن در کابل، تعدادی کارخانه کوچک و برخی ساختمانهای جدید برای دانشگاه کابل و احتمالاً یک پایگاه نظامی در بدخشان مبادرت کرده است. حضور چین در زمینهی زیرساختهای ارتباطی مانند جاده ها، پل ها، راه آهن و بنادر نیز چشمگیر نیست.
شرکتهای ساختمانی چینی در زمینهی ساخت راهها و موارد دیگر در افغانستان فعال بوده اند، اما بیشتر این کارها از طریق بودجه نهادی بین المللی انجام شده است نه تحت رهبری پکن. پیمانکاران چینی در رقابت برای دستیابی به پروژههای مختلف برنده شده اند و آنها را در شرایط خطرناک تحویل داده اند.
در زمینهی طرح یک کمربند و یک جاده رئیس جمهور شی جین پینگ نیز پیشرفتها بیشتر لفظی بوده یا صرفاً شامل ایده پردازیهای پکن برای اتصال کریدور اقتصادی چین و پاکستان با افغانستان است. به طور کلی، تلاش کمی برای تبدیل این طرح به واقعیت انجام شده است. پکن برخی پستهای مرزی را برای سهولت ترانزیت کالا بین افغانستان و پاکستان بازسازی کرده است، اما این تلاشها قطعاً همتراز با پروژههای زیرساختی اقتصادی سنگینی نیست که در پاکستان یا آسیای شمالی و مرکزی در حال پیشرفت است.
سفارت چین در کابل اخیراً توجه خود را به صادرات دانهی کاج از افغانستان به چین معطوف کرده است که از طریق آن ایجاد کریدور هوایی برای تسهیل صادرات آنها به چین مورد ستایش قرار گرفت. در حالی که چنین فرصتهایی باید تشویق شوند و قطعاً مشاغل زیادی را در جامعهای که هنوز به شدت به کشاورزی وابسته است، ایجاد میکند، اما بعید به نظر میرسد که این تلاشها بتواند تغییری در بازی پکن-کابل به وجود آورد.
آنچه در اینجا گفته شد به معنای نادیده گرفتن تلاشهای چین برای کمک به افغانستان نیست. اما نکته کلیدی این است که کمکها محدود بوده است و برخی دستاوردهای قابل توجه توسط شرکتهای چینی و کارآفرینانی که مستقل فعالیت میکنند، به دست آمده است. علیرغم مشارکت جدی و سطح بالای چین، پروژه مس عینک همچنان بلاتکلیف است و این نشان دهندهی محدودیت پکن در اجبار شرکت هایش برای حضور در افغانستان است.
توجه داشته باشید که مشارکت پکن در پروژههای افغانستان تا کنون در حالی صورت گرفته است که این کشور حداقل به طور قابل ملاحظهای تحت فرمان دولتی قرار داشته که دارای درجهای از مسئولیت پذیری بین المللی بوده است. چیزی که تجربیات گذشته نشان میدهد این است که افغانستان تحت سلطهی طالبان گزینهی ترجیحی شرکتهای چینی برای همکاری نیست. به نظر میرسد مدتی طول میکشد تا سرمایه گذاران چینی تضمینهای موردنیازشان را برای فعالیت در افغانستان به دست آورند.
حقیقت تلخ این است که چین یک فرصت اقتصادی از دست رفته برای افغانستان است و احتمال کمی وجود دارد که با وجود بی ثباتی ناشی از سلطهی طالبان در این کشور شرایط تغییر کند.