پایگاه خبری «انتخاب» / محمدرضا بیاتی: استنلی کوبریک -یکی از مهمترین و اثرگذارترین فیلمسازان تاریخ سینمای جهان- در سال ۱۹۶۴ فیلمی ساخت با نام دکتر استرنجلاو (Dr.Strangelove) که احتمالاً بسیاری از مخاطبان آن را از تلویزیون دیده باشند. دکتر استرنجلاو یک کمدی سیاه بود. داستانی اندیشمندانه و پیشگویانه با طنزی هشدارآمیز دربارهی جنگ هستهایِ اجتنابناپذیری که آیندهی بشریت را نابود خواهد کرد. یک ژنرال آمریکایی که از سوءظن افراطی به کمونیسم و بدبینیِ پارانوئیک دچار توهمی جنونآمیز و فروپاشی روانی شده -خودسرانه- به ۳۴ بمبافکن دستور حملهی هستهای به شوروی را صادر میکند. وقتی رئیسجمهور و مقامات باخبر میشوند سعی میکنند با دیپلماسی و همکاری با شوروی جلوی این فاجعه را بگیرند، اما باخبر میشوند که کمونیستها یک سیستم دفاعیِ هستهای طراحی کردهاند به نام ماشین روز قیامت که در صورت حملهی هستهای خود به خود به کار میافتد و تمام جانداران را، از انسان تا حیوانات و نباتات، نابود میکند و حیات بر روی زمین را برای صد سال ناممکن خواهد کرد! تلاشها برای بازگرداندن یا هدف قرار دادنِ ۳۳ بمبافکن به سرانجام میرسد، اما سی و چهارمین جنگندهی حامل سلاح اتمی، کاری که نباید را انجام میدهد درحالیکه رهبران نظامی و سیاسی با آنکه میدانند در صد سال آینده باید صدها متر زیر زمین پناه بگیرند و زندگی را از صفر شروع کنند، همچنان -در اتاق جنگ- دست از بحث و جدل و رقابت با شوروی بر نمیدارند!
کوبریک در این فیلم جنون جهلی را به تصویر میکشد که حتی تباهی مطلق هم او را بر سر عقل و هشیاری نمیآورد. امسال هم یک کمدی سیاه، بختِ برندهشدن در رقابت اسکار را دارد؛ فیلمی با نامِ بالا را نگاه نکن که دربارهی سقوط شهاب سنگی است که حیات را بر روی زمین نابود خواهد کرد، اما جامعه چنان دیوانهوار در سرمایه و سرگرمیسازی رسانهای دست و پا میزند که هیچ هشداری چشم و گوشاش را باز نمیکند و هشیاری تبدیل به امری ناممکن شده است.
شصت سال پیش استنلی کوبریک امکانناپذیریِ هشیاری و تباهی را ناشی از خصومت ایدئولوژیک میدانست، اما امروز ایدئولوژیها دیگر اعتبار معرفتشناختی ندارند و بیشتر نقاب نوعی ماکیاولیسم هستند که هر راهی را برای دستیابی به هر هدفی مجاز میدانند. بنظر میرسد که در جهان مدرن هر کشوری که دوران باورهای راسخِ و افراطیِ ایدئولوژیک را پشت سر گذاشته است، بیش از دیگران، دوران بیباوری و بیهنجاریهای ماکیاولیستی را تجربه خواهد کرد؛ آیا دلیل آن جملهی معروف که خدا نامردتر از این جماعت نیافریده در این تجربه نهفته نیست؟
کوبریک در دکتر استرنجلاو بیشتر آمریکا را زیر تیغ انتقاد بُرده، اما به روسها هم بیاعتنا نیست؛ او در یکی از دیالوگهای فیلم - در حضور سفیر شوروی در اتاق جنگ- میگوید روسها طوری رفتار میکنند که انگار همیشه برگ بَرَنده دست آنهاست! آیا واقعاً برگ برنده همیشه دست آنهاست؟ زمان این ادعا را اثبات خواهد کرد.
دیروز ولادیمیر پوتین دستور آمادهباشِ هستهای داد، امیدوارم او نخواهد دکتر استرنجلاوِ روسی باشد و قهرمان یک داستان کمدی-تباهی نشود درحالیکه رئیس جمهور کشورِ مورد تجاوز یک کمدین شجاع است. آنچه روشن بنظر میرسد این است که اگر این ناهشیاری بشر ادامه پیدا کند قطعاً نه در سینما که در زندگی واقعی شاهد ژانر ِ کمدی-تباهی خواهیم بود. (در سینما به الگوهای خاصِ داستانگویی، ژانر میگویند)