arrow-right-square Created with Sketch Beta.
کد خبر: ۶۶۷۷۵۰
تاریخ انتشار: ۵۴ : ۲۳ - ۲۸ اسفند ۱۴۰۰
ایرانیان در ارودگاه‌های کار شوروی؛

راننده‌ی جهانشاهلو از اردوگاه‌های اجباری کار استالین می‌گوید

سه سال در زندان بودیم و آن‌چه می‌توانستند ظلم کردند و بعد از سه سال ما را به اتهام جاسوسی محاکمه و هر یک را به ۱۵ سال کار اجباری محکوم نمودند. سپس سه نفر از ما را به قزاقستان شوروی تبعید کردند. در آن‌جا ما روزها را در کوه‌ها کار می‌کردیم و ذغال‌سنگ حمل می‌نمودیم و شب‌ها را در دخمه‌های تنگ و تاریک به صبح می‌رسانیدم.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»؛ ساعت ۱۱ صبح دوشنبه ۲۸ اسفند ۱۳۳۴ طی مراسمی که در باغ مهران برگزار شد ۱۵ نفر از ایرانیانی که سالیان دراز در شوروی زندانی بودند از طرف ستاد ارتش آزاد شدند. این افراد کمی پیش‌تر توسط ماموران دولت شوروی به دولت ایران تحویل شده و در باغ مهران تحت بازجویی قرار گرفته بودند. نام آنان از این قرار بود:

سبحانعلی خلعت‌بری، غلام‌ حیدرزاده، کاظم اشتیاقی، محمدحسین فقیر، سعید اردبیلی، رمضانی، محمد نقدشاد، عیسی یوسفی، رحمان علوی، میرزا علی یونسی، محمود حسینیان، حسن عطایی، عزیز آصفی و ننگرقلی عمادی.

یکی از این زندانیان به نام کاظم اشتیاقی در هنگام تسلط فرقه‌ی دموکرات بر آذربایجان ایران، راننده‌ی جهانشاهلو بوده، خاطرات جالبی از زمان توقیف خود در شوروی برای خبرنگاران تعریف کرد. روایات او در همان روز به شرح زیر در روزنامه‌ی اطلاعات منتشر شد:

 

پس از این‌که دموکرات‌ها بر آذربایجان مسلط شده و دست به تجاوز و تعدی زدند من توسط سربازهای فرقه‌ی دموکرات دستگیر شدم و چون شغلم رانندگی بود مرا راننده‌ی اتومبیل دکتر جهانشاهلو معاون پیشه‌وری نمودند. روزی که ارتش ایران برای نجات آذربایجان وارد تبریز گردید دکتر جهانشاهلو مرا در اتاقش خواست و پس از این‌که ۵۰ تومان به من داد گفت: «زود برو بنزین‌گیری کن و بیا که فورا حرکت کنیم.» وقتی از او پرسیدم: «به کجا خواهیم رفت؟» گفت: «این دیگر به تو مربوط نیست. برو.»

من هم اجبارا پس از بنزین‌گیری، دکتر را سوار اتومبیل کردم و به دستور او به طرف مرز جلفا حرکت نمودیم. در مرز حدود ۵۰ اتومبیل دیگر متعلق به سران فرقه‌ی دموکرات وجود داشت که پیشه‌وری و غلام‌یحیی و کاویان، الهامی، ژنرال نوائیان و فریدون ابراهیمی جزو آن‌ها بودند.

پس از آن‌که همه جمع شدند، سرکنسول شوروی در تبریز، دستور باز شدن پل را داد و اتومبیل‌ها یکی پس از دیگری از مرز گذشت و وارد خاک شوروی شد ولی هنگامی که اتومبیل فریدون ابراهیمی می‌خواست از پل عبور کند ناگهان پل بسته شد و از خروج اتومبیل او جلوگیری کردند.

پس از ورود به خاک شوروی به طرف باکو حرکت کردیم. چند روز در آن‌جا بودیم و ابدا آزادی نداشتیم. ما بیست نفر بودیم که مایل به ماندن در خاک شوروی نبودیم و می‌خواستیم به کشور خودمان برگردیم و چون به تقاضای ما ترتیب اثر نمی‌دادند به پیشه‌وری و دکتر جهانشاهلو شدیدا اعتراض نمودیم و برای این‌که ما را به ایران برگردانند دست به اعتصاب زدیم. همین اعتصاب باعث گردید که ما ۲۰ نفر را از پیشه‌وری و همراهانش جدا کرده به زندان عشق‌آباد روانه کردند.

سه سال در زندان بودیم و آن‌چه می‌توانستند ظلم کردند و بعد از سه سال ما را به اتهام جاسوسی محاکمه و هر یک را به ۱۵ سال کار اجباری محکوم نمودند. سپس سه نفر از ما را به قزاقستان شوروی تبعید کردند. در آن‌جا ما روزها را در کوه‌ها کار می‌کردیم و ذغال‌سنگ حمل می‌نمودیم و شب‌ها را در دخمه‌های تنگ و تاریک به صبح می‌رسانیدم.

اگر کسی از کارگران می‌خواست شانه خالی کند به بدترین صورت او را مجازات می‌کردند. خود من را سه شب به واسطه‌ی این‌که نسبت به زیادی کارم اعتراض کرده بودم به زندانی که در آن موش‌های وحشی وجود داشت انداختند. اگر بدانید در این زندان چه بر سر من آمد، موی بر بدن‌تان راست می‌شود.

این موش‌های حرام‌زاده و وحشی لحظه‌ای انسان را راحت نمی‌گذاشتند و از هر طرف با دندان‌های تیز خود بدن‌مان را گازهای دردناک می‌گرفتند به طوری که اثرات این نیش‌ها و گازها تا دو ماه در بدن من موجود بود و به همین علت مریض بودم.

در ازای کارهای سختی که از ما می‌کشیدند پول مختصری هم به ما می‌دادند که با آن فقط می‌توانستیم یک تکه نان و قدری پنیر تهیه کنیم و بخوریم تا از گرسنگی تلف نشویم و در تمام مدت اقامت در تبعیدگاه من رنگ میوه را اصلا ندیدم.

پس از این‌که من به تبعیدگاه فرستاده شدم تا سه سال از پیشه‌وری و یارانش اطلاعی نداشتم تا این‌که یک زندانی دیگر به ما اضافه شد. پس از این‌که با او به وسایل مخصوص تماس گرفتم معلوم شد وی جزو همراهان پیشه‌وری بوده است.

وقتی از او درباره‌ی سرنوشت پیشه‌وری سوال کردیم جواب داد که پیشه‌وری تا سال ۱۳۲۹ یعنی مدت چهار سال در شهر باکو در مدرسه‌ای مشغول تدریس بود و در آن سال هنگامی که برای گذراندن تعطیلات خود به اطراف باکو رفته بود موقع مراجعت اتومبیل او در خیابان با اتومبیل دیگری تصادف کرد و واژگون شد و در این حادثه پیشه‌وری به قتل رسید.

قتل پیشه‌وری به قدری غیرمنتظره و عجیب بود که هیچ‌کس آن را باور نمی‌کرد و به طوری که بعدا معلوم شد این تصادف عمدی بوده و می‌خواسته‌اند به این وسیله پیشه‌وری را که از اسرار مهمی باخبر بود از میان بردارند.

اما غلام‌یحیی و ژنرال نوائیان و سایر سران فرقه‌ی دموکرات که با پیشه‌وری به شوروی آمده بودند در باکو و مسکو و استالین‌گراد هستند و به هر یک از آن‌ها کارهایی روجوع کرده‌اند.

 

نظرات بینندگان