arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۳۷۸۶۱
تاریخ انتشار: ۰۵ : ۲۲ - ۲۴ شهريور ۱۴۰۰
محمدعلی فروغی و تبار وی به قلم خودش؛

قسمت ۱۰/ پدرم گاه اعتمادالسلطنه را وادار می‌کرد روزنامه‌ی علمی و ادبی تاسیس کند

در تمام مدتی که پدرم متصدی عمل روزنامه‌های دولتی بود همواره سعی داشت در ضمن آن روزنامه‌ها یا در روزنامه‌ی دیگری که بالاختصاص تاسیس شود مطالب و مقالات سودمند برای روشن ساختن افکار مردم درج گردد و برای این مقصود گاه‌گاه اعتمادالسلطنه را وادار می‌کرد روزنامه‌ی علمی و ادبی تاسیس کند و اهمّ آن‌ها که تاسیس شد موسوم به «روزنامه‌ علمی» است و فکر تاسیس روزنامه‌ی «تربیت» را از همان اوقات داشت...
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ هم‌چنین [اعتمادالسلطنه] در اواخر کار بنایش بر این شد که «سرگذشت مادموازل مُن‌پانسیه» را ترجمه و چاپ کند و مقصود این بود که در ضمن باز نمودن اوضاع دربار فرانسه اشاره به دربار ناصرالدین‌شاه نماید و شاه چون او را به خوبی می‌شناخت ملتفت این معنی شد و متغیر گردید و حکم به توقیف کتاب داد.

برای این‌که حقیقت معلوم باشد باید بگویم که در ضمن نگارش این کتاب‌ها پدرم نیز گاهی اعمال نظر خاص می‌کرد و بعضی نکات می‌گنجانید، اما نه برای اغراض فاسد مانند اعتمادالسلطنه، و از جمله به یاد دارم که چون از کسانی که دین را وسیله‌ی اغراض دنیوی قرار می‌دهند رنجش داشت، در حین تالیف کتاب «خیرات حسان» مناسبتی به دست آورده حکایتی جعل کرد و در جلد سوم آن کتاب ضمیمه‌ی شرح حال نائله دختر فرافصه قرار داد (صفحه‌ی ۱۱۱). و آن داستان یک نفر از طلاب است که برای خودنمایی با ناصرخسرو به جدل پرداخته، سرانجام او را تفسیق و تکفیر کرد و ناصرخسرو این اشعار را سرود:

گفتم با دین توانی آسود/ زیراکه به خیر دفع شر شد

گفتا نه چنین بود که گفتی/ افسوس که به نشد بتر شد

مردم دانی بهانه‌جویند/ گویند آن خشک از چه تر شد؟

دست تو غلط نمود ورنه/ آن زیر برای چه زبر شد؟

چون معنی دین نگشت معلوم/ آن جنت جانفزا سقر شد

دنیاطلبان بدگهر را/ دین نیز بهانه‌ی دگر شد

ارباب وقوف به آسانی درمی‌یابند که چنین حکایتی از ناصرخسرو نقل نکرده‌اند و اشعار فوق هم از خود پدرم است و وقتی که این حکایت را می‌ساخت و اشعار را می‌گفت من حاضر بودم و پنهان نمی‌کرد که خود جعل کرده است. اما غفلت داشت که ممکن است بعدها بر مردم اشتباه شود و آن را حقیقت بدانند، و اصل مقصود من از قید این حکایت در این‌جا رفع اشتباه است و از لحن اشعار هم ظاهر است که از ناصرخسرو نیست.

در تمام مدتی که پدرم متصدی عمل روزنامه‌های دولتی بود همواره سعی داشت در ضمن آن روزنامه‌ها یا در روزنامه‌ی دیگری که بالاختصاص تاسیس شود مطالب و مقالات سودمند برای روشن ساختن افکار مردم درج گردد و برای این مقصود گاه‌گاه اعتمادالسلطنه را وادار می‌کرد روزنامه‌ی علمی و ادبی تاسیس کند و اهمّ آن‌ها که تاسیس شد موسوم به «روزنامه‌ علمی» است و فکر تاسیس روزنامه‌ی «تربیت» را از همان اوقات داشت. حتی این‌که مقاله‌ی اول آن روزنامه را هم نوشته بود و بعد هنگامی که روزنامه‌ی تربیت را خود در زمان مظفرالدین‌شاه تاسیس کرد من آن مقاله را پیدا کرده، دادم با جزئی تصرفی درج کردند و عنوان آن مقاله این است: «تعریف تربیت». اما ناصرالدین‌شاه با این افکار مساعد نبود و اعتمادالسلطنه هم بیش از آن‌که کرد استعداد نداشت و حتی گاهی از اوقات بعضی مقالات را که پدرم یا از فکر خود یا به ترجمه از جراید و رسائل خارجه در روزنامه‌های دولتی درج می‌کرد اگر قبلا متوجه می‌شدند از طبع آن ممانعت می‌کردند و اگر متوجه نمی‌شدند و چاپ می‌شد مواخذه می‌نمودند.

ادامه دارد...

 

منبع: خاطرات محمدعلی فروغی به همراه یادداشت‌های روزانه از سال‌های ۱۲۹۳ تا ۱۳۲۰، به خواستاری ایرج افشار، به کوشش محمدافشین وفایی و پژمان فیروزبخش، تهران: سخن، چاپ سوم، ۱۳۹۸، صص ۲۴ و ۲۵ (رساله‌ در سرگذشت خود و پدر).

نظرات بینندگان