arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۶۰۷۷۱
تاریخ انتشار: ۵۷ : ۲۳ - ۱۵ بهمن ۱۴۰۰

یادداشت‌های روزانه‌ی ناصرالدین‌شاه، سه‌شنبه ۱۵ بهمن ۱۲۴۶؛ بادِ پدرسوخته نمی‌گذاشت شکار بشود

امروز به کویر و آخر جنگل، متصل دسته‌دسته آهو بود که از طرف آن‌ها گریخته، به سیاه‌پرده می‌آمد، اما بادِ پدرسوخته نمی‌گذاشت شکار بشود.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ صبح از خواب برخاسته، رفتم حمام. بعد سوار شده؛ باد شدیدی بسیار بسیار سرد می‌آمد. کالسکه را دیر آوردند، بسیار اذیت کرد. بعد سوار کالسکه شدم، راندیم از جنگل برای دیر. اما به دیر نرسیده در جنگل به ناهار افتادیم. طولوزون [و] یحیی‌خان روزنامه خواندند. همه‌ی پیش‌خدمت‌ها بودند. وصاف سرِ سواری آمد، فضولی کرده، اسب‌دوانی کرد.

بعد از ناهار سوار شدیم رو به سیاه‌پرده. امین‌خلوت و کاشی‌ها و صاحب‌جمع و تازی‌ها؛ نفر [۱] و کله‌کوها همه رفته‌اند.

امروز به کویر و آخر جنگل، متصل دسته‌دسته آهو بود که از طرف آن‌ها گریخته، به سیاه‌پرده می‌آمد، اما بادِ پدرسوخته نمی‌گذاشت شکار بشود. خلاصه من، میرشکار، سیاچی، ابراهیم‌خان، آقا کیشی‌خان، قهرمان‌خان، آقا وجیه [و] آبدار رفتیم جلو، سواره‌ها عقب ماندند. میرشکار را هم برای یک دسته آهو پرت کردم رفت – نتوانست کاری بکند – من دو دفعه جلو گرفتم، تفنگ نینداختم، نشد بیندازم. بعد یک دسته آهو از چپ به راست آمد، اسب انداختم دماغش را خوب بریده، رسیدیم نزدیک، در تاخت، پُرزور با تفنگ ته‌پُر با چهارپاره انداختم؛ به تکه‌ی بزرگ خورد، قدری راه رفت؛ تازی‌دارهای ما رسیده، تازی کشیدند؛ ده قدم برده گرفت. رسیدیم، تکه‌ی ده‌ساله‌ی بسیار خوبی بود. با وجود بادِ شدید الحمدلله شکار خوب شد.

بعد دیگر شکار نرفته، به کالسکه نشسته راندیم. نزدیک اردو یک آهو درآمد – ماده. بسیار خسته و مانده، همه‌ی سواره‌ها دوانده، تفنگ زیاد انداختند نخورد. سیاچی، آقا وجیه و غیره تازی کشیدند. سیاچی آمد که «تازیِ بورِ من گرفت.» رحمت‌الله گفت: «من چهارپاره زدم.»

خلاصه وارد منزل شدیم. شکاری که امروز شد از این قرار است: من زدم ۱ عدد. پسر مظفرالدوله با آدم‌هایش ۶ عدد. رحمت‌الله ۱ عدد. ولی ۱ عدد. عباسقلی لاریجانی ۱ عدد. پسر قهرمان‌خان ۱ عدد. تازی‌های سیاچی ۲ عدد.

امین‌خلولت رفته بود کویر، ۷ عدد فرستاده بود، پسرش آورد. می‌گفت امین‌خلوت در کویر زمین خورد. دو سه عدد دیگر هم آوردند.

شب بعد از شام مردانه شد. محمدرحیم‌خان را آوردم گفتم: «تو امروز چه کرده‌[ای]؟» گفت: «هیچ، رفتم جنگل آهوگردانی [۲] بکنم، همه جا سوار و آدم بود، چیزی ندیدم.» در این بین ملک‌صور اشرک از شهر آمده بود، به حضور رسید قدری مزخرف گفت.

بعد خوابیدیم. شمس‌الدوله...

 

پی‌نوشت:

۱- ایل نفر، از عشایر منطقه‌ی فارس و ایلات خمسه، ساکن در مناطق جنوبی ورامین هستند.

۲- آهوگردانی: راندن آهو به جایی که شاه یا امیر به آسانی بتواند شکار کند. (دهخدا)

منبع: «روزنامه‌ خاطرات ناصرالدین‌شاه از رجب ۱۲۸۴ تا صفر ۱۲۸۷ ق. به انضام سفرنامه‌های قم، لار، کجور و گیلان»، به کوشش مجید عبدامین، تهران: انتشارات دکتر محمود افشار، چاپ نخست، بهار ۱۳۹۷، صص ۳۴ و ۳۵.

نظرات بینندگان